خانه » مهارت نوشتاری » انشا اگر یک روز فرصت زندگی داشتم

انشا اگر یک روز فرصت زندگی داشتم

انشای دانش آموزی درباره اگر یک روز فرصت زندگی داشتم

انشا اگر یک روز فرصت زندگی داشتم

انشا با موضوع اگر یک روز فرصت زندگی داشتم به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا اگر یک روز فرصت زندگی داشتم

اگر یک روز فرصت زندگی داشتم، سعی می‌کردم از هر لحظه‌اش به بهترین شکل استفاده کنم. در ابتدای روز، با اولین نور خورشید از خواب بیدار می‌شدم و به سوی پنجره می‌رفتم. نگاه کردن به آسمان آبی، دیدن پرنده‌هایی که آزادانه در هوا پرواز می‌کنند و حس کردن نسیم صبحگاهی، باعث می‌شد که لحظه‌ای احساس شکرگزاری کنم. شاید این اولین و آخرین باری باشد که می‌توانستم این حس‌ها را تجربه کنم.

بعد از آماده شدن، به سمت اتاق خانواده‌ام می‌رفتم. لبخندی به مادرم می‌زدم و او را محکم در آغوش می‌گرفتم. همیشه برایم مهم بوده که مادر و پدرم بدانند چقدر دوستشان دارم، اما این بار، به آن‌ها می‌گفتم که حضورشان در زندگی‌ام چقدر ارزشمند بوده است. از برادر و خواهرم هم عذرخواهی می‌کردم اگر گاهی اوقات باعث ناراحتی‌شان شده بودم، و از آن‌ها می‌خواستم که همیشه شجاع و مهربان باشند.

بعد از خداحافظی از خانواده‌ام، به سوی مدرسه می‌رفتم. در آن‌جا با دوستانم وقت می‌گذراندم. شاید آخرین بار بود که می‌توانستم با آن‌ها بازی کنم و بخندم. دوست داشتم برایشان بگویم که چقدر دوستی با آن‌ها برایم ارزشمند است و این‌که هرگز فراموششان نخواهم کرد.

در طول روز، سعی می‌کردم به افرادی که نیازمند کمک هستند، کمک کنم. شاید یک لبخند یا یک کلمه‌ی محبت‌آمیز بتواند روز آن‌ها را روشن کند. اگر کسی را در خیابان می‌دیدم که غمگین است، به او نزدیک می‌شدم و سعی می‌کردم که دلش را شاد کنم. شاید این کارهای کوچک بتواند اثری بزرگ در زندگی دیگران داشته باشد.

در پایان روز، به جایی می‌رفتم که همیشه آرزو داشتم آنجا باشم؛ یک جای آرام و سرسبز، جایی که بتوانم به آسمان نگاه کنم و به آرامش برسم. شاید این آخرین فرصت من باشد تا از زیبایی‌های طبیعت لذت ببرم. زیر یک درخت بزرگ می‌نشستم و به صدای باد که برگ‌ها را نوازش می‌داد، گوش می‌دادم. در آن لحظه به این فکر می‌کردم که زندگی چقدر زیبا و در عین حال کوتاه است.

در نهایت، وقتی شب فرا می‌رسید، با یک حس عمیق از رضایت و آرامش به سوی خانه بازمی‌گشتم. قبل از خواب، دوباره خانواده‌ام را می‌دیدم و به آن‌ها می‌گفتم که چقدر خوشحالم که در کنارشان زندگی کردم. سپس در بستر خود دراز می‌کشیدم و با لبخند و خاطراتی خوش از این یک روز شگفت‌انگیز به خواب می‌رفتم.

اگر تنها یک روز فرصت زندگی داشتم، این روز برایم پر از معنا و ارزش می‌بود. سعی می‌کردم هر لحظه را به خاطر بسپارم و از هر چیزی که در اطرافم بود، قدردانی کنم. زندگی کوتاه است و باید از هر فرصتی که داریم به بهترین شکل استفاده کنیم.

انشا موفقیت در زندگی

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *