خانه » پایه نهم » پاسخ سوالات درس اول نگارش نهم با ذهنی نظام‌مند و پرورده بنویسیم

پاسخ سوالات درس اول نگارش نهم با ذهنی نظام‌مند و پرورده بنویسیم

جواب به سوالات و فعالیت درس اول نگارش نهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس اول نگارش نهم با ذهنی نظام‌مند و پرورده بنویسیم

پاسخگویی به سوالات درس اول کتاب نگارش نهم با ذهنی نظام‌مند و پرورده بنویسیم صفحه ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۴ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش نهم درس اول با ذهنی نظام‌مند و پرورده بنویسیم ( پاسخ گام به گام )

فعالیت‌های نگارشی درس اول

ساختمان نوشته زیر را مشخّص کنید و بگویید نویسنده از کدام شیوه‌های پرورش ذهن، بهره گرفته است؟

📗 پاسخ:

موضوع: سیاه کوچک

بخش آغازین:

کلاغ‌ها را چگونه می‌بینی؟ صدایشان را چگونه می‌شنوی؟ کلاغ زیباتر است یا بلبل؟ آواز کدامشان دلنشین‌تر است؟

بخش میانی:

…کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را. از کائنات گله داشت. فکر می‌کرد، در دایره قسمت، نازیبایی سهم اوست. او غمگینانه گفت: «کاش خداوند این لکه سیاه را از هستی می‌زدود!».

خدا گفت: «سیاه کوچکم، صدایت ترنّمی است که هر گوشی زیبایی آن را درک نمی‌کند. فرشته‌ها با صدای تو به وجد می‌آیند، بخوان، فرشته‌ها منتظرند».

کلاغ، هیچ نگفت. نیم‌نگاهی به آسمان انداخت. در صفحه آبی آسمان، ابرهای سیاه، ابرهای سفید، دوشادوش هم در حرکت بودند. خورشید هم بود؛ با لباسی خوش‌رنگ؛ گاهی روی صفحه آبی، گاهی پشت لکه سیاهی.

خدا گفت: «سیاه، چونان مرکب که زیبایی را با آن می‌نویسند زیبایی‌ات را بنویس؛ زیرا اگر تو نباشی، جهان من چیزی کم دارد. خودت را از آسمان دریغ نکن».

بخش پایانی:

کلاغ، خواند. این بار امّا عاشقانه‌ترین آواز را. با آوازش جهان زیبا شد. آسمان لبخند زد و ابرهای سیاه و سفید از شوق گریستند.

📗 پاسخ: در بخش مقدمه، نویسنده متن را با چند پرسش آغاز کرده است. سپس در بخش تنه با استفاده از سنجش و مقایسه و بیان افکار و گفتار کلاغ با خدا، نوشته را شکل داده است. در بخش پایانی نویسنده سعی داشته به ما بگوید که هر موجودی که خدا خلق کرده، بخشی از زنجیره دنیای هستی است، وجود همه لازم است و هرکس زیبایی درونی خود را دارد.

یکی از موضوع‌های زیر را انتخاب کنید و پس از طرّاحی نقشه ذهنی، به کمک یکی از راه‌های پرورش فکر، متنی درباره آن بنویسید.

گذرِ رودخانه، آدم فضایی، اذان، شانس، فیل و فنجان

📗 پاسخ: گذر رودخانه

صدای قدم‌های آب از آرامش‌بخش‌ترین صداهای دنیاست. هرکس با هر میزان استرس و غمی که دارد، تنها کافیست کنار یک رودخانه بنشیند و به صدای آب گوش دهد.

من هم عاشق شنیدن صدای گذر رودخانه هستم. دوست دارم ساعت‌ها بنشینم و به صدای پای آب گوش کنم. چشمانم را ببندم و فقط شُرشُر آب را بشنوم که چگونه از روی سنگ‌های ته رودخانه سُر می‌خورد و به مسیرش ادامه می‌دهد.

چشمانم را که باز کردم ماهی کوچکی دیدم که همه تلاش خود را می‌کرد تا خلاف جهت آب شنا کند. ماهی تقلا می‌کرد و آب با تمام توان با او مبارزه می‌کرد. به فکرم رسید چرا ماهی در جهت آب رودخانه حرکت نمی‌کند که ساده‌تر و بدون رنج و زحمت است؟

انگار فکر ماهی را خواندم. ماهی کوچک این رودخانه می‌رفت و می‌رفت تا به مقصدش برسد. از سنگ کمک می‌خواست، ولی سنگ با شرمندگی گفت من اینجا ساکنم و حرکتی ندارم، اگر هم بتوانم حرکت کنم این جریان آب است که تصمیم می‌گیرد مرا به کجا ببرد.

از آب خواست تا کمکش کند، آب با شرمندگی گفت، جهت من خلاف جهت توست، من نمی‌توانم مسیرم را تغییر دهم. اما ماهی کوچولو تو چرا همراه ما نمی‌شوی تا همه با هم به این مسیر برویم؟

ماهی کوچولو گفت: مادر من در دوردست‌ها لابه‌لای سنگ‌ها گیرافتاد و من را جریان آب با خود به اینجا آورد. من مادرم را گم کردم و تلاش می‌کنم تا به مادرم برسم و با هم مسیر را طی کنیم.

آب و سنگ هردو ناراحت شدند و خواستند که به ماهی کوچولو کمک کنند، آب رودخانه باد را صدا زد و از او کمک خواست. باد که داستان را شنید همه توانش را جمع کرد و هوهوی تندی خلاف جهت آب کرد تا ماهی راحت‌تر از مسیر عبور کند.

ماهی قصه ما به مادرش رسید و سنگ و آب و باد از اینکه به او کمک کردند خوشحال بودند. 

📗 پاسخ: شانس

همیشه فکر می‌کردم، هرکس شانس دارد، موفق و پیروز است. به این فکر می‌کردم که داشتن یا نداشتن شانس به توانایی یا استعداد کسی ربطی ندارد و این تقدیر است که آن را سر راه ما قرار می‌دهد یا خیر؛ و این را نیز شنیده بودم که شانس یکبار در خانه هرکسی را می‌زند، پس باید خوب هوشیار بود و او را شناخت.

کمی بزرگ‌تر که شدم فهمیدم شانس، در تقدیر هرکس نوشته نشده است. وقتی به اطرافم توجه کردم و مطالعاتم را درباره زندگی افراد موفق بیشتر کردم، متوجه شدم که هرکس بیشتر تلاش کند خودش را بیشتر به شانس نزدیک کرده است.

بعدها به این نتیجه رسیدم که شانس تنها یک کلمه است که افراد موفق به نقطه‌های عطف زندگی خودشان می‌گویند. به جاهایی که یک تغییر ناگهانی آغاز شده است، اما وقتی دقیق‌تر به آن نگاه کنیم، می‌بینیم نتیجه تلاش‌های خودشان است که این اتفاقات را رقم زده است.

کلمه شانس تنها برای موفقیت به کار نمی‌رود. اگر به صورت ناگهانی اتفاقی را از سر بگذرانیم، می‌گویند شانس داشتیم. وقتی به این موضوع فکر کردم دیدم، همان اتفاقات بد هم در نتیجه اعمال ما برای ما رخ نداده است. مثلاً امروز به پیرزنی کمک می‌کنی که از خیابان عبور کند، فردا یک آجر از ساختمان در حال ساخت رها می‌شود و با فاصله کمی از شما به زمین می‌خورد. شاید همه بگویند چه شانسی داشته است؛ اما این شانس نیست، این نتیجه کار خوب دیروز شماست که شما را ایمن نگه داشته است.

اکنون من به این نتیجه رسیده‌ام که اتفاقات این دنیا مانند یک زنجیر به هم متصل هستند. اگر ذره‌ای کار نیک انجام دهی، اثراتش مانند بومرنگ از تو دور می‌شود، به همه خیر و خوشی می‌رساند و در نهایت به خود تو بازمی‌گردد؛ این همان چیزی است که نامش را شانس گذاشته‌اند.

 درست‌نویسی

جمله‌های زیر را ویرایش کنید:

کتاب‌های ارزشمند گلستان و بوستان، توسّط سعدی نوشته شد.

📗 پاسخ: سعدی، کتاب‌های ارزشمند گلستان و بوستان را نوشت.

این متن‌های زیبا، توسّط دانش‌آموزان نوشته شده است.

📗 پاسخ: دانش‌آموزان این متن‌های زیبا را نوشتند.

 تصویرنویسی: انشای آزاد

داخل یک اتوبوس شلوغ را ، تصوّر کنید و تصویر ذهنی خود را بنویسید.

📗 پاسخ: صبح زود از خواب برخواستم و برای رفتن به مدرسه به ایستگاه اتوبوس رفتم. مانند همیشه، ایستگاه مملو از جمعیت بود. با رسیدن اتوبوس همه یک به یک سوار شدند، من هم که دیرم شده بود، خود را با زحمت فراوان داخل آن جا دادم.

جمعیت زیاد بود و اگر پنجره‌های اتوبوس باز نبود، به زحمت می‌شد نفس کشید. انقدر همه به هم نزدیک ایستاده بودند که به راحتی می‌شد مکالمات بین افراد را شنید. شنیدم زنی می‌گفت مادرش چند روزی می‌شود که مریض شده و باید هرروز به او سر بزند تا مطمئن شود حالش خوب است؛ یا مادری که به فرزندش تأکید می‌کرد وقتی معلم از او درس می‌پرسد، استرس نگیرد و همه سؤالات را با آرامش پاسخ دهد چون خوب درس‌هایش را خوانده است.

در بین این جمعیت و سروصدای اتوبوس مردی وارد شد که موسیقی می‌نواخت. او دستانش را هنرمندانه روی آکاردئون حرکت می‌داد و همزمان با آهنگ شعری را زمزمه کرد. همه به او گوش می‌دادند و پس از پایان یافتن موسیقی هرکس که دوست داشت به او مبلغی پرداخت کرد.

وقتی مرد نوازنده رفت یک مرد با یک نایلون مشکی بزرگ وارد شد. او خودش را مهندس اسکاچی می‌نامید و انواع مختلفی از اسکاچ‌های ظرفشویی را برای فروش به همراه داشت. مرد به طرز ماهرانه‌ای برای محصولاتش تبلیغ می‌کرد تا بالاخره چند خانوم مجاب به خرید از او شدند.

به ایستگاه رسیدم و از آن اتوبوس شلوغ و پرماجرا پیاده شدم. به سمت مدرسه که حرکت می‌کردم به این فکر کردم که من هرروز آدم‌های زیادی را داخل اتوبوس می‌بینم که هرکدام برای کار خاصی سوار اتوبوس شدند. یکی خوشحال، یکی غمگین، یکی عجول و دیگری با خونسردی کامل مسیر را طی می‌کند.

اتوبوس زندگی هم مثل همین اتوبوس شلوغ است، مسافران زیادی دارد، هرکدام با اخلاق خاص خودش و با هدف مشخصی که برای خود تعیین کرده، مسیر را طی می‌کنند. مهم این است چگونه کنار یکدیگر باشیم و چگونه همراهی برای دیگران باشیم.

جواب درس‌های بعدی نگارش نهم دانلود PDF کتاب نگارش نهم
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *