انشا ذهنی از زبان جاده
انشا از زبان جاده به صورت ادبی و ذهنی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا از زبان جاده
گاهی به این فکر میکنم من کیستم؟ شاید فقط گذرگاهی برای آدمیان باشم. آنهایی که با ماشینهای زیبایشان از روی موهای بلندم رد میشوند. اما من تنها مسیری برای آدمها نیستم. در طول زندگیام با حیوانات گوناگونی آشنا و دوست شدهام. نام من جاده است. نمیدانم چه کسی این اسم را برای من انتخاب کرده.
من گاهی غمگینم وگاهی خوشحالترین جاده جهان. راستی من فکر میکردم که تنها یک جاده روی کره زمین وجود دارد و آن هم خودم هستم اما بعدها با بقیهشان آشنا شدم. شاید برایتان جالب باشد که چگونه با کره زمین آشنا هستم؟ من سواد خواندن و نوشتن ندارم ولی از هر رهگذر چیزهای زیادی آموختهام. قلب من گنجینهای از اسرار افرادیست که روزگاری از این سمت رد شدهاند. خاطرات زیادی دارم که میخواهم یکی از آنها را برای شما تعریف کنم.
سالها پیش هنگام ظهر به تنهایی خود فکر میکردم که چرا دوستی ندارم که با او صحبت کنم ناگهان متوجه حرکت ریزی روی موهایم شدم. با خودم فکر کردم یعنی چه چیزی میتواند باشد؟ با تلاشهای فراوان متوجه موجود بسیار ریزی شدم که همراه دوستان خود یک خوراکی را جا به جا میکردند. اسمش را که پرسیدم به من گفت مورچه است. برایم جالب بود که چرا همراه بقیه است. مورچه به من گفت ما حشرات ریزی هستیم که به صورت دستهجمعی زندگی میکنیم و در کارهایمان به هم کمک میکنیم. همچنین متوجه شدم که مورچهها یک ملکه دارند که بقیه مورچهها او را خیلی دوست دارند و به آن احترام میگذارند. مورچهها آهسته آهسته رفتند و من یاد گرفتم که همکاری کار بسیار خوبی است.
سالها بعد جاده دیگری در امتداد من ساختند و ما با گرفتن دستهای یکدیگر، همکاری کردیم تا مسیری که حیوانات و انسانها از آن گذر میکنند را بزرگتر کنیم. این کار ما باعث شد گردشگران زیادی از منطقه ما عبور کنند و من هم مطالب جدیدتری درباره دنیایی که در آن هستم یاد بگیرم.
پیشنهادی: انشا از زبان پرندهانشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی