انشای دانش آموزی از زبان جوجه ای در قفس
انشای دانش آموزی از زبان جوجه ای در قفس به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
انشا ادبی از زبان جوجه ای در قفس
در حصار میلههای طلایی، میان تلالو خورشید که بر پَرهایم میرقصد، آواز سر میدهم. آوازی که از دلتنگی سرچشمه میگیرد، از اشتیاق به پرواز، به رهایی. آوازی که یادآور روزهای خوش کودکیست، روزهایی که در آغوش گرم مادر، به رویای پرواز بال میگشودم.
قفس، خانهی من است. خانهای زیبا، آراسته به رنگهای شاد و پر از دانههای خوشمزه. خانهای که در آن، با هر جیرجیر، با هر حرکت، خاطرهای را زنده میکنم. خاطرهی اولین باری که نور خورشید را دیدم، اولین باری که دانهای را نوک زدم، اولین باری که صدای پرندگان آزاد را شنیدم. اما خانه، هر چقدر هم زیبا، نمیتواند جای آسمان را بگیرد، جای دشتهای وسیع و نسیم خنک صبحگاهی را. نمیتواند جای آواز دستهجمعی پرندگان را بگیرد، جای هیجان شکار کرمها و حشرات را.
گاهی، از پشت میلههای سرد، چشم میدوزم به پرندههایی که آزادانه در آسمان آبی میرقصند. به بالهایشان که با هر حرکت، داستان آزادی را روایت میکنند. به چشمانشان که برق شادی و شعف را در خود دارند. دلتنگ میشوم، دلتنگ پرواز، دلتنگ رهایی. دلتنگ آن لحظه که بتوانم با تمام وجود، به سوی خورشید پرواز کنم و در اوج آسمان، آواز شادی سر دهم.
اما ناامید نمیشوم. میدانم که روزی، صاحب مهربانم در قفس را خواهد گشود و من، با تمام وجود، به سوی آسمان پرواز خواهم کرد. آنگاه، آوازم، آواز شادی خواهد بود، آواز رهایی. آوازی که از اعماق وجودم برمیخیزد و در پهنهی آسمان طنینانداز میشود.
قفس، تنها یک مرحله است، مرحلهای برای آموختن، برای رشد کردن. مرحلهای برای قدر دانستن آزادی، برای درک ارزش پرواز. و من، با هر طلوع خورشید، با هر آواز پرندهای که از دور دست میرسد، به رهایی نزدیکتر میشوم. رهایی که در آن، بالهایم، داستان پرواز را روایت خواهند کرد، داستانی که از دلتنگی آغاز شد و به شادی رسید. داستانی که در آن، قفس، تنها یک خاطره خواهد بود، خاطرهای از روزهایی که در آن، رویای پرواز را در سر میپروراندم.
اختصاصی-دانشچی
انشا از زبان گلی که چیده شد