خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد شجاعت

انشا در مورد شجاعت

انشا ادبی درباره شجاعت و دلیری 

انشا در مورد شجاعت

انشای توصیفی در مورد شجاعت و شهامت به صورت ادبی و ساده برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

انشا در مورد شجاعت

لاک پشت پیر نمی‌ترسید. او در مسابقه قبل پیروز شده بود و اکنون می‌دانست که نوه‌اش نیز در مسابقه با خرگوش، برنده خواهد شد. لاکی اما به توانایی‌های خود باور نداشت. پدربزرگ سعی می‌کرد تا شجاعت را به لاکی بیاموزد. او می‌گفت پیروزی مهم نیست. مهم این است که شجاعت شروع را داشته باشد. نتیجه هر چه می‌تواند باشد و تجربه آزمون مهم است.

روز مسابقه فرا رسید. هم لاکی و هم خرگوش جوان داستان پدربزرگ‌های خود را می‌دانستند. آیا این مبارزه نتیجه متفاوت‌تری خواهد داشت؟ هیچ‌کس نمی‌دانست در انتها چه خواهد شد. خرگوش می‌دانست کا باید به انتها فکر کند و در مسیر توقف نکند. لاکی هم برای مسابقه آماده بود، اما می‌دانست که نمی‌تواند پیروز ماجرا باشد. هر دو مبارز، شجاعت خود را جمع کرده و به میدان رفتند. خرگوش پیروز شد. مدال را به او دادند و با خوشحالی تمام به خانه بازگشت.
لاکی اما به خانه نرفت، نه به این دلیل که سرافکنده شده باشد. او می‌خواست کمی بیشتر به مفهوم شجاعت بیندیشد. بر روی تخته سنگی نشست و شروع به تامل کرد.

از نظر لاکی برای شجاع بودن نباید کارهای بزرگ انجام داد. زمانی که کسی بتواند مجموعه‌ای از کارهای کوچک را با شجاعت انجام دهد، یک قهرمان واقعی است. او حتی به شجاعت گل‌ها نیز فکر می‌کرد. آن‌ها در ابتدا دانه‌ای هستند که با سختی‌های فراوان با دیدن روزنه‌ نوری خفیف، خود را از زیر خاک‌ها بیرون می‌آورند. آن‌ها گیاهان کوچک اما شجاعی هستند که درس صبر را می‌آموزند.

در طبیعت مثال‌های زیادی برای شجاعت وجود دارد. درختانی که زمستان سرد را به امید فرارسیدن بهار و شکوفه زدن تحمل میکنند، مورچه‌هایی که با جثه‌های کوچک خود خانه می‌سازند و کاکتوس‌هایی که در بیابان بدون آب، سال‌های سال دوام می‌آورند، نمونه‌های قابل مشاهده از شجاعت در طبیعت به شمار می‌روند.
لاکی با یادآوری این مسائل دریافت که او نیز حیوان شجاعی است و تصمیم گرفت که به لاک پشت قوی‌تری تبدیل شود.

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی 

موضوع انشا شجاعت به صورت توصیفی 

خیلی از آدم ها می خواهند شجاع باشند. یا لااقل در بعضی اوقات شجاع به نظر برسند. اما خیلی ها هم نمی دانند بین شجاعت و حماقت بیشتر از یک مو فاصله نیست. شجاع های واقعی معمولا می دانند شجاعت به زور و بازو نیست. می دانند شجاعت مثل شمشیر دو دَم است. اگر بی موقع از آن استفاده کنند باید تاوان سنگینی بدهند.

شجاع های واقعی اهل نمایش نیستند. آن ها شجاعت را درجایی مصرف می کنند که به آن نیاز باشد. بابت شجاعت شان  هم از کسی طلبکار نمی شوند. مثل سربازانی که برای محافظت از کشورشان، بی‌منت در مرزها یا در جاهایی که احتمال خطر هست مستقر شده اند.

شاید این را بدانیم، شاید هم ندانیم که شجاعت ابزاری نمی خواهد. بلکه خودش ابزار است. سربازی که به دلِ دشمن می زند . پیش از آن که تفنگ اش را به میدان جنگ بفرستد، شجاعت اش را با خودش به میدان می برد. او حتی می تواند با دست خالی هم در مقابل دشمن قرار بگیرد، چون ابزارش شجاعت است.

شجاعت به شعور احتیاج دارد. در واقع اگر موتور محرکه‌ی شجاعت، شعور نباشد، احتمال دارد شجاعت را به حماقت بدل کند. کم ندیده‌ایم افرادی را که فکر می کنند با بازوهای قوی می‌شود شرایط را به نفع خودشان تغییر بدهند. در حالی نمی دانند شجاعت مثل خون است که باید در رگ ها جاری باشد. بازوها می توانند نابود بشوند. اما شجاعتی که با خون عجین شده باشد هرگز از بین نمی رود. در تاریخ سرزمین ما کم نیستند انسان های بزرگی که جثه ی کوچک داشتند، اما با سری پر شور و شجاعتی وصف ناپذیر، برای عزت و پایداری و شرف مردم شان از جان و مال شان گذشتند. در فرهنگ ما شجاعت یعنی انسانی که خود را فدای آرمان های بزرگ مردم می کند.

بیشتر بخوانید: انشای دانش آموزی

_ دوستان عزیز در صورتی که انشایی با این موضوع نوشته اید می توانید از قسمت نظرات برای ما ارسال کنید.

اختصاصی دانشچی _ نویسنده: اصغر فکور

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *