با معنا و مفهوم کلی حکایت سفر از کتاب فارسی نهم صفحه ۱۶ آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معنی حکایت سفر
روزی راهنما و مرشد ما با گروهی از همراهانش به درِ آسیابی رسید. افسار اسبش را کشید و مدتی در آنجا توقف کرد؛ سپس به همراهانش گفت: «میدانید که این آسیاب چه چیزی به ما آموزش میدهد؟ آموزش میدهد که شناخت همین است که من انجام میدهم. به دور خودم میچرخم و همواره در درون خودم سفر میکنم (مراقب خودم هستم) تا هر چه که شایسته نیست را از خودم دور کنم!»
پیام و نتیجه حکایت:
۱- توصیه به خودشناسی
۲- معرفت و شناخت واقعی، آگاهی نسبت به کاستیهای خود و سعی در برطرف کردن آنهاست.
۳- خودشناسی یعنی انسان بداند چه چیزی وجود او را به رشد و کمال می رساند تا از آن بهره ببرد و همچنین بداند چه چیزی به زیان اوست تا از آن دوری کند. گاهی رفتارهای غلط انسان، او را از بسیاری از معنویات دور کرده و دلش را فاسد می کند. مانند شکستن دل دیگران. یا نشست و برخاست با افراد فاسق و گناهکار که دل انسان را می میراند.
بیشتر بخوانید: درباره حکایت عمر گران مایهاختصاصی-دانشچی