انشا با موضوع دندان درد – پایه هفتم
انشا با موضوع دندان درد به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا دندان درد
هفت هشت ماهم بود که برای اولینبار درد عمیقی میان لثههایم پیچید. انگشت اشارهام را در دهانم فرو کردم و موجودات سفت و کوچکی را لمس کردم که از لثههایم به بیرون زدهاند و تمام تلاششان را میکنند تا راه باز کنند و بالاتر بیایند. بعدها تمام دهانم پر از دندانهای سفید و استخوانی شد و ما کمکم به هم عادت کردیم.
بزرگتر که شدم هنگام گاز زدن ساندویچی که مامان برایم آماده کرده بود، چیزی شبیه فرو رفتن سوزن در لثههایم را تجربه کردم. ساندویچ را از دهانم خارج کردم و دوستان استخوانیام را یکی یکی چک کردم. همگی سر جایشان بودند اما یکی انگار نمیخواست بماند، با هر حرکت انگشتم مدام تکان میخورد. شاید هم میخواست بماند و دو دستی به لثهام چسبیده بود، اما عمرش کفاف نمیداد. کمکم تمام دوستانم رفتند و من جای خالیشان را با هر لبخند در آینه احساس میکردم. با رفتن هرکدامشان درد عجیبی را تجریه میکردم.
درد از دست دادن و کنده شدن چیزی از وجودم. و بعد همان تجربه کودکی دوباره آغاز شد و دندانهای استخوانی و سفید جدیدی جای دوستان قدیمیام را گرفتند. همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه سر و کله یک لکه سیاه روی یکی از دندانها پیدا شد. لکه خیلی دور بود و برای دیدنش باید به پهنای صورت میخندیدم، پس بیخیالش شدم. اما لکه انگار دوست نداشت فراموش شود؛ هرروز بزرگ و بزرگتر میشد. وقتی لکه از توجه من ناامید شد؛ مثل کودکی که چیزی بخواهد و به او ندهند شروع کرد به بیقراری.
موج سنگینی از دهانم آغاز شد و به چشم و گوش و سرم اصابت کرد و در تمام جانم نشست و در گوشه لپم چمبره زد و انگار گردویی را در دهانم پنهان کرده باشم نیمی از صورتم ورم کرد. و در نهایت آنقدر سهمگین شد که مجبور شدم دهان و دندانهایم را به دست دندانپزشک بسپارم تا با سوزنهای تیز و صدای اره مانند ابزارهایش مرا از شر لکه سیاه راحت کند.
لکه رفت و بار دیگر بعد از چند روز ذوق ذوق دندانم، همه چیز به حالت اول برگشت. اما این پایان ماجرا نبود، دندانهای دیگری شروع به جوانه زدن کردند و میخواستند خودشان را در صف دندانها جا بدهند. آنقدر به دیگران فشار آوردند که به تشخیص دندانپزشک مجبور شدم به زور آنها را از دهانم خارج کنم. محکم به لثههایم چنگ زده بودند و قصد رفتن نداشتند. تا مدتی جای خالیشان مثل یک گودال سرخ در دهانم باقی مانده بود اما درد فک و صورتم به مرور بهتر میشد.
امروز که دندانهایم را نگاه میکنم جای تمام لکههای سیاهی که آمدند و رفتند را پر کردهام اما بعضی از لکهها دندانی را هم با خود بردهاند و نظم صف را بهم ریختهاند. فردا قرار است جای دندانهای رفته را با گذاشتن پایهای پر کنم. قطعا دردناک خواهد بود اما اینبار دردش شبیه کودکیهاست، دردی برای خلق دندانی جدید نه درد فقدان و از دست دادن بخشی از وجود.
دوستان انشاهای خود را در قسمت نظرات برای ما ارسال کنید تا در سایت قرار دهیم.
انشا بخوانید از زبان یک دندانانشا اختصاصی _ نویسنده: فرنوش کوچالی
خیلییییی خوب بود