معنی گنج حکمت شبی در کاروان فارسی دهم
با معنا و مفهوم گنج حکمت شبی در کاروان از کتاب فارسی دهم صفحه ۶۳ آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معنی گنج حکمت شبی در کاروان
یادم میآید که یک شب در کاروانی بودم که همه شب را در حرکت بودیم و نزدیک صبح در کنار جنگلی کوچک خوابیده بودیم. عارفی که در آن سفر همراه ما بود، فریادی کشید و به سوی بیابان رفت و یک لحظه هم آرام نگرفت.
وقتی روز شد به او گفتم: «کارها و رفتارهای دیشبت برای چه بود؟» گفت: «دیشب دیدم [شنیدم] که بلبلان از روی درخت ناله میزنند [و با پروردگار خویش راز و نیاز میکنند]، کبکها از دامنهکوه، قورباغهها از درون آب و چهارپایان از داخل جنگل کوچک [همگی مشغول راز و نیاز و ستایش پروردگار بودند] با خودم فکر کردم که رسم جوانمردی و مردانگی نیست که همه موجودات در حال ستایش پروردگار و راز و نیاز با او باشند و من در حالت غفلت و بیخبری بخوابم.
بیت اول: دیشب هنگام سحر، مرغی ناله میزد [و با پروردگار متعال راز و نیاز میکرد، از شنیدن صدای مناجات او] عقل و صبر و تحمل و هوشیاریام را از دست دادم.
بیت دوم: اتفاقاً صدای ناله و مناجات من به گوش یکی از دوستان صمیمی و بیریای من رسید.
بیت سوم: گفت: «فکر نمیکردم که ناله مرغی تو را چنین از خود بیخود و سرگشته کند!»
بیت چهارم: گفتم: «شرط و نشانه انسانیت نیست که مرغ در حال ستایش خداوند بزرگ باشد و من در سکوت و غفلت به سر ببرم».
قلمرو زبانی
بیشه: جنگل کوچک ـ شوریده: انسان عارف، آشفته، پریشانحال ـ نعره: فریاد بلند ـ یک نفس: یک لحظه ـ نالش: نالیدن ـ غوک: قورباغه ـ بهایم: چهارپایان ـ مروّت: جوانمردی ـ تسبیح: ستایش کردن، نیایش، خدا را به پاکی یاد کردن ـ دوش: دیشب ـ مخلص: ارادتمند، راستین، بیریا، صمیمی ـ مگر: از قضا، اتفاقاً ـ بانگ: ناله، فریاد ـ مدهوش: سرگشته، متحیّر، بیخود ـ آدمیّت: انسان بودن
همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشهای، خفته [بودم] ← حذف فعل به قرینه لفظی
گفتمش ← گفتم به او ← ش (متمم)
همه در تسبیح [باشند] ← حذف فعل به قرینه معنوی
قلمرو ادبی
رفته و خفته ← سجع
درخت، کوه، آب، بیشه ← مراعات نظیر
بلبل، کبک، غوک، بهایم ← مراعات نظیر
نالیدن مرغ ← تشخیص
دوش و هوش ← جناس
عقل و هوش ← تناسب
تسبیح گفتن مرغ ← تشخیص
واجآرایی ← حرف «م»