جواب به سوالات و فعالیت درس چهارم نگارش هشتم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس چهارم کتاب نگارش هشتم گوش بدهیم و بنویسیم صفحات ۴۸، ۴۹، ۵۰، ۵۱، ۵۲، ۵۳، ۵۴، ۵۵، ۵۶ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات نگارش هشتم درس چهارم گوش بدهیم و بنویسیم ( پاسخ گام به گام )
فعالیتهای نگارشی درس چهارم
متن زیر را بخوانید و مشخص کنید که نویسنده در کدام بخش، تحتتأثیر قوه شنیداری خود قرار گرفته است. (پاسخ ها با رنگ سبز)
…کژال بر پوست گرگ چنگ کشید و فریاد زد: «هه ژار… هه ژار! خاکم به سر!» گرگ قنداقه به دهان گرفت و دوید. کژال به دنبال او زمین را خیش میکشید، مویه میکرد و روناک را صدا میزد.
خم شد و سنگ برداشت.
اگر به روناک بخورد!
سنگ را به زمین انداخت، زار زد و دوید. صورت خراشید و دوید. گرگ پارۀ تنش را میبرد.
روناک مثل برّهای، دست هایش را در هوا تکان میداد. گردنش به عقب خم شده بود و صدای نازک گریهاش، سنگهای بیابان را میخراشید.
کژال به موهایش چنگ زد، لنگۀ گالشش از پایش افتاد. سنگها پایش را کوبیدند.
روناک!… روناک! دایهات بمیره، روله.
دشت یک پارچه صدا شده بود و ناله و مویه. باد صدای کژال را غلتاند و با خود برد. «آزاد» سر زمین بود که فریاد کژال را شنید. هراسان ماند: «صدا از کدام طرف میآید؟»
باز هم جیغ. آزاد دوید. صدا از سمت تپّه بود. کسی کمک میخواست. گام انداخت و دوید. صدا او را به خود میخواند. چشم آزاد از دور جسمی را که تند و تند به طرف او میآمد، دید و لحظهای بعد، گرگ نزدیک آزاد رسیده بود و آن دورتر، کژال پا برهنه و بر سر زنان میدوید. وقت فکر کردن نبود. آزاد نباید میماند. دندان بر دندان میسایید. گرگ مقابل آزاد بود. قنداقۀ روناک به دهانش بود. روناک خفه گریه میکرد و گرگ خرناسه میکشید. آزاد معطّل نماند…
شنیدن صداهای زیر چه حس و حالی به شما میدهد؟ یکی از صداهای زیر را انتخاب کنید و حس و حال خود را درباره آن بیان کنید.
صدای وزش شدید باد، صدای لالایی مادر، صدای باران، آهنگ سرود ملّی، قار قار کلاغ
📗 پاسخ: صدای وزش شدید باد
دیشب باد شدیدی میوزید، از منافذ کنار پنجره اتاقم صدای هوهوی باد را میشنیدم. باد انقدر قوی و محکم میوزید که ناگهان ترسی مرا در بر گرفت. انگار انتظار داشتم که هرلحظه درختی از پنجره اتاقم وارد شود یا سقف خانهمان را باد ببرد.
یک لحظه تصور کردم اگر کل خانه ما را باد بلند کند و همراه خود به یک شهر دیگر ببرد، منظره جالبی خواهد شد. تصور کنید خانههایی که در آسمان پرواز میکنند و هرکدام راه یک شهر را در پیش گرفتهاند. امشب در تهران میخوابیم و فردا در مشهد بیدار میشویم.
زندگی جالبی میشد. هر روز در یک شهر با مردمی جدید، خیابانهای جدید و روزگاری جدید. با تصور این موضوع ترس از وجودم رفت و لبخند جای آن را گرفت؛ که ناگهان صدای برخورد چیزی را با زمین شنیدم. کنار پنجره که رفتم، شیروانی انباری خانه همسایه را دیدم که کف حیاط ما افتاده بود. انگار تصور من زیاد هم دور از ذهن نبود.
بهتر که گوش کردم، گویی صدای دعوای باد و ابرها را میشنیدم. ابرها میل به بارش داشتند، اما وزش شدید باد این اجازه را به آنها نمیداد. ابرها غرش میکردند و رعدوبرق میزند و باد هم با تمام توان هوهو میکشید و میوزید.
آن شب با همه هیاهوها و اتفاقات خود گذشت و صبح بهاری ما با نمنم باران و بوی خاک خیسخورده، رنگ و بوی زیبایی به خود گرفته بود.
📗 پاسخ: صدای لالایی مادر
هنوز به یاد دارم لالاییهای کودکانه را که مادرم آرام آرام در گوش من زمزمه میکرد تا من به خواب بروم. صدایی آرامشبخش و آهنگین که مرا به خواب عمیقی فرو میبرد. تا عمق رؤیاهای رنگین سفر میکردم و گاهی دوباره به شوق شنیدن صدای مادر چشم باز میکردم تا باز هم برایم بخواند.
هنوز هم دلتنگ همان لالاییها هستم. گاهی که خسته و درمانده هستم دلم میخواهد سر بر پای مادرم بگذارم و با صدای لالاییهای او و نوازشهای مادرانهاش به خواب بروم، سفر کنم به عمق رؤیاهای زیبا و تمام نشدنی.
لالاییهای مادر جاذبه خاصی داشت، شاید یک لالایی بارها و بارها تکرار میشد، اما هربار همان جذابیت اول را داشت. انگار صدای مادرم مرا جادو میکرد. همینکه شروع به خواندن لالایی میکرد، آرامش وصفناشدنی تمام وجودم را در برمیگرفت.
گاهی با خود زمزمه میکنم: «لالا لالا گل آلو/ لبای سرخت آلبالو/ دو چشم داری مثل آهو/ لالا لالا گل آلو» اما این لالایی صدای دلنشین و گرم مادر را میخواهد تا در وجودم اثر کند.
دوست داشتم دست مادرم را میگرفتم و با خود همراه میکردم، روی ابرها پا میگذاشتیم و در آسمان سفر میکردیم. به ماه سلامی میکردیم، با ستارهها احوالپرسی میکردیم و سوار یک شهاب آسمانی میشدیم و به دوردستها سفر میکردیم. هرشب صدای لالایی مادرم، بال پرواز من بود. تا من دوباره به شهر خیالها و آرزوهای خود سفر کنم.
درستنویسی
جملههای زیر را ویرایش کنید:
امروز، هم آیش دانشآموزان خوش فکر، برگزار میشود.
📗 پاسخ: امروز، همایش دانشآموزان خوش فکر، برگزار میشود.
اگر بدخواهان، در هم آوردی نابرابر، زورگویی پیشه کنند، تسلیم نخواهیم شد.
📗 پاسخ: اگر بدخواهان، در هماوردی نابرابر، زورگویی پیشه کنند، تسلیم نخواهیم شد.
تصویرنویسی: انشای آزاد
موافقید تصویرسازی امروز به صورت کارگاهی، طی مراحل زیر انجام شود؟ پس شروع کنید.
📗 پاسخ: تصویر کتاب فارسی هشتم، درس سوم، صفحه ۳۰
بهار است و بوی شکوفهها و جوانهها از همهجای باغ به مشام میرسد. با آمدن فصل بهار انگار باغ جان دوبارهای میگیرد و همچون کودکی نوپا شاخ و برگ درختان جوانه زدند و هرروز بیشتر از روز قبل رشد میکنند. همه در تکاپوی چیدن هفتسین نوروزی هستند.
باغ پدربزرگم یک درب چوبی دارد که زیبایی چشمنوازی دارد. درب دولنگه است و به رسم دربهای قدیمی از به هم پیوستن چند تخته چوب تشکیل شده است. این تختهها در بالا و پایین درب با اجسام دایرهای شکل و برجسته آهنی اتصال داده شدهاند. درب دارای دو کوبه است. یکی مستطیل با صدایی بم، مخصوص آقایان و دیگری به شکل حلقوی با صدای زیرتر که مخصوص بانوان است.
چارچوب در هم از چوب ساخته شده و به دلیل قدیمی بودن آن، کمی لنگههای درب از چارچوب فاصله گرفتهاند. اطراف چارچوب با کاهگل به صورت یک طاق زیبا ساخته شده است.
بیرون درب یک سکو برای استراحت عابرین و گاهی نشستن اهالی خانه ساخته شده است. مادرم سبزه و سنبل سفره هفتسین را روی سکو گذاشته تا باقی وسایل هفتسین را نیز آماده کند. مادربزرگم که همیشه سلیقه بینظیری دارد، سبزه را در یک کوزه سفالی زیبا سبز کرده است. سیبهای سفره از روی سکو غلتیده و روی زمین افتادهاند. دو سیب، یکی سبز و دیگری سرخ و آتشین.
درب را که باز میکنی به سبزهزار زیبای باغ میرسی، از میان این دشت زیبا که عبور کنی خانه کاهگلی و روستایی انتهای باغ را میبینی که صفا و صمیمیت صاحبخانه را از خشت خشت خانه احساس میکنی.
جواب درسهای بعدی نگارش هشتم دانلود PDF کتاب نگارش هشتم