خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد معلم + شعر

انشا در مورد معلم + شعر

انشا ادبی و توصیفی درباره معلم + شعر

انشا در مورد معلم

انشا با موضوع معلم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا: معلم مورد علاقه خود را توصیف کنید

از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد. صدای بچه‌ها از پشت پنجره بسته نیز می‌آمد. سعی کردم متوجه من نشود. آرام به سمت کیفم رفتم تا کیکی که مادرم پخته بود را بردارم. زمان زنگ تفریح بود. کلاس غرق در سکوتی پر هیاهو با نیکت‌های خالی، خودنمایی می‌کرد. پایم به لبه میز گیر کرد و معلم از حضور من در کلاس آگاه شد. کلاه بافتنی را از سرم برداشتم و به کفش‌هایم خیره شدم. قانون مدرسه این بود که در زنگ تفریح به کلاس برنگردیم.

آرام و بی‌صدا منتظر بودم تا با تندی دعوایم کند، درست مثل معلم قبل که یک هفته پیش از مدرسه رفت. صدای کفش‌هایش که به سمت من قدم برمی‌داشت، در گوشم پیچیده بود. درست مثل زمانی که در راهروی خالی فریاد می‌کشی؛ همان‌قدر بلند. ناگهان گرمی دستی را بر روی سر خود احساس کردم. چقدر لطیف و پرمحبت بود. سرم را بالا آوردم. او مانند یک بید مجنون که دلربایی می‌کند، زیبا بود. پرسید آن‌جا چه می‌کنم؟ برای او تعریف کردم که تغذیه‌ام را جا گذاشته بودم. گفت: هوا سرد است اگر بخواهی می‌توانی در کلاس بمانی. از این بهتر نمی‌شد.

زمستان در روستای ما، گیسوان سپید خود را رو زمین پهن می‌کرد و با جادویی که داشت، آن‌ها را به شیشه‌های بلور تغییر می‌داد. معلم مانند مادری مهربان بود. او گاهی به نظر می‌رسید که هم سن و سال ماست. کنارمان نقاشی می‌کشید و درس‌های دشوار را با قصه و بازی به ما آموزش می‌داد. آغوش او امن‌ترین پناهگاه مدرسه بود. هر صبح با خوشحالی به ما خوش‌آمد می‌گفت و ظهر با آرزوی سلامتی و وعده دیدار روز بعد، بدرقه‌مان می‌کرد. او مانند یک فرشته که مسیرش را در آسمان شهر شلوغ گم کرده، به زمین رسیده بود. چشمان او، زیبای اقیانوس را در خود جای داده و لب‌هایش با گل خنده آشنا بود. بهترین معلم من در دوران تحصیلم، امیدوارم دوباره تو را ملاقات کنم.

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

موضوع انشا درباره معلم و توصیف آن

معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کرده ای رهایش کن و اگر عشق توست، مبارکت باشد! ” این جمله ای بود که معلم بزرگوار ، شهید محمدعلی رجایی گفتند. آری معلمی عشق است و اگر این عشق نباشد، تحمل سختی های آن بسیار دشوار خواهد بود.

معلم” همان طور که از نامش پیداست،علم را می آموزد؛ علمی که انسان را از جهل و شقاوت دور می سازد و چراغ دانایی را در وجودش می افروزد. معلم بزرگ دیگری که از لحاظ دینی و علمی خدمت فراوانی به جامعه و انسان هایش کرده، شهید مرتضی مطهری است؛ معلمی دانشمند و عالمی فرهیخته که با سخنانش مسیر رسیدن به سعادت را برای خیلی ها فراهم نمود و هنوز هم با مطالعه ی آثار گرانبهای ایشان می توان به علم مفیدشان پی برد.

معلم ها همچون چراغی هستند که با روشنی وجودشان، تاریکی جهل را دور و با گرمای محبتشان، عشق را تعلیم می کنند. و چه خوب است بدانیم که اولین و بهتریم معلم عالم، خداست. خدایی که پیامبرش را از علم و دانش خویش بهره مند ساخت و وظیفه معلمی بندگانش را نیز به عهده او گذاشت. خداوند به پیامبرش فرمود: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید. و خداوند به بشر آموخت که برای رسیدن به رستگاری باید علم بیاموزد و خود نیز پیامبرانی را مامور کرد تا دستور خویش را اجرا کنند و دانش را به بندگانش بیاموزند.

معلم ها مامور خداوندند و خوشا بحال آن معلمانی که به خوبی از عهده وظیفه شان بربیایند و دانش آموزانشان را عاشق و عالم پرورش دهند.

شعر درباره معلم

سلام اي خاطرات كودكی ها

صدای داس و آب ونان وبابا

تورا تا بی نهایت دوست دارم

تو ای زیباترین میراث دنیا

تو یادم داده ای پروانه باشم

برای بچه ها چون سایه باشم

مراتا قله های عشق بردی

تو گفتی باخد اهمسایه باشم

تو ای باروح وجان من صمیمی

تو ای آموزگارم ، بهترینی

كند درچهره ات گل آشیانه

كلید مشكلات سرزمینی

شكوه دستهایت آسمانی

كلید مخزن گنج الهی

پیمبرگفته من آموزگارم

علی شدبنده ی روح معانی

دوباره دوره كردی كودكی را

دوباره بخش كردی عاشقی را

دوباره قلب من تابی كران رفت

دوباره صرف كردی سادگی را

توای آموزگارم زنده باشی

همیشه خرم وپاینده باشی

گرفتم جان تازه از وجودت

الهی هركجایی زنده باشی

به نامت نامه راكردم چو آغاز

شدم مانند گل ازغنچه ای باز

چه دلتنگت كه بودم من شب وروز

شدم مثل كبوتر شوق پرواز

سرود وشعر را یادم تودادی

غم واندوه بربادم تودادی

زمستان گرچه سرمابودسوزان

حرارت بردل وجانم تو دادی

تو گفتی باعدو باشیم درجنگ

به ما گفتی كه دنیا هست نیرنگ

اگرهمت كنی پیروز هستی

مثال داستان چشمه وسنگ

خدایا این من واین نسل فردا

شدم آموزگار قاصدك ها

هرآنچه گفت او من یاد دارم

كنارم باش جان بخشم به گلها

عباسعلی جاویدان

******************
معلم شکوه سخن در زمین

معلم عروج هنر با یقین

معلم بلندای پرواز نور

معلم سرودی ز دریای شور

تو دست عنایت به عالم شدی

تو اوج عبادت به دلها شدی

نگاه تو، جریان پاکی صفا

کلامت گلستان واژه‌ها

توام روز معمار سازندگی

که فردا بتابد بالندگی

همیشه به یاد تو دلداده‌ام

به چشم قدومت خسی مانده ام

*******************

حروف درس الفبا ی ما معلم بود
تمام صحبت ما یک صدا معلم بود

به روی تخته ی چوبی همیشه بی پایان
شروع نام خدابود، تا معلم بود

نگاه روشن دنیای کودکی هایم
به خشم و بوسه ی مادر و یا معلم بود

خدا به وسعت ایمان به شکل هر واژه
ؤ جمله جمله ی ایثار ،با معلم بود

قسم به نام پیام آوران آگاهی
تمام درد بشر را دوا معلم بود

شکوه صبر وصلابت چو کوه می بارید
سه تیغ مهر ؤ سنگ بلا معلم بود

به دشت های پر ازغنچه های پراحساس
گلی شکفته به نام وفا ،معلم بود

به هیچ زندگی و پوچ مرگ ،معنا داد
تمام بود و نبود شما معلم بود

به وقت گوش نهادن نشسته شاگردیم
در اوج خستگیش هم به پا معلم بود

هنوز پرسش بی پاسخی که می خواند
معلم عشق خدا یا خدا معلم بود؟

پیشنهادی: انشا در مورد اگر معلم نگارش بودید

انشا معلم _ اختصاصی دانشچی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

یک دیدگاه

  1. شعر های انشا خیلی زیبا بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *