آشنایی با زندگی منوچهری دامغانی + اشعار
زندگینامه منوچهری دامغانی
اَبوالنَّجم احمَدبن قوصبن احمد منوچهری دامغانی (درگذشت سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود. او را شاعر طبیعت خواندهاند. تخلص خود را از نام نخستین ممدوح خود فلک المعالی منوچهر بن قاموس و شمگیر پنجمین حکمران زیاری گرفتهاست.
زندگی کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آنجا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد.
منوچهری در ابتدای شاعری در دربار فلک المعالی منوچهر بن قابوس پنجمین امیر آل زیاد به سر میبرد و تخلص خود را از نام او گرفته است . لیکن از مدایح منوچهری درباره این پادشاه قصیده ای در دیوان او نیست . وقتی سلطان مسعود غنوی در سال ۴۱۴ – ۴۲۶ هجری – از نیشابور به گرگان و مازندران لشکر کشید منوچهرا به نزد خود فراخواند و او پیاده از ری به مازندران رفت و در دربار مسعود منزلت فراوان یافت
وی علاوه بر سلطان مسعود چند تن از امرا و بزرگان دربار وی از جمله احمد بن عبدالصمد وزیر سلطان ، علی بن عبیدالله صاق معذروف به علی دایه سپهسالار مسعود ، عنصری و عده ای دیگر را مدح گفته است.
منوچهری دارای حذت ذهن و ذکاء بسیار بوده و از ابتدای جوانی ادب عربی و اشعار شاعران بزرگ ایرانو عرب راآموخت . در اشعار وی مضامین اشعار عرب مانند عبور از بادیه ، وصف شتر ، ندبه بر اطلال و دمن و اسمای مذکور بسیار است .
منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیده ای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.
موضوع و قالب شعری
بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانشهایی چون نحو، پزشکی، ستارهشناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژههای خاص این دانشها بهره میبرد.
دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیببند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف، و خمریه را در بر میگیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است.
اشعار او معمولاً در دو سبک میباشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز میگردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بودهاست. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده میشود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس میسازد.
به کارگیری واژهها و اصطلاحات عربی، حتی واژههای غریب و نامانوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهرهگیری از اسلوب و درونمایه سرودههای عربی، برخی از مصادیق این توجه بهشمار میآیند.
زبان او در شعرش نه به سادگی و روانی زبان رودکی و فرخی است و نه به استواری و پختگی زبان عنصری. عبدالحسین زرین کوب در توصیف زبان شعری اش اینگونه گفته است: “زبانی شیرین اما درشت و ناهموار است و رایجه ی فضل فروشی از آن به مشام می رسد” و علتش همان عربی دانی و عربی خوانی او و مراجعه مکررش به دیوانهای شاعران عرب بودهاست.
مقالهای که در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شدهاست بیانگر تأثیرپذیری منوچهری دامغانی در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علیرغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، به ویژه در زمینه توصیفات کاملاً به چشم میخورد.
آثار منوچهری دامغانی
دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیببند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف، و خمریه را در بر می گیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است.
اشعار او معمولاً در دو سبک می باشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز می گردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده می شود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس می سازد.
دیوان اشعار او شامل ۲۸۱۷ بیت با تصحیح عزیزالله علیزاده در قالبهای قصیده، قطعه، مسمط، رباعی، دوبیتی و ابیات دیگر در انتشارات فردوس در تهران در سال۱۳۹۰ در ۳۳۶ صفحه منتشر شده است.
نمونه ای از اشعار منوچهری دامغانی
ابله آن گرگی که او نخجیر با شیر افکند
احمق آن صعوه که او پرواز با عنقا کند
از ستمکاران بگیر و با نکوکاران بخور
با جهانخواران بغلط و بر جهانداران بتاز
از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
کافور نخیزد ز درختان سپیدار
اسبی که صفیرش نزنی مینخورد آب
نه مرد کم از اسب و نه می کمتر از آب است
ای منوچهری همیترسم که از بیدانشی
خویشتن را هم بهدست خویش بردوزی کفن
با چنین کم دشمنان کی خواجه آغازد به جنگ
اژدها را جنگ ننگ آید که با حربا کند
بدین زودی ندانستم که ما را سفر باشد به عاجل
ولیکن اتفاق آسمانی کند تدبیرهای مرد باطل
بُرده ران و بُرده سینه بُرده زانو بُرده ناف
از هیون و از هزبر و از گوزن و از پلنگ
بر فراز همت او نیست جای
نیست آنسوتر ز عبادان دهی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا
بوستان گویی بتخانه فرخار شدهست
مرغکان چون شمن و گلبنکان چون وثنا
بر کف پای شمن بوسه بداده وثنش
کی وثن بوسه دهد بر کف پای شمنا
کبک ناقوسزن و شارک سنتورزنست
فاخته نایزن و بط شده طنبورزنا
پرده راست زند نارو بر شاخ چنار
پرده باده زند قمری بر نارونا
کبک پوشیده به تن پیرهن خز کبود
کرده با قیر مسلسل دو بر پیرهنا
پوپوک پیکی، نامه زده اندر سر خویش
نامه گه باز کند، گه شکند بر شکنا
فاخته راست بکردار یکی لعبگرست
در فکنده به گلو حلقه مشکین رسنا
از فروغ گل اگر اهرمن آید بر تو
از پری بازندانی دو رخ اهرمنا
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا
چونکه زرین قدحی بر کف سیمین صنمی
یا درخشنده چراغی به میان پرنا
چون دواتی بسدینست خراسانیوار
باز کرده سر او، لاله به طرف چمنا
ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح
سندس رومی گشته سلب یاسمنا
سال امسالین نوروز طربنا کترست
پار وپیرار همیدیدم، اندوهگنا
این طربناکی و چالاکی او هست کنون
از موافق شدن دولت با بوالحسنا
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما؟
نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی
با هر کسی همی گله کردی ز خوی ما
جستی و یافتی دگری بر مراد دل
رستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی ما
اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی
آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما
گویند سردتر بود آب از سبوی نو
گر مست آب ما که کهن شد سبوی ما
اکنون یکی به کام دل خویش یافتی
چندین به خیر خیر چه گردی به کوی ما؟
پیشنهادی: آشنایی با زندگی وحشی بافقی