جواب به سوالات و فعالیت درس دوم نگارش دوازدهم نظری ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس دوم کتاب نگارش دوازدهم نگارش ادبی (۱): نثر ادبی صفحات ۳۲، ۳۴، ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۳۹، ۴۰، ۴۱ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات نگارش دوازدهم درس دوم نگارش ادبی (۱): نثر ادبی ( پاسخ گام به گام )
فعالیت (۱) درس دوم
جملۀ زبانی زیر را به نثر ادبی تبدیل کنید.
زمستان گذشت و بهارآمد.
📗 پاسخ: سفیدی و سردی فصل آخر سال را، گرمای آفتاب بهار در خود آب کرد و فصل نو از راه رسید.
بانوی بهار، کنار در ایستاد و سفیدموی زمستان را بدرقه کرد.
عمو نوروز کمک کرد تا ننه سرما بقچهاش را ببندد و او را تا بیرون شهر بدرقه کرد.
با آمدن فصل تازه، سال تازه و برگهای تازه، زمستان بارش را بست و شهر سرد را ترک کرد.
بهارِ تازه از راه رسیده گرد سفید زمستان را پاک کرد و در شهر جا خوش کرد.
فعالیت (۲)
متن زبانی زیر، دربارۀ دریاست؛ آن را به متن ادبی (نثر ادبی) تبدیل کنید.
دریاها، آبهای گسترده در سطح زمین هستند. موجهای دریا به ویژه در هنگام وزش باد به چند متر میرسند. دریاها، منابع غذایی و بزرگترین پشتوانۀ اقتصادی کشورها به شمار میآیند.
📗 پاسخ: آن آبی بیکران که با غرور بر کره خاکی خودنمایی میکند، آن صافی و سادگی و یکرنگی که دیدنش، آرامش بر جان همه میریزد، آری! همان دریا که هیچکس از دیدنش سیر نمیشود. موجهای آن را دیدهای که برای قدرتنمایی چگونه از روی آب برمیخیزند و با تواضع تعظیم میکنند؟ این همان دریاییست که خوان نعمتش را بیتوقع به روی ما گشوده است تا ماهیگیران و صیادان از این سفره خدادای ارتزاق کنند و همیشه شاکر آن روزیدهنده بیهمتا باشند.
فعالیت (۳)
دو تابلوی اطّلاعرسانی به دو گونۀ نثر زبانی و نثر ادبی برای حمایت از کالای ایرانی بنویسید.
نثر زبانی:
📗 پاسخ: با حمایت از کالای ایرانی، کارگر ایرانی را حمایت میکنید.
خرید کالای ایرانی سبب حرکت موتورهای کارخانههای داخلی میشود.
نثر ادبی:
📗 پاسخ: لبخند لبان کارگران ایرانی، مدیون خرید شما از کالای ایرانی است.
با خرید کالای ایرانی، نهال امید را در دل کارگران ایرانی بپرورانید.
کارگاه نوشتن درس دوم
تمرین (۱) متنهای زیر را بخوانید و آنها را بر اساس دو عنصر خیال و احساس و انتخاب واژههای مناسب بررسی کنید.
الهی، به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که میتوانی.
الهی، عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم. الهی، عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم، دانم و نه آنچه دانم، دارم.
رسائل جامع فارسی، خواجه عبدالله انصاری
آسمان کویر، این نخلستان خاموش و پرمهتابی که هرگاه مشت خونین و بیتاب قلبم را در زیر بارانهای غیبی سکوتش میگیرم و نگاههای اسیرم را همچون پروانههای شوق در این مَزرعِ سبزِ آن دوست شاعرم رها میکنم، نالههای گریهآلود آن روح دردمند و تنها را میشنوم، نالههای گریهآلود آن امام راستین و بزرگم را که چون این شیعۀ گمنام و غریبش… سر در حلقوم چاه میبرُد و میگریست. چه فاجعهای است در آن لحظه که یک مرد میگرید… چه فاجعهای!
کویر، دکتر علی شریعتی
📗 پاسخ: استفاده از عنصر خیال و احساس:
عمر به باد کردن ← عمر را بیهوده هدر دادن
بر تن خود بیداد کردم ← به جسم خود ظلم کردم
مشت خونین و بیتاب قلبم ← ضربان قلب
📗 پاسخ: انتخاب واژههای مناسب:
خوانی، چنانی، میتوانی
آسمان کویر، این نخلستان خاموش و پر مهتاب
زیر بارانهای غیبی سکوت
نگاههای اسیر
رها کردن پروانههای شوق در مزرع سبز آن دوست شاعرم
شنیدن نالههای گریهآلود روح دردمند و تنها
تمرین (۲) متنی ادبی دربارۀ یک صبح سرد و برفی زمستان بنویسید.
📗 پاسخ: صبح زود در جنگ بودم، جنگی بین خواب و بیداری. بالاخره سوز زمستانی و ساعت رومیزی که به شدت برای بیدار کردن من مبارزه میکردند، پیروز شدند و مرا از زیر پتو بیرون کشیدند. با چشمان خوابآلود کنار پنجره رفتم تا مانند همیشه نگاهی به بیرون بیندازم.
وای خدای من! چه میدیدم. حیاط تنپوش سفید و برفی به تن کرده بود و چقدر زیبا شده بودند درختانی که چادر سفید به سر کرده بودند. دیگر سر از پا نمیشناختم و دوان دوان به سمت حیاط به راه افتادم. اولین قدمم را که بر روی برفهای دست نخورده گذاشتم، تمام بدنم از سرما به خود لرزید. اما هیچچیز مانع من نمیشد.
قدمهای دیگر را به آرامی روی کریستالهای برف گذاشتم و با تمام وجودم به صدای برفهای زیرپایم گوش میدادم. دستان یخزدهام را روی برفهای لب حوض کشیدم. نقشی از انگشتان من به روی بوم نقاشی زمستان به جای ماند. نفسهایم گرم بود و در آن سوز زمستانی بخار دهانم هوای اطرافم را مهآلود میکرد.
نوک بینیام مانند نوک انگشتانم یخ زده بود، اما من لذت قدم زدن در برف را با گرمای داخل خانه عوض نمیکردم. پدرم را دیدم که به پشتبام رفته بود و یک پاروی بزرگ قرمز به دست داشت. میان آنهمه سپیدی، قرمزی پاروی پدرم مانند یک چراغ هشدار بود. انگار قصد داشت طرح ماندگاری از خود روی برفها بکشد.
دوان دوان به پشتبام رفتم و خودم را روی تپههای برفی که پدر ساخته بود انداختم. چشمانم را بستم و پتوی سرد زمستان را روی خود کشیدم. ابرهای بالای سرم را مرتب چیدم و نقاشی پدرم را تکمیل کردم.
شعرگردانی
شعر زیر را بخوانید و برداشتِ خود را از آن بنویسید.
عشق، شوری در نهادِ ما نهاد جان ما در بوتۀ سودا نهاد
گفتوگویی در زبان ما فکند جستوجویی در درون ما نهاد
دم به دم در هر لباسی رخ نمود لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
📗 پاسخ: عشق واژهای است که هرکس آن را به معنای دلخواه خود تعبیر میکند. اما وجه اشتراک همگی این معانی، در گرما و لذتبخش بودن آن است. عشق چیزی است که همه به آن علاقه دارند و کسی نیست که با شنیدن این واژه لطافت آن را حس نکند.
با جان گرفتن عشق در وجود ما، شور و هیجانی ایجاد میشود که جان ما را در آتش تلاطم آن میسوزاند. آدمی را به حرکت وا میدارد و او را وادار میکند تا از هیچ تلاشی برای حفظ آن عشق اسطورهای فروگذار نکند. عشق هرلحظه در یک لباس جدید خودنمایی میکند و هربار تو را به مکانی جدید میکشاند و این از جاذبه عشق است. همه از سختیها و مشکلات راه عشق آگاهی دارند، اما هیچکس حاضر نیست از تجربه کردن آن منصرف شود.
جواب درسهای بعدی نگارش دوازدهم دانلود PDF کتاب نگارش دوازدهم