جواب به سوالات و فعالیت درس چهارم نگارش یازدهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس چهارم کتاب نگارش یازدهم گسترش محتوا (۳): گفتوگو صفحات ۷۴، ۷۶، ۷۷، ۷۸، ۷۹، ۸۱، ۸۲، ۸۳ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات نگارش یازدهم درس چهارم گسترش محتوا (۳): گفتوگو ( پاسخ گام به گام )
فعالیت (۱) درس چهارم
از موضوعاتی که نسبت به آنها دانش، تجربه و دلبستگی بیشتری دارید، چند نمونه بنویسید.
📗 پاسخ:
۱- معلم
۲- صدای پرندهها
۳- آشپزی مادرم
۴- دوست صمیمی
فعالیت (۲)
حالا نوبت شماست؛ موضوع انتخابی خود را در ذهن مجسّم کنید و واژههای مرتبط با آن را در نموداری مشابه نشان دهید. (پاسخ ها با رنگ سبز)
معلم | ||||
اخلاق | ابزار شغل | نحوه درس دادن | نحوه آزمون گرفتن | تفریح |
مهربان | کتاب | فایل صوتی | کتبی | گفتوگو |
دلسوز | خودکار | فیلم | شفاهی | نوشیدن چای |
سختگیر | دفتر کلاس | کنفرانس | تستی | مطالعه کتاب |
جدی | گچ | پرسش و پاسخ |
فعالیت (۳)
به کمک تجسّمی که از موضوع خود داشتید، دو طرف گفتوگو را مشخّص کنید و طرح گفتوگو را بنویسید. (پاسخ ها با رنگ سبز)
دو طرف گفتوگو | طرح گفتوگو |
معلم با دانشآموز | مباحثه درباره یکی از موضوعات درسی |
معلم با ناظم | پیگیری درباره خانواده یکی از دانشآموزان |
گفتوگوی ذهنی معلم | نحوه تدریس و پرسش و پاسخ |
معلم با مدیر | ارائه گزارش عملکرد دانشآموزان |
فعالیت (۴)
با توجّه به طرح گفتوگو در فعّالیت (۳)، پیشنویس متن گفتوگو را بنویسید.
📗 پاسخ:
نظر شما درباره دهقان فداکار و کاری که انجام داد چیه؟
نتیجه مهمه.
نباید این کار و میکرد، خودشو به دردسر انداخت.
مردم چرا با اون دعوا کردن؟
راننده لوکوموتیو مگه خواب بوده؟
به نظر شما هرکسی فداکاری انجام میده؟
فداکاری سن نداره.
آدم باید تو موقعیتش باشه.
فعالیت (۵)
پیشنویس را بخوانید و ازنظر ساخت جملهها و واژهها آن را اصلاح کنید و در صورت لزوم گسترش دهید.
📗 پاسخ: امروز در کلاس درس بحث جالبی داشتیم. معلم از ما درباره واژه فداکاری پرسید و خواست نظر همه را بداند.
او ابتدا از ما پرسید نظر شما درباره دهقان فداکار و کاری که انجام داد چیه چیست؟ پس از آن بچهها یک به یک پاسخ دادند:
– کار سختی بود اما نتیجه مهمه مهم است.
– نباید این کارو میکرد کار را انجام میداد، خودشو خودش را به دردسر انداخت.
– مردم چرا با اون دهقان فداکار دعوا کردن کردند؟
– راننده لوکوموتیو مگه در خواب بوده؟
معلم گفت: تمام حرفهای شما صحیح است. هرکس از دید خود به موضوع نگاه میکند، حالا به من بگویید، به نظر شما هرکسی فداکاری انجام میده میدهد؟
دانشآموزان پاسخ دادند:
– فداکاری سن نداره ندارد.
– آدم باید تو موقعیتش باشه. اگر کسی در موقعیتش قرار بگیرد، حتماً این کار را انجام میدهد.
معلم گفت: درست است. اگر کسی شجاعت درونی داشته باشد، وقتی در موقعیت فداکاری قرار بگیرد، حتماً این کار را انجام میدهد. این ربطی به سن ندارد. مانند علی لندی که در همین روزگار خود را به دل آتش زد، تا همسایهاش را نجات دهد و با همین فداکاری، آسمانی شد.
فعالیت (۶)
متن کامل گفتوگو را پاکنویس کنید.
📗 پاسخ: امروز در کلاس درس بحث جالبی داشتیم. معلم از ما درباره واژه فداکاری پرسید و خواست نظر همه را بداند.
او ابتدا از ما پرسید نظر شما درباره دهقان فداکار و کاری که انجام داد چیست؟ پس از آن بچهها یک به یک پاسخ دادند:
– کار سختی بود اما نتیجه مهم است.
– نباید این کار را انجام میداد، خودش را به دردسر انداخت.
– مردم چرا با دهقان فداکار دعوا کردند؟
– راننده لوکوموتیو در خواب بوده؟
معلم گفت: تمام حرفهای شما صحیح است. هرکس از دید خود به موضوع نگاه میکند، حالا به من بگویید، به نظر شما هرکسی فداکاری انجام میدهد؟
دانشآموزان پاسخ دادند:
– فداکاری سن ندارد.
– اگر کسی در موقعیتش قرار بگیرد، حتماً این کار را انجام میدهد.
معلم گفت: درست است. اگر کسی شجاعت درونی داشته باشد، وقتی در موقعیت فداکاری قرار بگیرد، حتماً این کار را انجام میدهد. این ربطی به سن ندارد. مانند علی لندی که در همین روزگار خود را به دل آتش زد، تا همسایهاش را نجات دهد و با همین فداکاری، آسمانی شد.
کارگاه نوشتن
تمرین (۱) متن زیر را بخوانید؛ سپس موضوع و طرح گفتوگو را معیّن کنید.
زری آمرانه گفت: «اینجا من دستور میدهم. خانم خانه من هستم. برو اسب را از طویله درآر.»
غلام گفت: «خانم از من بشنو، این کار را نکن. فکر فردا را بکن که پسرت از راه میرسد و دلش میشکند. فکر پس فردا را بکن که آقا میآید. ازشان نترس. بگو نمیدهم. فارغ! چه کارت میتوانند بکنند؟»
ژاندارم گفت: «مگر تو همشهری من نیستی؟» و راه افتاد.
غلام پرسید: «کجا می روی؟»
ژاندارم گفت: «میروم طویله.»
غلام گفت: «همشهریام هستی، باش. جرئت داری پایت را به طویله بگذار.»
ژاندارم گفت: «تفنگم را نیاوردم. حالا میروم میآورم.»
غلام با ژاندارم دست به یقه شد و داد زد: «حالا تفنگت را به رخ من میکشی؟ مگر تو همان کسی نبودی که شبها میرفتی مرغ دزدی؟»
عمّه خانم غلام را صدا کرد و آهسته گفت: «غلام، جِد نکن. خان کاکا قول داده. فعلاً اسب را بده ببرد. من فکر خوبی کردهام به شرطی که هنوز خسرو برنگشته، اسبش اینجا باشد.»
غلام رفت و اسب را از طویله درآورد و افسارش را داد دست ژاندارم. زری احساس کرد که انگار تمام جلا و رنگ باغ را بردهاند.
📗 پاسخ:
طرفهای گفتوگو:
زری، غلام، ژاندارم، عمه خانم.
موضوع گفتوگو:
بحث و گفتوگو درباره تحویل اسب به ژاندارم.
طرح گفتوگو:
امر کردن زری به غلام، برای آوردن اسب و مخالفت غلام.
مجادله بین غلام و ژاندارم و ممانعت غلام از ورود ژاندارم به طویله.
پادرمیانی عمه خانم و راضی کردن غلام برای تحویل اسب به ژاندارم.
تمرین (۲) موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متن گفتوگو را بنویسید.
📗 پاسخ:
موضوع: دوستی من و رضا
ناراحت و غمگین در گوشهای از اتاق نشسته بودم و زانوهایم را بغل کرده بودم. مادرم به اتاق آمد، وقتی حال مرا دید کنارم نشست و گفت:
چه اتفاقی افتاده؟
هیچی، فقط یه کم حالم خوب نیست.
فقط حالت خوب نیست؟!!
فقط اینکه نه، با رضا دعوام شده.
من و رضا از کودکی دوستان صمیمی بودیم، تمام شادیها و غمهایمان با هم بود و قهر بین ما هیچگاه بیش از چند ساعت دوام نمیآورد. اما این بار وضع فرق کرده بود.
تو و رضا؟!! دعوا!! سر چی؟
سر یه موضوع بچهگانه. با یکی از بچههای کلاس دعوام شد. رضا طرف اونو گرفت.
حق با تو بود یا همکلاسیت؟
همکلاسیم.
پس چرا از رضا ناراحت شدی؟
چون اون همیشه باید طرف من باشه.
به نظرت حرفت منطقیه؟
نه، ولی دوست داشتم که منطقی بود. من رضا رو خیلی دوست دارم، دوست ندارم با کس دیگهای دوست باشه.
فکر نمیکنی این خودخواهیه؟ رضا میتونه خیلی دوست داشته باشه، ولی با توام مثل سابق رفیق قدیمی باشه. مگه تو خودت به جز رضا دوست دیگهای نداری؟
چرا، علی ام هست.
پس چرا این حق و به رضا نمیدی؟
میدونم اشتباه کردم. الان دو روزه با هم قهریم. ولی اون نیومده برای آشتی.
مگه تو مقصر نیستی؟ پس چرا رضا بیاد برای آشتی؟
آخه من نمیتونم.
میتونی، چون رضا رو دوست داری، همین الان برو بهش تلفن کن.
چی بگم؟
بگو دوست داری ببینیش، دعوتش کن ناهار بیاد اینجا. بعدم ازش عذرخواهی کن و همدیگرو بغل کنید و دوباره دوست باشید. به همین راحتی.
با خوشحالی از جا بلند شدم و به سمت تلفن رفتم. همه این کارها رو صدبار با خودم مرور کرده بود، خودم میدانستم باید چه کنم اما انگار شجاعتش را نداشتم. مادرم که تشویقم کرد، انگار جان تازهای گرفته بودم و دیگر از عذرخواهی کردن خجالت نمیکشیدم.
مثلنویسی درس چهارم
مثلهای زیر را بخوانید؛ سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم.
📗 پاسخ: چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی
پدرم همیشه عادت داشت خیلی سریع رانندگی کند. تند میرفت، کمربند نمیبست و تا جای ممکن سعی میکرد قبل از قرمز شدن چراغ راهنمایی، از آن عبور کند، اگر در نهایت نمیتوانست، ناگهان روی ترمز میزد و همه ما را به جلو پرتاب میکرد.
مادرم همیشه او را نصیحت میکرد که دست از این عجله بردارد. اما این کار عادت او شده بود. یک روز که با سرعت در اتوبان رانندگی میکرد، دو ماشین در جلوی خودروی پدرم، با یکدیگر تصادف کردند، پدر من هم که عادت به کم کردن سرعتش نداشت، با خیال اینکه از کنار آنها عبور میکند ناگهان به سمت چپ پیچید. پیچ ناگهانی همانا و تصادف وحشتناک همانا.
یک طرف ماشین پدرم به کلی از بین رفت و خود پدرم نیز آسیب شدیدی دید. مادرم همیشه میگفت: چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی. اگر با آرامش بیشتری رانندگی میکردی، به این روز نمیافتادی.
📗 پاسخ: آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم.
مدتی بود که سؤالی ذهن مرا به خود درگیر کرده بود. دوست داشتم علت آلودگی هوای مداوم شهر تهران را بدانم. قرار بود تحقیقی در این زمینه انجام دهم و در کلاس یک کنفرانس برگزار کنم.
منابع مختلفی را مطالعه کردم، اما هرکدام یک علت متفاوت را بیان میکردند، انگار همه به دنبال این بود که مشکل را به گردن دیگری بیاندازد. هیچکس درباره علت اصلی این موضوع حرفی نزده بود. دیگر ناامید شده بودم و تصمیم گرفتم نزد معلمم بروم و به او بگویم که جواب سؤال را پیدا نکردم. تا اینکه یک روز وقتی داشتم با دوستم صحبت میکردم، متوجه شدم پدر او، کارشناس محیط زیست است.
به دوستم گفتم: آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. من هفتهها به دنبال یک پاسخ مناسب بودم و با تو دوستی میکردم، اما نمیدانستم پاسخ سؤال من، در دستان پدر توست.
با پدر دوستم صحبت کردم و تحقیقم را کامل کردم، معلم از کار من بسیار راضی بود و نمره خوبی به من داد.
جواب درسهای بعدی نگارش یازدهم دانلود PDF کتاب نگارش یازدهم