انشا در مورد کلاغ – مهارت نوشتاری
انشا با موضوع کلاغ به صورت توصیفی و ذهنی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
انشا درباره کلاغ
کلاغ، پرنده مشکی پوش با صدای قارقارش در آسمان پرواز می کند. کلاغ پرنده ی جالبی است؛ وقتی که دوستانش را صدا میزند، چنان قار قاری به راه می اندازد که صدایش همه جا را فرا می گیرد.
کلاغ ها مانند گنجشکان در لانه زندگی میکنند و دسته جمعی پرواز یا زندگی نمیکنند. آن ها معمولا در هوای سرد بیشتر میتوانند تحمل کنند تا در هوای گرم. غذای آنان دانه است اما آنان معمولا نان و پنیر و کرم و گندم هم میخورند.آن ها از لحاظ قیمت ارزشی ندارند زیرا نه صدا و شکل خوبی دارند و البته اهلی هم نیستند.
رنگ کلاغ ها سیاه، هم مانند رنگ ذغال است و با پرهای دراز و جثه ایی هم مانند یک طوطی دارند. نوک آن ها طلایی و خیلی دراز است. چنگال های تیزی برای شکار حشرات و کرم هاو … دارند.کلاغ ها از انسان ها میترسند ولی اگر گیر بیفتند مقابله کرده و از خود دفاع می کنند.
کلاغ یک پرنده بسیار زیبا اس ؛ کلاغ یک پرنده ی صادق و یکرنگ و یک دست است. می گویند کلاغ بسیار ثابت قدم است زیرا آنچنان از راه رفتن کبک تقلید کرده است که راه رفتن خودش یادش رفته است و البته این بسیار بد است چون مادرم می گوید همه باید خودشان باشند و ادای کس دیگری را در نیاورن . کلاغ اعتماد به نفس پایینی دارد.
شاید شما هم دیده باشید وقتی یک جوجه کلاغ از لانه اش بیرون می افتد، تمام کلاغ ها متحد می شوند و کمک می کنند تا جوجه را نجات دهند. بنابراین ما از کلاغ درس اتحاد و یکرنگی و صداقت می گیریم.
از نظر دانشمندان خارجی کلاغ در شب بهتر از روز میبیند مانند خفاش؛ ولی خفاش در روز نمیبیند یا بهتر است بگوییم به خوبی نمیبیند. کلاغ محیط را خاکستری مانند میبیند و چشمان تیز و درشتی دارد. پس کلاغ ها موجوداتی بی آزار هستند که قیمتی ندارند و کسی به شکار آنها نمیرود و نسل آنها هم منقرض نخواهند شد و به راحتی میتوانند در لانه های خود زندگی کنند!
انشا درباره کلاغ پایه هفتم _ دانشچی
انشا در مورد کلاغ با مقدمه و نتیجه
مقدمه انشا در مورد کلاغ
آن چیست که سیاه است و در مسابقه هوش با روباه، مدال طلا را به او سپرد؟
آری درست است؛ کلاغ! انشای امروز من درباره این پرنده شگفتانگیز است. قرار است با جادوی کلمات کلاغ را به صورتی متفاوت از همیشه ببینیم. خودتان را برای این سفر تخیلی آماده کنید.
بدنه انشا در مورد کلاغ
کلاغ روی شاخه درخت نشسته بود و پاهای خود را آن بالا تاب میداد. در سرش به این فکر افتاده بود که چرا بقیه پرندگان با من بازی نمیکنند؟ مگر چه اشکالی در من هست که آنها من را دوست ندارند؟ من رنگ سیاهی دارم. اما مشکی هم جزو رنگها محسوب میشود و بسیاری از آدمها آن را دوست دارند.
کلاغ در حال زمزمه با خود بود. ناگهان جسمی که نمیدانست چیست محکم به سرش خورد و بند افکارش را پاره کرد. آنقدرعصبانی بود که نمیدانست کدام ناحیه را بگردد تا بفهمد آن جسم چه بوده. بالهایش را به کمر زد و با حالت طلبکارانه گفت: شانس بیاوری که پیدایت نکنم. او اخم کرده و متعجب بود. در همین زمان شیء کوچکی را رو زمین دید که برق میزد. با خوشحالی به سمت آن رفت. قبل از اینکه بتواند به شیء دست بزند، کلاغی جادویی از سوراخ ریزی که در آن بود بیرون آمد.
کلاغ کوچک از این اتفاق بسیار حیرتزده شده بود. کلاغ جادویی آمده بود تا دو آرزوی پرنده سیاه را برآورده کند. پرنده به سرعت گفت میخواهد یک طوطی زیبا باشد. او در چند ثانیه به یک طوطی رنگارنگ تبدیل شد و به سمت آسمان پرواز کرد. آنقدر خوشحال بود که نمیدانست از جنگل خارج شده و به شهر رسیده. او خسته شده بود؛ پس پشت پنجرهای نشست تا کمی خستگی در کند. چشمانش از خستگی توان بیدار ماندن نداشتند؛ بنابراین کلاغِ طوسیشده خوابش برد. چشمانش را که باز کرد، جز قفس آهنی چیزی را نمیدید. خودش را به دیوارهای قفس میکوبید اما فایدهای نداشت. ماهی طلایی از درون تنگ، روی آب آمد و به کلاغ کوچک که دیگر شبیه به یک طوطی واقعی بود گفت که سر و صدا نکند. طوطی نمیدانست چه اتفاقی افتاده است. ماهی کوچک ماجرا را برای او تعریف کرد که چون پشت پنجره خوابش برده بود، صاحب خانه از او خوشش آمده و آن را مال خودش کرده است. طوطی ناراحت بود. او دلش میخواست یک پرنده آزاد باشد. کلاغ در قفس نیز نمیتوانست دوستی داشته باشد. در این هنگام کلاغ جادو ظاهر شد و گفت که باید آرزوی دوم را برآورده کند. طوطی تصمیم گرفت که دوباره به یک کلاغ سیاه تبدیل شود تا بتواند آزادانه در جنگل سبز پرواز کند.
نتیجهگیری درباره کلاغ
دوستان عزیزم. کلاغ متوجه شده بود که هر حیوانی باید همانطور که از ابتدا بوده باقی بماند. هر موجودی ظاهری متفاوت دارد و نباید برای دوست شدن با یکدیگر به ویژگیهای ظاهری توجه کرد. کلاغ کوچک تلاش کرد تا با دیگران مهربان باشد. بقیه با دیدن اخلاق خوب و پر محبت او تصمیم گرفتند تا کلاغ را جزو دوستان خود قرار دهند. اینگونه بود که کلاغ دیگر تنها نبود.
انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی
پیشنهادی: انشا در مورد صدای قارقار کلاغ در صبح
دوستان درصورتی که انشاء باموضوع کلاغ دارید برای درس انشا و مهارت نوشتاری در قسمت نظرات برای ما بفرستید در سایت با نام خودتان قرار دهیم. با تشکر
عالی بود