زندگینامه محمود شبستری، عارف و شاعر ایرانی
سعدالدّین محمودبن امینالدّین عبدالکریمبن یحیی شبستری (معروف به: شیخ محمود شبستری) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجری است. وی از مشاهیر عرفای ایران است و بیشتر شهرت او به خاطر اثر معروفش گلشن راز است.
دربارۀ زندگی او اطلاعات اندکی در دست است. لقب او سعدالدین بود. ظاهرا در نیمۀ دوم قرن هفتم در شبستر به دنیا آمد. برخی محققان متأخر، در تعیین زمان دقیق ولادت شبستری، از روی تذکرههایی که وفات او را در ۷۲۰ق و عمر وی را ۳۳ سال نوشتهاند، به اشتباه، ولادت او را در ۶۸۷ق دانستهاند.
گفتهاند که شبستری به مصر، شام، حجاز، بغداد، یمن، اندلس و قفقاز سفر کرد. همچنین مؤلف ریاض السیاحة نوشته که او به کرمان رفت و در همانجا ازدواج کرد و صاحب فرزند شد و برخی نوادگان او اهل علماند و به خواجگان شهرت دارند.
بیشتر تذکرهنویسان درگذشت شبستری را بین ۷۱۸ق و ۷۲۰ق دانستهاند. از این میان، سال ۷۲۰ق که روی سنگ قبر او هم نوشته شده، مشهورتر است. اما ابوالمجد تبریزی در پایان کتاب سفینه تبریز، حدیثی مسند از شبستری نقل کرده و پس از نام او عبارت ادامالله ایامه را به کاربرده است. چون تاریخ این حدیث ۷۲۵ق است، مسلّما شبستری تا آن تاریخ زنده بوده است.
ابن کربلایی، که تاریخ وفات بهاءالدین یعقوب را در ۷۳۷ق ضبط کرده، نوشته است که شبستری را، به وصیت خودش، پایین پای استادش دفن کردند. بر این اساس، شبستری تا ۷۳۷ زنده بوده است. ابنکربلایی، بدون اشاره به تاریخ وفات شبستری، افزوده که بابا ابی شبستری، که در ۷۴۰ق درگذشته و معاصر شیخ محمود شبستری بوده، در همان سال وفات شیخ محمود درگذشته است.
در سعادت نامه منسوب به شبستری از فردی به نام امینالدین به عنوان استاد وی یاد شده است. لاهیجی نیز منظور شبستری را از مرد کار دیده در ابتدای گلشن راز، امینالدین دانسته است. تنها صوفیای که در آن دوره به این نام شناخته شده، امینالدین حاج بُلَه است. به نوشتۀ لویزن شاید منظور از امینالدین، حاجی امینالدین عبدالسلام بن سهلان خُنجی باشد.
شیخ محمود شبستری در سال ۶۸۷ه. در ایام سلطنت کیخاتوخان در قصبه شبستر واقع در ۸ فرسخی تبریز دیده به جهان گشود و در عهد سلطان محمد خدابنده و ابوسعید بهادرخان در شهر تبریز مرجع علما و مضلا بود. شیخ محمود شبستری پس از کسب دانش در تبریز به مسافرت در شهرهای و کشورهای مختلف پرداخته و در سفر به مصر، شام، حجاز از علما و مشایخ این سرزمین ها کسب دانش توحید کرده است. شیخ محمود خود در این باره می گوید:
مدتی من زعمر خویش مدید صرف کردم به دانش توحید
در سفرها به مصر و شام و حجاز کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
سال و مه هم چو دهر میگشتم ده ده و شهر شهر می گشتم
گاهی از مه چراغ می کردم گاه دور چراغ می خوردم
علما و مشایخ این من بس که دیدم به هر نواحی من
جمع کردم بسی کلام غریب کردم آنگه مصنفات عجیب
شیخ محمود شبستری پسری به نام عبدالله داشته که جوانی کامل و فاضل و ماهر در علوم مختلف به خصوص ریاضی بوده است. او در سال ۹۲۶ه. از جانب سمرقند به درباز روم رفته و سلطان سلیم او را تعظیم بسیار کرده بود. شیخ عبدالله مثنوی به نامه شمع و پروانه به نام سلطان سلیم سروده و نیز رساله ای به زبان فارسی در قواعد معما به نام سلطان مذکور نوشته است.
استادان
بهاءالدین یعقوب تبریزی را از استادان شبستری دانستهاند. از فردی به نام امینالدین به عنوان شاگرد شبستری و شارح گلشن راز یاد شده که زرین کوب احتمال داده نام این فرد با نام استاد او خلط شده باشد.
مذهب
در سعادت نامه منسوب به شبستری، به سنّی بودن وی و پیروی او در فروع از اشعری تصریح شده، اما ظاهرا هیچ منبع دیگری دربارۀ مذهب شبستری سخن نگفته است. با وجود این، حاجی خلیفه، به استناد کتاب مرآت المحققین، که منسوب به شبستری است، نوشته که او شیعه است. هانری کوربن نیز علت پدیدآمدن این نظر را وجود تفسیرهای متعدد شیعیان، بهویژه اسماعیلیان، بر گلشن راز وی دانسته است.
آثار شیخ محمود شبستری
شبستری، به تصریح خودش، قبل از سرودن گلشن راز رسائلی نوشته بوده است، اما از آنها اطلاع دقیقی در دست نیست.
به طور کلی، آثار وی را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
♦ گلشنراز، که مسلّما از اوست
♦ آثاری که در صحت انتساب آنها به شبستری تردید وجود دارد و عبارتند از: سعادت نامه، حقالیقین و مرآت المحققین.
♦ آثاری که قطعآ از او نیستند و عبارتاند از: مراتب العارفین، ترجمه منهاج العابدین غزالی، رساله شاهد، کنزالحقایق، انسان کامل، تفسیر سورةالفاتحة، رساله معراجیه، غایةالامکان فی معرفة الزمان و المکان، جامجهان نما، رساله احدیت، و شرح و تفسیر اسماءالله.
سعادت نامه
ابن کربلایی، هدایت و بغدادی، سعادتنامه را جزو آثار شبستری ضبط کردهاند. این کتابِ کلامی -عرفانی، به نظم و شامل چهار باب دربارۀ معرفت ذات واجب الوجود و صفات و اسماء و افعال اوست.
قابل توجه اینکه شبستری سعادتنامه بسیار مغایر با شبستری گلشنراز است. سعادتنامه مبتنی بر نگاهی شریعتمدارانه به توحید است و در آن از منظر متکلمی متعصب به طرد و رد فرقهها و مسالک منحرف پرداخته شده است؛ اما گلشنراز بر پایۀ ذوق و حال است.
حتی اگر سعادتنامه از شبستری باشد، از بیت ۳۳۴ تا ۳۵۱ آن الحاقی به نظر میرسد، زیرا این ۱۸بیت، که وصفالحال شاعر است، با ابیات دیگر ابواب هیچ سنخیتی ندارد، و نیز اگر شاعر میخواست شرح حال خود را بدهد چرا به جای مقدمۀ کتاب، آن را در فصل دوم، که دربارۀ توحید است، گنجانده با توجه به اینکه شاعر در این ۱۸ بیت به شاگردی خود در مکتب ابنعربی تصریح کرده است، اگر صحت انتساب سعادتنامه به شبستری محرز شود، معلوم میشود که او از مکتب ابن عربی متأثر بوده و از منظر این مکتب به سرودن گلشنراز پرداخته است.
حق الیقین
ابنکربلایی، رضاقلی خان هدایت و اسماعیل پاشا بغدادی حقالیقین را نیز از شبستری دانستهاند. این کتاب شامل ۸ باب و دربارۀ عرفان نظری است. با اینکه قدیمیترین نسخههای حقالیقین متعلق به قرن یازدهم است و در ابتدا و انتهای کتاب، مؤلف به نام خود اشاره نکرده و تنها در ابتدای کتاب، کاتب، آن را از تصنیفات شبستری شمرده است، اما زرینکوب و لویزن معتقدند که این اثر در صورت و محتوا شبیه گلشنراز است و نویسندۀ آن شبستری است.
مرآت المحققین
حاجی خلیفه و نفیسی مرآت المحققین را به شبستری نسبت دادهاند. این کتاب مشتمل بر ۷باب و دربارۀ معرفت نفس و خداست. مرآت را به ابن سینا، نجمالدین شیرازی، نصیرالدین طوسی و شیخ احمد جامی نیز منسوب کردهاند. افزون بر این، مؤلف نه در ابتدا و نه در انتهای کتاب، نام خود را ذکر نکرده و فقط کاتب، در پایان کتاب، آن را به شبستری نسبت داده است. با وجود این، زرینکوب در صحت انتساب آن به شبستری اطمینان دارد.
گلشن راز
مثنوی گلشن راز مهمترین و مشهورترین اثر منظوم شبستری است که در بردارندۀ اندیشههای عرفانی وی میباشد. با وجود حجم اندکش، این کتاب یکی از یادگارهای پرارزش و بلندنام ادبیات عرفانی کهن فارسی است، که در آن بیان مفاهیم صوفیانه با شور، شوق، و روانی ویژهای همراهگردیده است. مطابق شیوهٔ معمول عطار و مولانا، در اینجا نیز، از حکایات و تمثیلات برای بیان و عرضهٔ مؤثر معانی عرفانی و حکمی استفاده شده است.
شبستری مثنوی گلشن را در ۹۹۳ بیت در پاسخ به ۱۷ سوال امیر سید حسین حسینی هروی از صوفیان معروف در باب حکمت صوفیانه سروده است. سوالات منظوم هروی به مجلس درس شیخ یعقوب تبریزی میرسید، شاگرد نیز به امر استاد جواب پرسش ها را در همان مجلس میداد و برای هروی میفرستاد. این کتاب، تاکنون، به زبانهای ترکی، آلمانی، انگلیسی، و نیز اردو ترجمه شدهاست.
سایر آثار
♦ کنز الحقایق
♦ ازهار گلشن
♦ ترجمه منهاج العابدین (امام محمد غزالی)
♦ جام جهان نما
♦ رساله احدیّت
♦ شرح و تفسیر اسماء الله تعالی
اشعار شیخ محمود شبستری
ز دنیا و ز دنیادار شو دور
مباش از بهر دنیا بیش رنجور
که دنیا چون رباط است اندر این راه
بباید رفتنت زین جای ناگاه
ز نیک و بد هر آنچت خلق گویند
تو منت دار زانکت جامه شویند
کسی کت جامهٔ تن پاک شوید
یقین میدان که از تو سیم جوید
بدین معنی کسی کت جامهٔ جان
بشوید دار ازو منت فراوان
تن تو جامهٔ جانست ای دوست
ولی وقتی که پاکیزه است نیکوست
غبار جامهٔ تن شوخ و چرکست
ولیکن شوخ جان از کفر و شرکست
لباس تن به آب جوی میشوی
طهور جان ز آب علم و دین جوی
ز خشم و کینه و از شهوت و آز
درونت پاک کن آنگه وضو ساز
از یراکر نباشد جان نمازی
اگر چه در نمازی بینمازی
حدث دنیاست زیرا هست مردار
به ترک تا حدث از پیش بردار
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به اصل خویش یک ره نیک بنگر
که مادر را پدر شد باز و مادر
جهان را سر به سر در خویش میبین
هر آنچ آمد به آخر پیش میبین
در آخر گشت پیدا نفس آدم
طفیل ذات او شد هر دو عالم
نه آخر علت غایی در آخر
همی گردد به ذات خویش ظاهر
ظلومی و جهولی ضد نورند
ولیکن مظهر عین ظهورند
چو پشت آینه باشد مکدر
نماید روی شخص از روی دیگر
شعاع آفتاب از چارم افلاک
نگردد منعکس جز بر سر خاک
تو بودی عکس معبود ملایک
از آن گشتی تو مسجود ملایک
بود از هر تنی پیش تو جانی
وز او در بسته با تو ریسمانی
از آن گشتند امرت را مسخر
که جان هر یکی در توست مضمر
تو مغز عالمی زان در میانی
بدان خود را که تو جان جهانی
تو را ربع شمالی گشت مسکن
که دل در جانب چپ باشد از تن
جهان عقل و جان سرمایهٔ توست
زمین و آسمان پیرایهٔ توست
ببین آن نیستی کو عین هستی است
بلندی را نگر کو ذات پستی است
طبیعی قوت تو ده هزار است
ارادی برتر از حصر و شمار است
وز آن هر یک شده موقوف آلات
ز اعضا و جوارح وز رباطات
پزشکان اندر آن گشتند حیران
فرو ماندند در تشریح انسان
نبرده هیچکس ره سوی این کار
به عجز خویش هر یک کرده اقرار
ز حق با هر یکی حظی و قسمی است
معاد و مبدا هر یک به اسمی است
از آن اسمند موجودات قائم
بدان اسمند در تسبیح دائم
به مبدا هر یکی زان مصدری شد
به وقت بازگشتن چون دری شد
از آن در کامد اول هم بدر شد
اگرچه در معاش از در به در شد
از آن دانستهای تو جمله اسما
که هستی صورت عکس مسما
ظهور قدرت و علم و ارادت
به توست ای بندهٔ صاحب سعادت
سمیعی و بصیری، حی و گویا
بقا داری نه از خود لیک از آنجا
زهی اول که عین آخر آمد
زهی باطن که عین ظاهر آمد
تو از خود روز و شب اندر گمانی
همان بهتر که خود را میندانی
چو انجام تفکر شد تحیر
در اینجا ختم شد بحث تفکر
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به نزد آنکه جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
عرض اعراب و جوهر چون حروف است
مراتب همچو آیات وقوف است
از او هر عالمی چون سورهای خاص
یکی زان فاتحه و آن دیگر اخلاص
نخستین آیتش عقل کل آمد
که در وی همچو باء بسمل آمد
دوم نفس کل آمد آیت نور
که چون مصباح شد از غایت نور
سیم آیت در او شد عرش رحمان
چهارم «آیت الکرسی» همی دان
پس از وی جرمهای آسمانی است
که در وی سورهٔ سبع المثانی است
نظر کن باز در جرم عناصر
که هر یک آیتی هستند باهر
پس از عنصر بود جرم سه مولود
که نتوان کرد این آیات محدود
به آخر گشت نازل نفس انسان
که بر ناس آمد آخر ختم قرآن
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
توانایی که در یک طرفةالعین
ز کاف و نون پدید آورد کونین
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم
وز آن دم شد هویدا جان آدم
در آدم شد پدید این عقل و تمییز
که تا دانست از آن اصل همه چیز
چو خود را دید یک شخص معین
تفکر کرد تا خود چیستم من
ز جزوی سوی کلی یک سفر کرد
وز آنجا باز بر عالم گذر کرد
جهان را دید امر اعتباری
چو واحد گشته در اعداد ساری
جهان خلق و امر از یک نفس شد
که هم آن دم که آمد باز پس شد
ولی آن جایگه آمد شدن نیست
شدن چون بنگری جز آمدن نیست
به اصل خویش راجع گشت اشیا
همه یک چیز شد پنهان و پیدا
تعالی الله قدیمی کو به یک دم
کند آغاز و انجام دو عالم
جهان خلق و امر اینجا یکی شد
یکی بسیار و بسیار اندکی شد
همه از وهم توست این صورت غیر
که نقطه دایره است از سرعت سیر
یکی خط است از اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنمای کاروانند
وز ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این کار
احد در میم احمد گشت ظاهر
در این دور اول آمد عین آخر
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر آن یک میم غرق است
بر او ختم آمده پایان این راه
در او منزل شده «ادعوا الی الله»
مقام دلگشایش جمع جمع است
جمال جانفزایش شمع جمع است
شده او پیش و دلها جمله از پی
گرفته دست دلها دامن وی
در این ره اولیا باز از پس و پیش
نشانی دادهاند از منزل خویش
به حد خویش چون گشتند واقف
سخن گفتند در معروف و عارف
یکی از بحر وحدت گفت انا الحق
یکی از قرب و بعد و سیر زورق
یکی را علم ظاهر بود حاصل
نشانی داد از خشکی ساحل
یکی گوهر برآورد و هدف شد
یکی بگذاشت آن نزد صدف شد
یکی در جزو و کل گفت این سخن باز
یکی کرد از قدیم و محدث آغاز
یکی از زلف و خال و خط بیان کرد
شراب و شمع و شاهد را عیان کرد
یکی از هستی خود گفت و پندار
یکی مستغرق بت گشت و زنار
سخنها چون به وفق منزل افتاد
در افهام خلایق مشکل افتاد
کسی را کاندر این معنی است حیران
ضرورت میشود دانستن آن
بیشتر بخوانید: در مورد قالب شعری غزلزندگینامه شیخ محمود شبستری و آثار ایشان _ دانشچی