خانه » مهارت نوشتاری » انشا در مورد کیف از زبان خودش

انشا در مورد کیف از زبان خودش

انشای دانش آموزی درباره کیف از زبان خودش

انشا در مورد کیف از زبان خودش

انشا با موضوع کیف از زبان خودش به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا کیف از زبان خودش

من یک کیف هستم، یکی از همان کیف‌هایی که هر روز همراه شما این طرف و آن طرف می‌روند. شاید فکر کنید من فقط یک وسیله‌ی ساده‌ام، اما اگر می‌دانستید چقدر داستان و راز درونم جا گرفته، نظرتان عوض می‌شد! از لحظه‌ای که در فروشگاه روی قفسه نشستم، منتظر بودم که کسی مرا انتخاب کند. بالاخره یک روز، دستی مرا برداشت و از آن روز، من هم وارد دنیای پرماجرای شما انسان‌ها شدم.

زندگی من پر از تجربه‌های متفاوت است. بعضی روزها پر از کتاب‌های سنگین مدرسه هستم و حسابی خسته می‌شوم، بعضی وقت‌ها هم تنها یک کیف پول و چند وسیله‌ی کوچک درونم جا خوش می‌کنند. اما مهم نیست که چه چیزی را در خودم نگه می‌دارم، مهم این است که همیشه همراه صاحبم هستم. در روزهای سرد و گرم، در خیابان‌های شلوغ و کوچه‌های خلوت، همیشه روی شانه یا در دست او هستم و از وسایلش محافظت می‌کنم.

البته گاهی شکایت هم دارم! بعضی از شما انسان‌ها آن‌قدر مرا پر از وسایل سنگین می‌کنید که بندهایم نفس‌نفس می‌زنند. وقتی زیپم را با عجله می‌کشید، فریادم را نمی‌شنوید؟ یا وقتی بدون توجه مرا روی زمین می‌اندازید، متوجه نمی‌شوید که ناراحت می‌شوم؟ من همیشه مراقب وسایل شما هستم، اما گاهی آرزو دارم که شما هم کمی از من مراقبت کنید.

زندگی کیف‌ها پر از رمز و راز است. هر بار که باز می‌شوم، نمی‌دانم چه چیزی قرار است داخل من گذاشته شود. گاهی بوی خوش یک گل درونم پیچیده می‌شود، گاهی نامه‌ای پنهانی یا دفترچه خاطراتی که پر از احساسات است. من نگهبان این رازها هستم. حتی وقتی بچه‌ها تنقلات خود را در من پنهان می‌کنند یا وقتی کلیدهای مهمی درونم گم می‌شوند، باز هم من در سکوت، رازدار باقی می‌مانم.

اما لحظه‌ای که بیش از هر چیز دوست دارم، وقتی است که صاحبم با خوشحالی مرا برمی‌دارد، زیپم را باز می‌کند و چیزی را که با شوق دنبالش می‌گشت، پیدا می‌کند. آن لحظه، حس مفید بودن دارم، حس می‌کنم که حضورم ارزشمند است.

من فقط یک کیف نیستم. من همراه همیشگی شما هستم، حافظ وسایل، رازها و خاطراتتان. پس یادتان باشد که من هم احساس دارم، من هم دوست دارم تمیز باشم، سبک باشم و با احترام با من رفتار شود. شاید به ظاهر فقط یک تکه چرم یا پارچه باشم، اما درونم، دنیایی از داستان‌های ناگفته پنهان شده است.

انشا از زبان جامدادی

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *