خانه » مهارت نوشتاری » انشا درباره دندان درد – پایه هفتم – نوع ادبی

انشا درباره دندان درد – پایه هفتم – نوع ادبی

انشا با موضوع دندان درد – پایه هفتم

انشا درباره ی دندان درد

انشا با موضوع دندان درد به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

انشا در مورد دندان درد

آیا شما می‌دانستید که کرم‌ها موجودات وحشتناکی هستند؟ آن‌ها ظاهری کوچک و ریز دارند اما کارهای بزرگی از دست‌شان برمی‌آید. من هم تا سال پیش این مسئله را نمی‌دانستم اما وقتی شب به خاطر دندان درد شدیدی که داشتم از خواب بیدار شدم، متوجه شدم که کرم‌ها می‌توانند بسیار خطرناک باشند. مادر می‌گفت که دندانم را کرم خورده است و به همین دلیل درد می‌کند. فکرش را بکنید؛ یک کرم درون دهان‌تان باشد و ندانید. آن‌وقت شما در حال لذت بردن از خواب شیرینی باشید و کرم در حال خوردن دندان‌تان خواهد بود! به نظر می‌رسد که اتفاق وحشتناکی است.

بهتر است کمی به موضوع اصلی‌ای که به خاطر آن قلم به دست گرفته‌ام، بپردازم‌. می‌توانم دندان درد را بدترین درد ممکن نام‌گذاری کنم. همه چیز خوب است ناگهان متوجه گاز کوچک اما دردناکی که کرم دندان می‌زند، می‌شوید. گاهی حس می‌کنم نیش مار اندازه دندان درد، آدم را اذیت نمی‌کند.

زمانی که دندان درد مانند یک مهمان ناخوانده به سراغ آدم می‌آید، باید نادیده‌اش بگیرید تا خودش مسیر برگشت را پیش بگیرد. اما گاهی این مهمان پیگیرتر از آن است که با یک بی‌محلی برگردد و آن‌قدر می‌ماند که صاحب خانه می‌شود. این درد همچنان به مسیر رو به جلو ادامه می‌دهد و رفتارهای یک بچه پرجنب و جوش را در پیش می‌گیرد. تا به حال ترامپولین را تجربه کرده‌اید؟ درد فکر می‌کند دندان یک ترامپولین است و آن‌قدر روی آن بالا و پایین می‌پرد که ناگهان نمی‌دانید از کجا شروع شده زیرا همه دندان‌ها را درگیر خود کرده است.

راستی بگذارید یک خاطره جالب را برای شما تعریف کنید. مدتی پیش من دندان درد شدیدی گرفتم. در ابتدا درد آن کم بود، پس به مدرسه رفتم تا بعد از پایان کلاس‌هایم به دندان‌پزشکی بروم. نیمی از زمان مدرسه گذشته بود که لپم شروع به ورم کرد. معلم در حال تدریس بود که ناگهان به سمتم آمد و گفت: مگر زنگ تفریح نداشته‌اید که اکنون خوراکی می‌خوری؟ من که تعجب کردم به او گفتم که لپ من به دلیل درد دندانم به این شکل افتاده و او نیز پذیرفت و به درس ادامه داد.
من تصمیم گرفته‌ام که به سلامت دندان‌هایم بیشتر توجه کنم تا بتوانم بدون درد، خوراکی‌هایی که دوست دارم را بخورم.

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی 

موضوع انشا دندان درد

هفت هشت ماهم بود که برای اولین‌بار درد عمیقی میان لثه‌هایم پیچید. انگشت اشاره‌ام را در دهانم فرو کردم و موجودات سفت و کوچکی را لمس کردم که از لثه‌هایم به بیرون زده‌اند و تمام تلاششان را می‌کنند تا راه باز کنند و بالاتر بیایند. بعدها تمام دهانم پر از دندان‌های سفید و استخوانی شد و ما کم‌کم به هم عادت کردیم.

بزرگتر که شدم هنگام گاز زدن ساندویچی که مامان برایم آماده کرده بود، چیزی شبیه فرو رفتن سوزن در لثه‌هایم را تجربه کردم. ساندویچ را از دهانم خارج کردم و دوستان استخوانی‌ام را یکی یکی چک کردم. همگی سر جایشان بودند اما یکی انگار نمی‌خواست بماند، با هر حرکت انگشتم مدام تکان می‌خورد. شاید هم می‌خواست بماند و دو دستی به لثه‌ام چسبیده بود، اما عمرش کفاف نمی‌داد. کم‌کم تمام دوستانم رفتند و من جای خالیشان را با هر لبخند در آینه احساس می‌کردم. با رفتن هرکدامشان درد عجیبی را تجریه می‌کردم.

درد از دست دادن و کنده شدن چیزی از وجودم. و بعد همان تجربه کودکی دوباره آغاز شد و دندان‌های استخوانی و سفید جدیدی جای دوستان قدیمی‌ام را گرفتند. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تا اینکه سر و کله یک لکه سیاه روی یکی از دندان‌ها پیدا شد. لکه خیلی دور بود و برای دیدنش باید به پهنای صورت می‌خندیدم، پس بی‌خیالش شدم. اما لکه انگار دوست نداشت فراموش شود؛ هرروز بزرگ و بزرگتر می‌شد. وقتی لکه از توجه من ناامید شد؛ مثل کودکی که چیزی بخواهد و به او ندهند شروع کرد به بی‌قراری.

موج سنگینی از دهانم آغاز شد و به چشم‌ و گوش و سرم اصابت کرد و در تمام جانم نشست و در گوشه لپم چمبره زد و انگار گردویی را در دهانم پنهان کرده باشم نیمی از صورتم ورم کرد. و در نهایت آنقدر سهمگین شد که مجبور شدم دهان و دندان‌هایم را به دست دندانپزشک بسپارم تا با سوزن‌های تیز و صدای اره مانند ابزارهایش مرا از شر لکه سیاه راحت کند.

لکه رفت و بار دیگر بعد از چند روز ذوق ذوق دندانم، همه چیز به حالت اول برگشت. اما این پایان ماجرا نبود، دندان‌های دیگری شروع به جوانه زدن کردند و می‌خواستند خودشان را در صف دندان‌ها جا بدهند. آنقدر به دیگران فشار آوردند که به تشخیص دندانپزشک مجبور شدم به زور آنها را از دهانم خارج کنم. محکم به لثه‌هایم چنگ زده بودند و قصد رفتن نداشتند. تا مدتی جای خالیشان مثل یک گودال سرخ در دهانم باقی مانده بود اما درد فک و صورتم به مرور بهتر می‌شد.

امروز که دندان‌هایم را نگاه می‌کنم جای تمام لکه‌های سیاهی که آمدند و رفتند را پر کرده‌ام اما بعضی از لکه‌ها دندانی را هم با خود برده‌اند و نظم صف را بهم ریخته‌اند. فردا قرار است جای دندان‌های رفته را با گذاشتن پایه‌ای پر کنم. قطعا دردناک خواهد بود اما اینبار دردش شبیه کودکی‌هاست، دردی برای خلق دندانی جدید نه درد فقدان و از دست دادن بخشی از وجود.

 

دوستان انشاهای خود را در قسمت نظرات برای ما ارسال کنید تا در سایت قرار دهیم.

انشا بخوانید از زبان یک دندان

انشا اختصاصی _ نویسنده: فرنوش کوچالی

انشا دندان درد

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

یک دیدگاه

  1. خیلییییی خوب بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *