خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد سفر به سرزمین آرزوها

انشا در مورد سفر به سرزمین آرزوها

انشا درباره سفر به سرزمین آرزوها

انشا در مورد سفر به سرزمین آرزوها

انشا با موضوع سفر به سرزمین آرزوها به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا سفر به سرزمین آرزوها

سرزمین آرزوها، یکی از سفرهایی است که همیشه در رویاهای انسان‌ها بوده است. این سفر به مکانی رویایی و افسانه‌ای اشاره دارد که برای هر کسی متفاوت است، اما همیشه شامل آرزوهایی است که در دل او نهفته‌اند.

برای رسیدن به سرزمین آرزوها، اول باید چشمان خود را ببندیم. به عالم خیال برویم. سوار یک قطار رویایی شویم و حرکت را آغاز کنیم. مسیر را تصور کنید که چقدر می‌تواند زیبا و اعجاب‌انگیز باشد. درختان چنار در دو طرف ریل که شاخه در هم فرو برده‌اند و تونلی برای ما عبور ما ساخته‌اند. گلهای صورتی و رنگارنگ که با درخشش نور خورشید روی آنها جانی دوباره می‌گیرند و پروانه‌ها را به مهمانی دعوت می‌کنند.

صدای پرندگان روی شاخسار درختان افرا و بید مجنون که آوازی گوش‌نواز می‌خوانند و دل عابرین را شاد می‌کنند و یا حتی همان کلاغی که روی درخت صنوبر نشسته را ببنید که چه زیبا و دیدنی پایکوبی می‌کند.

اینها تنها بخشی از مسیر ما برای رسیدن به سرزمین آرزوها بود. قطار در ایستگاه آرزو نگه می‌دارد و ما پیاده می‌شویم. مسافران یکی یکی چمدانشان را برمی‌دارند و به مقصد خود می‌روند. حالا ما ماندیم و درشکه‌ای که برای بردن ما به کلبه آرزوها آمده است.

سوار میشم و از دالانی به زیبایی پرهای قو و طاووس، عبور می‌کنم. در دوردست‌ها کلبه‌ای چوبی می‌بینم که در نزدیکی برکه‌ای قرار گرفته است. داخل برکه اردک‌ها به آب‌بازی مشغول هستند. درشکه می‌ایستد و من خرامان از آن پیاده می‌شوم. وارد کلبه که می‌شوم بوی نان تازه و تخم مرغ محلی مشامم را پر می‌کند.

صبحانه‌ای بی‌نظیر انتظارم را می‌کشد. این صبحانه به من نیرو می‌دهد تا آماده تلاش و کوشش شوم. حالا وقت حرکت رسیده، باید بروم تا به شهر آرزوها برسم. پا در مسیر گذاشتم، نمی‌توانم لحظه‌ای چشم از این جنگل تماشایی بردارم. گویی تک تک گل‌ها و درختان با من سخن می‌گویند. پروانه‌ها به دور من می‌چرخند و گنجشک‌ها برایم آواز سرداده‌اند. باد هم برگ درختان را به رقص درآورده و سمفونی زیبایی نواخته می‌شود.

در این شهر هیچ خبری از جنگ یا فقر و گرسنگی نیست، همه شاد هستند و به یکدیگر کمک می‌کنند. همه برای خوشحالی دیگران تلاش می‌کنند، همه خنده به لب دارند و هیچ‌کس برتر از دیگری نیست. نعمت‌های خدا متعلق به همه است، همه سلامت و شاداب هستند و زیبایی و مهربانی در همه جا موج می‌زند.

در سرزمین آرزوها گویی انسان‌ها مالک همه چیز هستند اما هیچ چیزی متعلق به آنها نیست. آنها از همه نعمت‌های خدا بهره می‌برند بدون اینکه از این نعمت‌ها چیزی کاسته شود. هرکس بذر امید و مهربانی در دل دیگری می‌کارد و برای آبادانی بیشتر با عشق و علاقه تلاش می‌کند.

صدای زنگ ساعت مرا از این خواب شیرین بیرون کشید و به دنیای واقعی برگرداند. اما من دلم گواهی می‌دهد که روزی سرزمین آرزوها، دیگر در حد یک آرزوی شیرین باقی نمانده و به دست مردم این جهان، تحقق خواهد یافت. روزی که عدالت در سرتاسر جهان حکمفرما شود و انسان‌ها جز با کردار نیکشان از یکدیگر متمایز نشوند.

موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزی

انشا اختصاصی _ نویسنده: محیا بخشی فرد

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *