انشا ادبی درباره اگر من یک گنجشک بودم
انشا با موضوع اگر من یک گنجشک بودم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا اگر من یک گنجشک بودم
هربار که به پارک میرفتیم محو تماشای گنجشکها میشدم. دوست داشتم با آنها بازی کنم. گاهی گوشهای مینشستند و نوک بر زمین میزدند و کمی آن طرفتر در پی دانه دیگری میپریدند و با نزدیک شدنم پر باز میکردند و به بالاترین نقطه ممکن پناه میبردند. به بالای درختی و یا چراغی و ساختمانی. اوایل فکر میکردم نمیخواهند با من بازی کنند. اما بیشتر که نگاه کردم دیدم با نزدیک شدن هرکسی به سرعت فرار میکنند. نمیدانستم چرا؛ مادرم میگفت گنجشکها از آدمها میترسند. پس چرا ما از آنها نمیترسیدیم؟
دنیای گنجشکها آنقدر برایم جذاب بود که همیشه فکر میکردم یکی از آنها هستم. دستهایم را به جای پر باز میکردم و دور خانه میچرخیدم. خواهر کوچکترم که به من نزدیک میشد روی هر چیز بلندی مثل مبل و میز و تخت میپریدم و احساس امنیت میکردم.
من اگر گنجشک بودم همراه بقیه گنجشکها پرواز میکردم و از شهرها دور میشدم. از آسمان نگاهی به چشمان کودکانی میانداختم که با سرهای بالا و اشتیاق پرواز من را نگاه میکنند و به سمت کوه و جنگل میرفتم. جایی که از ایستادن روی زمینش نترسم.
یا شاید به دست کودکی که نزدیک من میآید و چند دانه تعارفم میکند اعتماد میکردم. دانهها را میگرفتم. روی شانهاش مینشستم و باهم به خانه و مدرسه میرفتیم.
شاید هم لانهای در بالاترین قسمت یک درخت تنومند میساختم که دست هیچ انسانی به من نرسد. در آسمان آبی چرخ میزدم، دانه پیدا میکردم و برای جوجههایم که به تازگی تخمهایشان را شکستهاند میبردم.
من اگر گنجشک بودم هرروز صبح بر لبه پنجرهای مینشستم. چند ضربه به شیشه پنجره میزدم. آوازی سر میدادم و برآمدن خورشید را نوید میدادم. بعد بلند میشدم کمی آنطرفتر به چهره کسی که پنجره را باز میکند نگاه میکردم. سری در هوا میچرخاند، من را میبیند، لبخندی نثارم میکند و برای سپاسگزاری نان خشکیدهای و یا دانهای برایم میگذارد.
من اگر گنجشک بودم از آدمها نمیترسیدم. با بچهها بازی میکردم. از دستشان فرار نمیکردم. دنبالشان پرواز میکردم، اجازه میدادم آنها هم دنبال من بدوند. برایشان آواز میخواندم و به آوازشان گوش میدادم.
دنیای گنجشکها خیلی قشنگ است. میتوانی روی زمین راه بروی، هرجا دلت خواست بخوانی، روی درختها بنشینی و یا آزادانه در آسمان پرواز کنی. من اما اگر گنجشک بودم؛ ترجیح میدادم تنها در آسمان بمانم. از آن بالا به شهرها نگاه کنم، به خانهها و آدمها. از شمال به جنوب بروم و از شرق به غرب. اما روی زمین نیایم. احساس میکنم همه چیز از آن بالا خیلی زیباتر است.
پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …انشا اختصاصی _ نویسنده: فرنوش کوچالی