خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد سفر به مناطق جنگلی

انشا در مورد سفر به مناطق جنگلی

انشا درباره سفر به مناطق جنگلی سرسبز

انشا در مورد سفر به مناطق جنگلی

در ادامه برای تقویت مهارت نوشتاری، نمونه ای از این انشا قرار داده ایم. با دانشچی همراه باشید.

انشا سفر به مناطق جنگلی

در یک صبح پاییزی من به همراه خانواده خود برای یک گردش یک روزه به سمت جنگل سی سنگان در مازندران حرکت کردیم. هنوز خورشید طلوع نکرده بود و ما در جاده کوهستانی می‌رفتیم. هوا خنک بود در دو طرف جاده جنگل‌های طبیعی تا بالای تپه‌ها و کوه‌ها ادامه یافته بودند. زمانی که به منطقه سی سنگان رسیدیم هوا هنوز تاریک و روشن بود چرا که ابر آسمان را پوشانده بود.

وارد جاده جنگلی شدیم. منظره‌ای که هرگز از یاد نمی‌برم تصویر درختانی بود که از دو طرف جاده به هم رسیده بودند و سقفی از برگ‌ها و شاخه‌ها ساخته بودند انگار در یک تونل پوشیده از درخت حرکت کنیم. بوی خاک باران خورده و بوی گیاهان جنگلی در فضا پیچیده بود. هر چه در جنگل پیش می‌رفتیم درختان بهم نزدیکرتر و زیباتر می‌شدند.

ما در یک محدوده میان جنگل که یک فضای بدون درخت بود توقف کردیم و چادرمان را بر پا کردیم. از دور دست‌ها صدای جریان آبی به گوش می‌رسید و صدای دارکوب‌هایی که به تنه درختان ضربه می‌زدند. سکوت زیبایی در این فضا برقرار بود. ما همچنان که گرم گفتگو و خنده بودیم و در فراهم کردن صبحانه به مادر کمک می‌کردیم.

برادرم آتش کوچکی در منقل مسافرتی درست کرد که می‌شد با آن چای و صبحانه را آماده کنیم. حال‌ صدای سوختن چوب در آتش و بوی خوش آن هم به فضای زیبای اطرافمان اضافه شده بود. برادرم خیلی مراقب بود که آتش طوری زیاد نشود که به درختان و گیاهان اطراف آسیب بزند.

پیشنهاد ما: انشا درباره جنگل سبز

پس از صرف صبحانه ما به همراه برادر و پدرمان کمی داخل جنگل قدم زدیم و به سمت صدای آب رفتیم جایی که کمی پایینتر از سطح جنگل رودخانه خروشانی در جریان بود. هوا در اطراف رودخانه سردتر از فضای میان جنگل بود.

دیدن یک سنجاب که با شتاب در تنه درختان ناپدید شد یا خرگوشی که در آن سوی رودخانه به ما نگاه می‌کرد ما را هیجان زده کرد زیرا ما در شهر خودمان معمولا این حیوانات را آزاد نمی‌بینیم. زیستگاه طبیعی آنها همین جنگل است و ما نباید به خاطر خودمان آنها را از محیط طبیعیشان جدا کنیم.

کم کم باران شروع به باریدن کرد و ما به داخل چادرمان رفتیم. هوای شرجی روز، با بارش باران از بین رفته بود و سرما بیشتر احساس می‌شد با این حال ما از لحظه لحظه بودن در آن طبیعت زیبا لذت می‌بردیم. صدای برخورد قطرات ریز باران بر روی چادر همچون نوای یک موسیقی به نظر می‌آمد. با بیشتر شدن باران به پیشنهاد پدرم وسایل را جمع کردیم و آماده برگشتن شدیم.

از سمت دیگر جنگل که خارج شدیم رو به رویمان دریا آبی تا بیکران گسترده بود. پدرم گفت که منطقه سی سنگان از معدود قسمتهای شهرهای شمالی است که جنگل و دریا در کنار هم قرار دارد. دست آورد این گردش یک روزه برای ما پر انرژی و سرحال شدن برای آغاز هفته جدیدمان شد.

 

انشا اختصاصی _ نویسنده: فاطمه عبدالرحیمی 

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *