خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد اگر خورشید بودم

انشا در مورد اگر خورشید بودم

 ۲ انشای دانش آموزی درباره اگر خورشید بودم ☀

انشا در مورد اگر خورشید بودم

انشا با موضوع اگر خورشید بودم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

۱- موضوع انشا اگر خورشید بودم

اگر خورشید بودم، هر روز صبح با اولین نورهای طلایی‌ام از پشت کوه‌های بلند طلوع می‌کردم و بر فراز آسمان آبی می‌رفتم. روشنایی‌ام را به تمام دنیا می‌بخشیدم و با گرمای دلنشینم، زندگی را بیدار می‌کردم. نوری که از من به زمین می‌تابید، نه تنها گل‌ها و درختان را سبز می‌کرد، بلکه دل‌های انسان‌ها را نیز روشن می‌ساخت. اگر خورشید بودم، تمام شب‌های تاریک و سرد را با نورم روشن می‌کردم. به جای آنکه مردم در تاریکی و سردی فرو روند، به آن‌ها با گرمای خود آرامش می‌بخشیدم. ستاره‌ها و ماه نیز با من هم‌نوا می‌شدند و شب‌ها را به جشن نور تبدیل می‌کردیم. هیچ‌کس دیگر از تاریکی نمی‌ترسید و همه در آرامش می‌خوابیدند.

اگر خورشید بودم، هر روز به شهرها و روستاها می‌رفتم و به کودکان بازیگوش و دانش‌آموزان پرانرژی، انگیزه و امید می‌دادم. با تابش نورم، کلاس‌های درس را روشن می‌کردم و به همه کمک می‌کردم تا بهتر یاد بگیرند و رشد کنند. باغ‌های مدرسه‌ها با نور من پر از گل‌های زیبا می‌شدند و بچه‌ها در فضای باز و پرنور بازی می‌کردند. اگر خورشید بودم، به سرزمین‌های خشک و بی‌آب نیز توجه ویژه‌ای می‌داشتم. نور و گرمایم را به این مناطق می‌فرستادم تا خاک‌های خشک و ترک‌خورده را زنده کنم و گیاهان را به رشد و شکوفایی دعوت نمایم. در این شرایط مزارع مردم این سرزمین‌ها پرمحصول و سرسبز می‌شد.

اگر خورشید بودم، هر روز با غروب خود، تابشی زیبا و رنگارنگ در آسمان ایجاد می‌کردم. مردم در کنار دریاها و کوه‌ها می‌ایستادند و به غروب من نگاه می‌کردند، در حالی که افکارشان آرام و دل‌هایشان پر از شوق و امید می‌شد. غروب خورشید، زمانی بود که خانواده‌ها دور هم جمع می‌شدند و از لحظات با هم بودن لذت می‌بردند. اگر خورشید بودم، همیشه با انرژی و نشاط به کارم ادامه می‌دادم. در هر فصلی از سال، با نورم زمین را گرم می‌کردم و با تغییرات دمایی، زیبایی‌های فصل‌ها را به نمایش می‌گذاشتم. در بهار، گل‌ها را به شکوفایی می‌بردم؛ در تابستان، میوه‌ها را رسیده می‌کردم؛ در پاییز، برگ‌های درختان را رنگارنگ می‌ساختم و در زمستان، با گرمایم، سرما را تحمل‌پذیرتر می‌کردم. اگر خورشید بودم، به همه انسان‌ها یاد می‌دادم که قدر لحظات زندگی را بدانند و از هر روزی که زنده‌اند، نهایت استفاده را ببرند. به آن‌ها نشان می‌دادم که چطور می‌توانند با امید و تلاش، روزهایشان را پر از نور و شادی کنند. نور من تنها نور فیزیکی نبود؛ بلکه نمادی از امید، عشق و زندگی بود که به همه می‌بخشیدم.

پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

۲- انشا درباره اگر خورشید بودم

اگر خورشید بودم، هر روز با طلوعم رنگ‌های گرم و طلایی‌ام را بر آسمان می‌پاشیدم و به ابرها شکلی تازه‌ می‌دادم. گاهی با آن‌ها قایم باشک بازی می‌کردم، در پشتشان مخفی می‌شدم و به زمین، جنگل‌های سرسبز، دریاهای آبی و شهرهای شلوغ می‌نگریستم. به انسان‌هایی که در سایه‌ی من به دنبال خوشبختی بودند، فکر می‌کردم. احتمالا گاهی اوقات، دلم می‌خواست به پایین بروم و با آن‌ها صحبت کنم. به آن‌ها بگویم که چقدر برایم مهم هستند.

اگر خورشید بودم، به همه موجودات زنده، از کوچک‌ترین حشره تا بزرگ‌ترین نهنگ، انرژی می‌دادم. به گل‌ها کمک می‌کردم تا شکوفا شوند و به درختان، قدرت می‌بخشیدم تا سر به فلک بکشند.

به عنوان یک خورشید در طول روز، شاهد عشق‌ها و نفرت‌ها، شادی‌ها و غم‌های مردم بودم. دلم می‌خواست که همه انسان‌ها با هم مهربان باشند و از طبیعت محافظت کنند.

وقتی شب فرا می‌رسید، به ماه و ستارگان می‌نگریستم. به این فکر می‌کردم که چه مسئولیت بزرگی بر دوش من است. من نه تنها به زمین، بلکه به همه سیارات منظومه شمسی نور و گرما می‌بخشیدم.

اگر خورشید بودم، هرگز از درخشیدن خسته نمی‌شدم. زیرا می‌دانستم که نور من، به بسیاری از موجودات زنده امید می‌دهد.

اگر خورشید بودم، به همه می‌گفتم که زندگی، یک هدیه‌ی ارزشمند است و باید از هر لحظه آن لذت برد. به همه می‌گفتم که عشق، قوی‌ترین نیروی جهان است و می‌تواند همه چیز را تغییر دهد.

اگر خورشید بودم، به همه می‌گفتم که امید، تنها چیزی است که می‌تواند ما را در تاریک‌ترین روزها زنده نگه دارد پس رویاهایتان را دنبال کنید و هیچ‌گاه از تلاش دست برندارید.

اگر خورشید بودم، به همه می‌گفتم که مهم‌ترین چیز در زندگی، خوشبختی خود و دیگران است.

اگر خورشید بودم، هر روز با لبخندی بر لب، به طلوع خود ادامه می‌دادم؛ زیرا می‌دانستم که حضور من، به دنیا معنا می‌دهد.

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *