خانه » مهارت نوشتاری » انشا اگر من یک باغ میوه بودم

انشا اگر من یک باغ میوه بودم

انشای دانش آموزی درباره اگر من یک باغ میوه بودم

انشا اگر من یک باغ میوه بودم

انشا با موضوع اگر من یک باغ میوه بودم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا اگر من یک باغ میوه بودم

اگر من یک باغ میوه بودم، دنیایی رنگارنگ و پر از زندگی را به اطرافیانم هدیه می‌دادم. در صبح‌های تابستان، با طلوع خورشید و نسیم خنک صبحگاهی، گل‌های من بیدار می‌شدند و شکوفه‌های رنگارنگم در نور طلایی خورشید می‌درخشیدند. پرنده‌های کوچک و زیبا با آواز دلنشین خود، به من سلام می‌کردند و از میوه‌های شیرینم لذت می‌بردند. هر درخت من، داستانی متفاوت و منحصر به فرد می‌داشت.

درختان سیب با شکوفه‌های سفید و صورتی خود، همچون کودکی زیبا در میان بقیه خودنمایی می‌کردند. سیب‌های قرمز و سبز من، با طعمی شیرین و تازه، هر کسی را به خود جذب می‌کردند. هر سیب، نمادی از خوشبختی و سلامتی بود و هر گازی که از آن گرفته می‌شد، لبخندی بر لبان می‌آورد. درختان پرتقال، با برگ‌های براق و سبز و میوه‌های نارنجی رنگ، مانند خورشید کوچک در باغ می‌درخشیدند. بوی معطر و تند پرتقال‌ها، هوای باغ را پر می‌کرد و خاطرات شیرین کودکی را زنده می‌نمود. هر پرتقال، پر از ویتامین‌ها و مواد مغذی بود که موجب سلامتی و شادابی می‌شد. درختان گیلاس، با گل‌های سفید و میوه‌های سرخ و کوچک، مانند جواهرات در باغ جلوه می‌کردند. گیلاس‌ها، با طعم شیرین خود، هر کسی را به شوق می‌آورد و لذت بچه‌ها را از تابستان دوچندان می‌کردند. هر خوشه گیلاس، نمادی از دوستی و محبت بود. درختان آلبالو، با میوه‌های ترش و شیرین خود، طعمی متفاوت و خاص را به باغ اضافه می‌کردند. آلبالوهای قرمز و خوشمزه من، در تابستان‌های گرم، از محبوب‌ترین میوه‌ها بودند و هر کسی که از آن‌ها می‌چشید، حس خنکی و تازگی را تجربه می‌کرد.

اگر من یک باغ میوه بودم، نه تنها به انسان‌ها خوشی و سلامتی می‌دادم، بلکه خانه‌ای برای هزاران موجود زنده می‌بودم. پرندگان با آواز دلنشین خود، به من شادی می‌بخشیدند. زنبورها و پروانه‌ها، با جمع‌آوری شهد گل‌ها، به گرده‌افشانی و تولید میوه‌ها کمک می‌کردند. حتی کرم‌های خاکی و حشرات کوچک دیگر، در زیر سایه درختان من زندگی می‌کردند و به حفظ تعادل زیست‌محیطی کمک می‌‌شد. هر فصل، زیبایی و شکوه خاص خود را به باغ من می‌بخشید. در بهار، شکوفه‌های تازه و برگ‌های نو، نوید روزهای آفتابی و گرما را می‌دادند. در تابستان، میوه‌های رنگارنگ و خوشمزه من، لذت و شادابی را به ارمغان می‌آوردند. در پاییز، برگ‌های رنگارنگ و زیبا، باغ را به تابلویی از نقاشی‌های رنگی تبدیل می‌کردند و در زمستان، درختان بی‌برگ و برف‌های سفید، آرامش و سکوت را به باغ من می‌آوردند.

اگر من یک باغ میوه بودم،  به یاد می‌آوردم که چگونه طبیعت، با همه زیبایی‌ها و نعمت‌هایش، به ما زندگی و شادی می‌بخشد. من با افتخار و سپاسگزاری، میوه‌ها و زیبایی‌های خود را با جهان به اشتراک می‌گذاشتم و می‌دانستم که هر روز، فرصتی جدید برای رشد و شکوفایی است.

پیشنهادی: انشای خواندنی در مورد اگر من …

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *