انشا دانش آموزی یک خاطره شیرین
انشا با موضوع یک خاطره شیرین به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا در مورد یک خاطره شیرین
معمولاً سفر برای هرکس یک خاطره شیرین محسوب میشود. البته به شرط اینکه آن سفر به کل افراد خوش گذشته باشد و اتفاق بدی برای آنان نیفتاده باشد. اما سفری که برای اولین بار انجام شود و برای همه لذتبخش باشد، خاطرهای است که هرگز از یاد نمیرود و تا سالها یادآوری آن خنده بر لب میآورد.
به یاد دارم چند سال پیش به سفری رفتیم که هرگز قبلاً به آنجا نرفته بودم. محلات شهری کوچک در نزدیکی تهران است که در استان مرکزی واقع شده است. همه میدانند که فصل سفر به محلات، معمولاً بهار و تابستان است که فصل شکوفایی گلهاست. شهر محلات که به گلهایش شهرت دارد نیز در این فصلها زیبایی دوچندانی دارد.
اما جالب اینجاست که ما زمستان را برای سفر به این شهر انتخاب کردیم. به یاد دارم هوا به شدت سرد بود و ما که چند روزی تعطیلات در پیش داشتیم عزم سفر به محلات کردیم. قبل از رفتن، اتاقی در یک بومگردی در محلات کرایه کردیم و به راه افتادیم. با اینکه هوا سرد بود، اما جاده، زیبایی خودش را داشت. بومگردی در دل کوه و در نزدیک یکی از روستاهای محلات قرار داشت.
وقتی به آنجا رسیدیم برف همه جا را پوشانده بود و نمای بینظیری از کوه و آسمان آبی روبرویمان قرار داشت. بومگردی با کرسی گرم شده بود و ما پس از مستقر شدن، به گشت و گذار در شهر پرداختیم. برایم جالب بود که یک غار زیبا در دل این شهر وجود دارد. غار چال نخجیر که تفاوت دمای زیادی با محیط بیرون داشت و سنگهای بینظیر این غار نظر هر بینندهای را جلب میکرد.
مسیر غار طولانی بود و راهنما تمام جاذبههای آن را برای ما توضیح میداد. متأسفانه نمیشد تا انتهای غار رفت، چرا که از اواسط غار، مسیری برای پیادهروی وجود نداشت و تنها غارنوردان قادر به ادامه مسیر بودند. این اولین باری بود که من به یک غار پا میگذاشتم، به همین دلیل هیجان زیادی داشتم. پس از آن به آب گرم رفتیم و به گلخانهها سری زدیم. سفر چند روزه ما کوتاه ولی پر از خاطرات شیرین بود که هیچگاه از یاد نمیبرم.
به یاد دارم در مسیر بازگشت کنار جاده یک رستوران وجود داشت که به ماهی کبابیهایش معروف بود. آنجا نه تنها رستوران، بلکه پرورش ماهی نیز بود. در فضای زیبای رستوران که دیوارهایش همه از شیشه ساخته شده بود، میتوانستیم ببینیم که همان لحظه ماهی را از استخر میگیرند و برای مسافران کباب میکنند. هنوز طعم آن ماهی کبابی زیر دندانم مانده است.
سفر به محلات یک خاطره شیرین در ذهن همه ما شد که هرازگاهی با مرور آن، دلتنگ آن شهر و زیباییهایش میشویم. گاهی تنها این خاطرات شیرین است که میتواند ما را از روزمرگی نجات داده و قدری به دل آرامش ببرد.
انشا خاطره یک روز پاییزیانشا اختصاصی _ نویسنده: محیا بخشی فرد