خانه » پایه دهم » پاسخ سوالات درس هفتم نگارش دهم نوشته ذهنی (۳): ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم

پاسخ سوالات درس هفتم نگارش دهم نوشته ذهنی (۳): ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم

جواب به سوالات و فعالیت درس هفتم نگارش دهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس هفتم نگارش دهم نوشته ذهنی (3): ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم

پاسخگویی به سوالات درس هفتم کتاب نگارش دهم نوشته ذهنی (۳): ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم صفحات ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۱۰ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش دهم درس هفتم نوشته ذهنی (۳): ناسازی معنایی یا تضاد مفاهیم ( پاسخ گام به گام )

کارگاهِ نوشتن درس هفتم

۱- نوشتۀ زیر را بخوانید و به روابط بین مفاهیم آن فکر کنید و نموداری برای آن رسم کنید. (پاسخ ها به رنگ سبز)

«شب، همه‌جا دامن گسترده بود، سکوتی ابهام‌آمیز بر دشت حکم‌فرما بود. بر سقف نیلگون آسمان ستارگانی چند دور از چشم ماه جلوه‌گر بودند.

گاه‌گاه شیهه چند اسب بی‌شکیب، سکوت دشت را درهم می‌شکست و سوسوی چند مشعل، پرده سیاه شب را می‌درید و پیش می‌رفت. این مشعل‌ها و اسب‌ها از آنِ کاروانیانی بود که از جنب‌وجوششان می‌شد فهمید که تازه در این صحرا پیاده شده‌اند. در برابرِ بعضی ازخیمه‌ها مردانی کنار هم نشسته، با یکدیگر گرم گفت‌وگو بودند. می‌گفتند و می‌شنیدند. می‌خندیدند و شادی می‌کردند. مثل اینکه رشته‌ای ناگسستنی قلب‌های همه را به هم پیوند می‌داد. در درون دیدگانشان صفا و درستی، محبت و برادری و عشق و دوستی موج می‌زد. گویی آنها در این دنیا زندگی نمی‌کردند؛ برای اینکه از کینه و حسد و غرور و خودخواهی نشانی نداشتند.

پیرمردان محترمانه گوش به حرف جوانان می‌دادند و جوانان صمیمانه به پیران عشق می‌ورزیدند. گویی در میان این کاروان کوچک و کاروانیان بزرگ، گَردِ محبّت و عشق پاشیده بودند؛ عشقی که زندگی می‌ساخت و شادی و نشاط می‌آفرید و با حیله و دروغ و حسد و خودخواهی، سرسختانه مبارزه می‌کرد…

پیرمردان به یاد روزهایی افتاده بودند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) روی شن‌های داغ می‌نشست و آنان هم به دورش جمع می‌شدند و همین آیات و کلمات را از زبان او می‌شنیدند.

جوانان با نگاهشان دل سیاهی را می‌کاویدند تا از اعماق تاریکی‌ها، خاطرات روشن و جانداری را که از پدرانشان داشتند به یاد بیاورند. داستان‌هایی که پدرانشان از پیامبر گفته بودند، از مردی که بیست‌وسه سال رنج برد و کوشید تا نفاق و دورویی، کینه و خودپرستی و جنایت و آدم‌کشی را از میان بردارد و به جای همه اینها نهال یکتاپرستی و حقیقت‌جویی و صفا و وفا بنشاند.

همین یادآوری‌ها بود که وضع را دگرگون کرد، دیگر در چهره‌ها آثار نشاط و شادی دیده نمی‌شد، مثل اینکه دستی بی‌رحمانه، همه گل‌های شادی را از مزرعه لب‌ها چیده و به جای آن، خار غم نشانده بود. نگاه‌ها دیگر از سینه سیاه دشت، کنده شده، به خیمه‌ای که در وسط خیمه‌های دیگر سر برافراشته، خیره شده بود.

آیا نیرویی هست که به راه افتد؟ آنجا که خورشید بی‌دریغ به همه جا نور می‌پاشد. آنجا که حق حکومت می‌کند… و آنجا که انسان‌ها آزاد زندگی می‌کنند و راهی بس دشوار در پیش است. کویرهای خشک، دامن گسترده‌اند؛ گرگان گرسنه، دهان بازکرده‌اند و سنگلاخ‌ها به انتظار نشسته‌اند تا پاهای برهنه پیشروان را در هم شکافند و از راهشان بازدارند، اما در برابر عشقی بزرگ و مقدّس، تاب مقاومت ندارند… اگر آرزوی چنان دیاری در دل خانه کرده، باید ازاین راه پرخطر گذشت و نمی‌توان گذشت مگر اینکه عشق خدا به دل و…»

استخراج مفاهیم و رسم نمودار: 

عشق کینه
برادری دوستی صفا درستی حسد غرور خودخواهی نفاق
یکتاپرستی حقیقت‌جویی محبت حیله دورویی مبارزه جنایت
شادی روشنی نشاط گل غم تاریکی خار

۲- موضوعی را انتخاب کنید و با استفاده از روش ناسازی معنایی (تضاد مفاهیم)، یک متن ذهنی بنویسید.

موضوع: 📗 پاسخ: زشت و زیبا

زیبایی از نظر هرکس مفهوم متفاوتی دارد. یکی زیبایی چهره را در رنگ روشن چشم و پوست سفید می‌بیند و یکی در پوست سبزه و ابروهای پیوسته. زشتی هم در نظر هرکس ظاهر خاصی دارد. اما آیا واقعاً زشتی یا زیبایی انسان‌ها به ظاهر آنهاست؟

من فکر می‌کنم شخصی که با همه مهربان است، به همه احترام می‌گذارد، همیشه لبخند به لب دارد، برای کمک به دیگران پیش‌قدم می‌شود و حرف‌هایش آرام‌بخش دل‌های دوستانش است، زیباترین انسان است. این زیبایی هیچ ارتباطی به چهره و ظاهر فرد ندارد. چرا که ظاهر انسان‌ها انتخابی نیست ولی فضایل اخلاقی هر شخصی، اکتسابی و انتخابی است.

زشتی هم به داشتن چهره نازیبا نیست. اگر کسی چهره بسیار جذاب و زیبایی داشته باشد ولی با زبانش همه را آزار بدهد، به کسی احترام نگذارد، کلمات ناشایست به دیگران بگوید، همیشه به دنبال بحث و دعوا باشد و اخلاقیاتی مانند غرور، کینه، حسادت، دروغگویی و… را داشته باشد، زشت‌ترین انسان است. این شخص هرچقدر هم که زیبا باشد، هیچ‌کس علاقه‌ای ندارد با او رابطه دوستی برقرار کند.

زیبایی باید از درون انسان‌ها منشأ بگیرد تا دوام داشته و ابدی باشد، اما زیبایی‌های ظاهری با یک اتفاق کوچک، قابل نابودی هستند. زشتی‌های اخلاقی با تلاش و کوشش و از همه مهم‌تر با خواستن، از بین می‌روند و جای خود را به زیبایی‌های درونی می‌دهند. با کاشتن بذر محبت در دل، داشتن نگاه دوستانه به اطرافیان و پیش‌قدم شدن برای کمک به حل مشکلات آنان، هرروز زیبا و زیباتر می‌شویم.

حکایت‌نگاری

حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.

چون یونس، علیه‌السّلام، از شکم ماهی نجات یافت؛ متفکّر بود و کمتر سخن می‌گفت. یکی از موجب سکوت و سبب خاموشی پرسید.

گفت: سخن، مرا در حبس شکم ماهی انداخت تا وجودم در آتش وحشت، شمع‌وار بگداخت.

خاموشی با سلامت، بهِ از گفتن با ملامت.

📗 پاسخ: زمانی که حضرت یونس (علیه‌السّلام) از شکم ماهی نجات پیدا کرد، کم‌حرف شده بود و بیشترِ وقت خود را به تفکر می‌پرداخت. یکی از او پرسید، علت این سکوت و خاموشی تو چیست؟

حضرت پاسخ داد: سخن بی‌جا باعث شد که من در شکم ماهی بروم و وجودم مانند شمع در آتش ترس و وحشت بسوزد.

سکوتی که سلامتی به همراه داشته باشد بهتر از سخن گفتنی است که سرزنش و پشیمانی به بار بیاورد.

جواب درس‌های بعدی نگارش دهم دانلود PDF کتاب نگارش دهم
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *