معنی و مفهوم شعر پاسداری از حقیقت علی موسوی گرمارودی – ادبیات فارسی پایه دهم
در این پست، معنی و مفهوم شعر پاسداری از حقیقت از علی موسوی گرمارودی (کتاب فارسی دهم) را برای شما دوستان عزیز آماده کرده ایم. با دانشچی همراه باشید.
معنی شعر پاسداری از حقیقت
۱- درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
و آب را
که مَهرِ مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینهدار نجابتت،
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزاردهای
معنی: درختان را به خاطر اینکه به احترام تو (امام حسین(ع)) ایستادهاند، دوست دارم
و آب را که مهریه مادر توست [دوست دارم] [اشاره به مهریه حضرت زهرا(س) که آب بود]
خون تو، به آبرو و عزت، اعتبار داده است [شهادت تو باعث ارزش یافتن آبرو و عزت شده است]
سرخی غروب خورشید، اصالت و پاکدامنی تو را مینمایاند و سپیده صبح، جایگاهی است که تو نماز صبح شهادتت را در آن بهجا آوردهای
۲-در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم میتوان عزیز بود
از گودال بپرس
معنی: به گودالی فکر میکنم که خون تو در آن ریخته شد، تاکنون گودالی چنین بلندمرتبه و ارزشمند ندیده بودم. پس با وجود پستی و بیارزشی هم میتوان مقام بلند و ارزشمند یافت. حقیقت این سخن را از گودال بپرس
۳- شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هر چه در سوی تو، حسینی شد
دیگر سو، یزیدی …
آه، ای مرگ تو معیار!
مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت
و آن را بیقدر کرد
که مردنی چنان،
غبطۀ بزرگ زندگانی شد!
خونت
با خونبهایت حقیقت
در یک تراز ایستاد
و عزمت، ضامن دوام جهان شد
ـ که جهان با دروغ میپاشد ـ
و خون تو امضای «راستی»ست …
معنی: شمشیری که بر گلوی تو فرود آمد همه موجودات هستی را به دو بخش تقسیم کرد: هر موجودی که طرف تو (طرف حق) بود، حسینی شد و هر موجودی که در مقابل تو بود (طرف باطل)، یزیدی شد. آه، ای کسی که مرگ (شهادت) تو ملاک سنجش حق و باطل شد! شهادت تو چنان زندگی را به تمسخر گرفت و آن را بیارزش کرد که شهادت، حسرت و آرزوی زندگانی شد
خونبهایت، حقیقت و راستی است که ارزش آن با خون تو برابر است. اراده تو، عهدهدار پایداری جهان شد (اراده تو برای شهید شدن و گسترش راستی، پایداری و باقیماندن جهان را ضمانت کرد) زیرا که جهان با دروغگویی [انسانها] از هم میپاشد و تو با خون خود، راستی و درستی را تأیید کردی
۴- تو تنهاتر از شجاعت
در گوشۀ روشن وجدان تاریخ ایستادهای
به پاسداری از حقیقت
و صداقت
شیرینترین لبخند
بر لبان ارادۀ توست
چندان تناوری و بلند
که به هنگام تماشا
کلاه از سر کودک عقل میافتد.
معنی: شجاعت در تاریخ بشریت تنهاست، تو تنهاتر از شجاعت، در آن گوشهای از تاریخ که وجدان روشنی دارد ایستادهای و از حقیقت و صداقت و راستی محافظت میکنی (هرجا وجدان بیداری از حق دفاع میکند تو در آنجا حضور داری). عزم و اراده تو، شیرینترین لبخند را بر لب دارد (اراده محکم تو برای گسترش حق و حقیقت، زیباترین ارادههاست). چنان بلندمرتبه و والامقام هستی که عقل محدود بشر توان درک تو را ندارد.
۵- بر تالابی از خون خویش
در گذرگه تاریخ ایستادهای
با جامی از فرهنگ
و بشریّتِ رهگذار را میآشامانی
هر کس را که تشنۀ شهادت است.
معنی: تو با خون همیشه جوشانت و با فرهنگ عاشوراییت در طول تاریخ، همواره حضور داشتهای و به تشنگان شهادت، راه و رسم و آداب دفاع از حق و حقیقت میآموزی
قلمرو زبانی
قیام کردن: ایستادن ـ مَهر: مهریه ـ شرف: آبرو، اعتبار، عزت ـ شفق: سرخی هنگام غروب خورشید ـ آینهدار: کسی که آینه را پیش روی کسی نگه دارد تا چهره خویش ببیند ـ نجابت: اصالت، پاکدامنی ـ فلق: سپیده صبح ـ محراب: قبله، جای ایستادن پیشنماز ـ گزاردن: بهجا آوردن
رفیع: بلند، بلندمرتبه، باارزش ـ حضیض: پستی
کاینات: کل هستی، موجودات ـ معیار: پیمانه، ملاک ـ سخره: تمسخر، ریشخند ـ غبطه: حسرت، آرزو ـ خونبها: دیه ـ تراز: همسطح ـ عزم: اراده ـ ضامن: عهدهدار ـ امضا: تأیید
تناور: تنومند
تالاب: برکه
قلمرو ادبی
درختان را دوست میدارم که به احترام تو قیام کردهاند ← حسن تعلیل
قیام درختان ← تشخیص
آب را [دوست میدارم] ← حذف فعل به قرینه لفظی
مَهر مادر تو ← تلمیح [اشاره به مهریة حضرت زهرا(س)]
خون ← مجاز از شهادت
سرخگون کردن ← کنایه از آبرو بخشیدن، اعتبار بخشیدن
سرخگون کردن شرف ← تشخیص
شفق، آینهدار… ← تشبیه
فلق، محرابی که… ← تشبیه
فلق، محرابی… ← تلمیح [اشاره به شهادت حضرت علی(ع) در محراب هنگام نماز صبح]
شفق و فلق ← تضاد
محراب و نماز ← تناسب
فلق و صبح ← تناسب
در فکر آن گودالم… ← تلمیح [اشاره به گودال قتلگاه امام حسین(ع)]
گودال خون مکیده ← تشخیص
گودال رفیع ← متناقضنما (پارادوکس)
از گودال بپرس ← تشخیص
رفیع و حضیض ← تضاد
شمشیر ← مجاز از تیغه و لبه شمشیر
حسینی و یزیدی ← تضاد
حسینی ← کنایه از حق
یزیدی ← کنایه از باطل
مرگِ تو معیار ← تشبیه (مرگ مانند معیار است)
مرگ ← مجاز از شهادت
مرگ، زندگی را به سخره گرفت ← تشخیص
غبطه خوردن زندگانی ← تشخیص و استعاره
مردنی چنان، غبطه بزرگ زندگانی شد ← متناقضنما (پارادوکس)
خون ← مجاز از شهادت
خونت… ایستاد ← تشخیص
عزم، ضامن دوام جهان شد ← تشخیص
عزمت، ضامن دوام جهان شد، که جهان با دروغ میپاشد ← حسن تعلیل
خون تو، امضا ← تشبیه (خون مانند امضا است)
گوشه وجدان ← اضافه استعاری
وجدان تاریخ ← تشخیص
شیرینترین لبخند ← حسآمیزی
لبخند و لب ← تناسب
لبان اراده ← تشخیص
کودک عقل ← تشبیه
کلاه از سر کودک عقل میافتد ← کنایه از تحیّر و ناتوانی و عدم درک
کلاه از سر… عقل ← تشخیص
تالاب خون: اغراق
تالاب خون: تشبیه (خونش مانند آب تالاب زیاد بود)
گذرگه تاریخ: تشبیه
جامی از فرهنگ ← استعاره (فرهنگ به شراب تشبیه شده است)
جام، میآشامانی، تشنه ← مراعات نظیر