خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد یک روز در فروشگاه زنجیره‌ای شهر

انشا در مورد یک روز در فروشگاه زنجیره‌ای شهر

انشا دانش آموزی یک روز در فروشگاه زنجیره‌ای شهر

انشا در مورد یک روز در فروشگاه زنجیره‌ای شهر

انشا با موضوع یک روز در فروشگاه زنجیره‌ای شهر به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا یک روز در فروشگاه زنجیره‌ای شهر

در یک شب صاف و مهتابی، در خیابان‌های پر از نور شهر، سوار یک تاکسی زرد رنگ شده بودم و مقصدم فروشگاه زنجیره‌ای شهر بود. پیاده‌رو‌ها پر بود از آدم‌هایی که با عجله در راه برگشت به خانه‌هایشان بودند. در فکر این بودم، شاید کسی در خانه منتظر آنهاست. که صدای موزیک گوشی آقای راننده فکرم را از پیاده رو به داخل تاکسی آورد. چهارمین چراغ راهنمایی را که رد کردیم فهمیدم که به مقصد رسیدم. بعد از دادن کرایه آقای راننده، در حال پیاده شدن از تاکسی بودم که بوی دلنشین نان تازه پخته شده نانوایی نزدیک فروشگاه حواسم را با خود همراه کرد. به خودم یادآوری کردم که بعد از تمام شدن کارم در فروشگاه حتماً سری به نانوایی بزنم.

وارد فروشگاه که شدم چشمم به لباس‌های رنگارنگی افتاد که به چوب لباسی آویزان مانده‌اند و چشم انتظار خریداران خود بودند. من که خریدارشان نبودم برای همین جهتم را چرخاندم و به قسمت میوه‌های تازه برش خورده و سبزیجات رفتم. سیب و موز و هندوانه از یک سمت، خیار و گوجه از سمت دیگر مانند یک رنگین کمان خودنمایی می‌کردند. آن طرف‌تر محصولات لبنی بود. بوی عطر دلنشین پنیر‌ها و آویشن هوا را فراگرفته بود. با دیدن ماست‌های توی یخچال، یاد حواسم افتادم که دم در مغازه نانوایی جا گذاشته بودم. اگر نان تازه و حواسم بودند می‌توانستیم شام، نون و ماست بخوریم. گاهی نگاهم به مشتری‌های فروشگاه می‌افتاد که از لبخند روی لب‌شان می‌توانستم بفهمم که از اجناس فروشگاه راضی هستند. آن طرف‌تر صندوق فروشگاه بود. آن صندلی خالی قسمت پرداخت برای من بود. با احساس شادی به سرعت به سمتش رفتم و با لبخند بر روی آن نشستم و کارم را در شیفت شب آغاز کردم.

انشا در مورد ثانیه ها

انشا اختصاصی _ نویسنده: مریم پور حسن

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *