جواب به سوالات و فعالیت درس اول نگارش هفتم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس اول کتاب نگارش هفتم نقشه نوشتن صفحات ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۱۹، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۴ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات نگارش هفتم درس اول نقشه نوشتن ( پاسخ گام به گام )
فعالیتهای نگارشی درس اول
نوشتة زیر را بخوانید و ساختمان آن را مشخّص كنید.
بخش موضوع: 📗 پاسخ: زبانهای ما
بخش آغازین (مقدمه): زبان، عامل پیوند با دیگران، پیام دادن و گفتوگو است. اکنون اگر از شما بپرسند «چند زبان داریم؟» جواب خواهید داد: «خب معلوم است یک زبان». امّا با کمی تأمّل، درمییابیم که از راههای دیگر هم میتوانیم پیام بدهیم و با دیگران سخن بگوییم.
بخش میانی (بدنه): ما افزون بر این زبان، یعنی زبانی که با آن حرف میزنیم، زبانهای دیگری هم داریم؛ مثلاً وقتی از دور یکی از دوستانمان را میبینیم و برایش دست تکان میدهیم در واقع بدون آنکه سخنی بر زبان آوریم، با او ارتباط برقرار میکنیم، سلام میکنیم و احوالش را میپرسیم. هنگامی که مُبصِر کلاس انگشتش را روی لب و بینیاش میگذارد، در واقع به دانشآموزان یادآوری میکند که ساکت باشند و نظم کلاس را بر هم نزنند. به کمک دیگر اعضای بدن هم میتوانیم، پیامی را به دیگران بفهمانیم؛ مثل حرکت سر، چشم، ابرو و… به این زبانها، «زبانهای بدن» میگویند.
بخش پایانی (نتیجهگیری): بنابراین، اگر زبانهای بدن خود را خوب بشناسیم و به موقع آنها را به کار بگیریم، با دیگران ارتباط مؤثّرتری خواهیم داشت.
اكنون از میان موضوعهای زیر یكی را انتخاب كنید، نخست كمی دربارة آن بیندیشید؛ پس از شكلگیری نقشة ذهنی، سفر نوشتن را آغاز كنید.
پاییز، حیاط مدرسه، روزی را كه دوست دارم، تكرار شود
📗 پاسخ: موضوع: پاییز
بخش آغازین (مقدمه):
پاییز فصل رنگهاست. فصل نقاشی خدا روی زمین. کمتر کسی وجود دارد که عاشق این فصل هزاررنگ خدا نباشد.
بخش میانی (بدنه):
من در فصل پاییز قدم زدن را بیشتر از هرکار دیگری دوست دارم. بروم به پارک، جنگل یا هرجای دیگری که پر از درخت باشد. روی برگهای خشکیده روی زمین قدم بزنم و صدای خشخش برگها روحم را نوازش دهد.
دیدن همه عناصر طبیعت در پاییز لذتبخش است. برگهایی که رقصکنان به زمین میافتند، درختانی که با باد پاییزی به خود میلرزند، ابرهایی که برای باریدن تلاش میکنند و حتی شنیدن صدای باد که هوهو کنان از لابهلای شاخهها عبور میکند.
اما اینها تنها اتفاقات پاییز نیستند. در این فصل زیبا مدارس هم باز میشوند و پس از ۳ ماه دوری از دوستان، دوباره به دیدار یکدیگر میرویم، به حیاط مدرسه قدم میگذاریم و سر کلاس درس مینشینیم.
بخش پایانی (نتیجهگیری):
من همیشه خدا را شاکرم که به من نعمت دیدن و شنیدن بخشیده است. شاکرم از اینکه در کشوری چهارفصل متولد شدم تا تمام نعمتهای زیبای پرودگار را ببینم، بشنوم و با تمام وجودم حس کنم.
📗 پاسخ: موضوع: حیاط مدرسه
بخش آغازین (مقدمه):
حیاط مدرسه ما یک محوطه چهارگوش است که دور تا دور آن درختان کاج و سرو روییده است. در یک سمت آبخوری قرار دارد و در سمت دیگر آن بوفه، برای خرید تغذیه بچهها.
بخش میانی (بدنه):
یک روز در تابستان به حیاط مدرسه رفتم. من از آن حیاط خالی صدای هیاهوی بچهها را میشنیدم. حتی میتوانستم در ذهنم تصور کنم که در پاییز هر قسمت از این حیاط چه شکلی میشود.
صف بچهها جلوی بوفه برای خرید تغذیه، بچههایی که از آبخوری آب مینوشیدند، دانشآموزانی که گروهگروه در حیاط مدرسه به دور هم جمع شده بودند، حرف میزدند و میخندیدند و بچههایی که به دنبال هم میدویدند و بازی میکردند.
در تابستان انگار حیاط مدرسه چیزی کم دارد. بسیار دلگیر و غریبانه است. انگار خود حیاط هم دلتنگ حضور بچههاست. این دو سال که دنیا درگیر کرونا بود و مدارس تعطیل شده بود، انگار حیاط مدرسه بیش از پیش دلتنگ صدای بچهها شده بود.
بخش پایانی (نتیجهگیری):
بعضی مکانها هستند که انگار جان دارند، انگار صدا دارند. شاید ما فکر کنیم که فقط محیطی از سنگ و سیمان هستند، اما آنها مانند ما دلتنگ میشوند، میخندند و غمگین میشوند. جایی مثل حیاط مدرسه ما.
درستنویسی
جملههای زیر را ویرایش كنید:
هرکی وارد شهر میشه، میپرسه چه خبره؟
📗 پاسخ: هرکس وارد شهر میشود، میپرسد چه خبر است؟
تا خودت رو تغییر ندی، نمیتونی سبب تغییر دیگرون بشی.
📗 پاسخ: تا خودت را تغییر ندهی، نمیتوانی سبب تغییر دیگران شوی.
تصویرنویسی: انشای آزاد
آنچه در تصویر زیر میبینید؛ بنویسید.
📗 پاسخ: موضوع: کلبه کوچک ما
بخش آغازین (مقدمه):
همیشه در دلم دوست داشتم برای مدتی به یک روستای خوش آبوهوا و سرسبز بروم، جایی که تکنولوژی جایی ندارد، در آنجا نفس بکشم، نعمتهای خدا را ببینم و لذت ببرم.
بخش میانی (بدنه):
در دشتی وسیع که تا چشم کار میکند سرسبزی است و انتهای آن را کوهها محاصره کردند، درون کلبهای که تا نیمه از سنگ است و کاهگل بقیه ساختمان را تشکیل داده است و سقفی شیروانی از کاه با تیرهای چوبی دارد. کلبه ما ۴ پنجره دارد که همه به مزرعه کوچک جلوی خانه باز میشوند. پشت کلبه تک درختی است که در اثر گذر زمان کمکم کلبه را تکیهگاه خود کرده است.
ما صبحهای زود، بعد از نماز صبح به مزرعه میرویم. هرکس مشغول کاری میشود، پدرم همراه برادر بزرگترم زمین را برای کاشت بذرهای جدید شخم میزنند. مادرم برای آنها با سطل آب میآورد، من و برادر کوچکم محصولات را برداشت میکنیم و همه تلاش میکنیم تا ظهر که با شوق به استقبال غذای خوشمزه مادر میرویم.
دور تا دور کلبه و مزرعه کوچک ما یک حصار چوبی قرار دارد. پشت حصار، علفهایی روییدهاند که گلهای کوچک سفید آنها را تزئین کردهاند. آسمان آبی است و ابرها در حال نزدیک شدن به ما هستند. به دوردستها خیره میشوم. یک آلاچیق سنتی میبینم که در دشت قرار دارد و محل استراحت عابرین است. چه زیبا و ساده زندگی میکنند روستاییانی که از صبح تا غروب برای کسب روزی حلال تلاش میکنند.
بخش پایانی (نتیجهگیری):
خانه رؤیاهای خودم را در ذهم ترسیم کردم، خانهای ساده و خشتی ولی پر از صفا و صمیمیت. دشتهایی که تا چشم کار میکند سرسبزی میبینی و دوست داری بروی و بدوی و دراز بکشی بر علفهای بلند آن. من روزی به آنجا خواهم رفت.
جواب درسهای بعدی نگارش هفتم دانلود PDF کتاب نگارش هفتم
اختصاصی_دانشچی