خانه » مهارت نوشتاری » انشا درباره خواندن ذهن دیگران

انشا درباره خواندن ذهن دیگران

انشا دانش آموزی در مورد خواندن ذهن دیگران

انشا درباره خواندن ذهن دیگران

انشا با موضوع خواندن ذهن دیگران به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا خواندن ذهن دیگران

با صداهای عجیبی از خواب بیدار شدم. خانه پر از سر و صدا بود. هرکس حرف متفاوتی می‌زد و به نظر نمی‌رسید که اعضای خانواده در حال گفت‌وگو با یگدیگر باشند. از پنجره بیرون را نگاه کردم. از آن‌جایی که ماشینی وجود نداشت به نتیجه رسیدم که میهمان نداریم. از اتاق بیرون رفتم. آشپزخانه، اتاق پذیرایی و حیاط را گشتم. هیچ‌کس جز من از خواب بیدار نشده بود. سر و صداها بیشتر می‌شدند و من نمی‌دانستم دلیل آن چیست.

با فریاد بلندی که کشیدم، همه جا ساکت شد. این موجودات نامرئی، ترسناک بودند زیرا پس از چند لحظه دوباره شروع به صحبت کردند. مادر از اتاق بیرون آمد و علت فریادم را پرسید. چیزی به او نگفتم تا نگران نشود. هنگام خوردن صبحانه به صداها گوش می‌دادم. متوجه شدم یکی از آن‌ها صدای مادر است که پشتش به من بود و برای خود چای می‌ریخت. از او پرسیدم که آیا با من صحبت می‌کند؟ اما او پاسخ داد که حرفی نزده است.

زمانی که پشت میز نشست، می‌دیدم که لب‌هایش تکان نمی‌خورند اما صدایش به گوش می‌رسد. کمی که گذشت متوجه شدم که می‌توانم صدای ذهن او را بشنوم. در واقع ذهن او و دیگر افرادی که در خانه بودند را می‌خواندم. پس از خوردن صبحانه راهی مدرسه شدم. هر فردی که از کنارم رد می‌شد، حرف جدیدی در ذهنش داشت. پیرزنی نگران رد شدن از خیابان بود و در ذهنش می‌گفت که چگونه باید به آن طرف برود. من کمکش کردم و او بسیار از این کار خوشش آمد. مرد میوه فروش نگران میوه‌هایی بود که هنوز به فروش نرسیده بودند. برخلاف کاری که برای پیرزن کردم، نمی‌توانستم به میوه فروش نیز کمک کنم؛ زیرا پولی که داشتم برای خرید وسایل او کافی نبود. با ناراحتی راهی مدرسه شدم. هر یک از دانش‌آموزان درباره موضوعی متفاوت فکر می‌کردند. از خواندن ذهن دیگران خسته شده بودم. مغز من پر از سر و صدا بود و برخی نیاز به کمک داشتند در حالی که توانایی من برای کمک به آن‌ها بسیار محدود بود. دستم را جلوی گوش‌هایم گرفتم و آرزو کردم تا این اتفاق جادویی زودتر تمام شود. شنیدن ذهن آدم‌های دیگر، سخت‌تر از چیزی بود که فکرش را می‌کردم.

انشا اگر مداد جادویی داشتم

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *