خانه » مهارت نوشتاری » انشا ادبی در مورد برف

انشا ادبی در مورد برف

انشا با توصیف ادبی درباره برف زمستانی

انشا ادبی در مورد برف

انشا با موضوع برف به صورت توصیفی و ذهنی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا برف – شماره ۱

زمستان است دی و بهمن غبارآلود، سقف آسمان کوتاه و زمین دلمرده دانه های زیبای برف همچون کبوتران سپید بالی بر پهنای زمین فرود می آیند و جای پای عابرانی که از خیابان ها گذشتند را پر می کنند.
برف بهانه ای برای خندیدن است برای اینکه بدانیم سیاهی و ناراحتی ها پایدار نبوده و می تواند پایان شب سیه سپید باشد.

برف می بارد، درها بسته و سرها در گریبان و دستهامان پنهان می شوند، این پاکی و روشنی از دل ابرهایی که نفس های سردشان را حبس کرده اند بیرون می آید تا امید سپیدی به دلهای خسته و غمگین ما بدهند و خاطره ای زیبا و در ذهنمان بر جای گذارد.

برف، این نعمت فوق العاده آرام و بی سر و صدا می بارد سیاهی ها را می بلعد و زمین را همچون پنبه سفید می کند.

در این سوز و سرمای زمستان در حالی که برف می آید و می تواند فرصتی باشد برای برف بازی و شادی کردن و این قدرت گرمابخش برف است که با همه سردی اش می توانیم بیرون برویم و آدم برفی بسازیم و شادی باشیم و لذت ببریم.

برف می بارد، زیبایی و روشنی را برایمان به ارمغان می آورد اما کم کم با درخشش و تابش خورشید بر زمین آب می شود و از بین می رود، همچون زندگی ما در دنیا که ناپایدار است دانه های برف هم بر روی زمین ماندگار نیستند. چه خوب است که تا برف بر زمین نشسته است از آن لذت ببریم و شاد باشیم.

برف نو برف نو سلام سلام
بنشین که خوش نشسته ای بر بام
پاکی آوردی ای امید سپید
همه آلودگی ست این ایام

انشا اختصاصی _ نویسنده: زهرا رحمانی

انشا در مورد برف – شماره ۲

ارسالی Aysan

میدانی امروز چه روزی‌ست؟
امروز روز اول زمستان است. همان روزی که طبیعت، با لالایی مادرانه باد به خوابی عمیق فرو رفته است؛خوابی خاموش در سکوت مطلق.
امروز،همان روزی است که آسمان، اولین دانه های بلورینش را به زمین می‌فرستد.
هوا سرد است، خیلی سرد! گویی که آسمان کولر های غول پیکر خود را روشن کرده و روی کمترین درجه دما تنظیم کرده است.
ابرهای زمستانی تیره، کم کم چون پرده ای نازک، روی آبی رنگ آسمان رو می پوشانند و اجازه نمی دهند خورشید خانم، با مهر فراوانش، زمین را گرم نگه دارد .
دانه های رقصان برف با عجله بر زمین فرو می آیند تا با بوسه های سرد و نشاط بخش خود، زمین تب کرده را آرام کنند.
لحظه ای بعد زمین را در حالی در می یابی که لحافی از دانه های الماس مانند برف بر روی خود کشیده و استراحت می‌کند و اگر به درختان بنگری آن ها را می‌بینی که جامه عروس بر تن دارند و از سنگینی تاج های کریستالی شان سر بر زمین فرو آورده اند.

انشا درباره  برف – شماره ۳

روزی که برف آسمان را غرق کرد، همه چیز به یک جادو تبدیل شد. قهرمان‌های کوچک با لباس‌های ضخیم و کلاه‌های بزرگ از خانه‌های‌شان بیرون آمدند. هر کدام به دنبال ماجراجویی‌های جدیدی در دنیای سفید و پوشیده از برف بودند. خیابان‌ها به یک میدان جادویی تبدیل شده بودند. برف‌ها زیر پای کودکان فشرده می‌شدند و با هر قدم، صدایی شادی را از خود به جا می‌گذاشتند.

کودکان با خلاقیت و سرزندگی شروع به ساخت آدمک، حیوانات و شکل‌های مختلفی از برف می‌کردند. بچه‌ها با چشمان پر از شگفتی و شور، به بالا نگاه می‌کردند. برف‌های سبک به آرامی از آسمان پرواز می‌کردند و به زمین می‌پیوستند. هر دانه برف، مثل یک قطعه کوچک از آسمان، داستانی از خود به همراه می‌آورد. برخی از برف‌ها شاد و برخی دیگر اندوهگین بودند. آن‌ها دست به دست هم می‌دادند و گلوله‌های بزرگ برای مسابقه می‌ساختند.

در میان انبوه برف‌ها یکی از آن‌ها همان‌طور که به سمت زمین سقوط می‌کرد از دیگری پرسید: چه اتفاقی می‌افتد؟ دوستش جواب داد ما چندین ماه منتظر مانده‌ایم و اکنون وقت آن است تا کاری که بخاطرش آفریده شده‌ایم را به پایان برسانیم. دانه برف کوچک تعجب کرد و پرسید، ما دقیقا کدام کار را باید انجام دهیم؟ اما دیگر فرصتی برای شنیدن پاسخ نبود. دانه برف کوچک تصویر خود را روی گودال آبی که از برف‌های ذوب‌شده پر شده بود دید و خودش نیز با سکوتی تکرارنشدنی به آن پیوست.

برف‌ها یکی پس از دیگری روی زمین می‌نشستند. برخی از آن‌ها سرنوشت بهتری از برخی دیگر داشتند. دانه‌هایی که فرصت بیشتری برای زنده ماندن داشتند، با در آغوش گرفتن یکدیگر، تبدیل به آدم‌برفی‌های عظیمی شدند که بر روی زمینی سپید، جذابیت خود را به رخ دیگران می‌کشاندند. برف‌ها به صورت تنها، کوچک و ناچیز هستند اما آن‌ها زمانی که با یکدیگر باشند، می‌توانند پوشش یک جهان را به رنگ سفید تغییر دهند. اگر در زندگی دچار مشکل شدید، می‌توانید از نزیکان خود کمک بگیرید. شنیده‌اید که می‌گویند یک دست صدا ندارد؟

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

پیشنهادی: انشا ادبی در مورد یک روز برفی

 

  • دانش آموزان عزیز در صورتی که انشایی با موضوع برف نوشته اید از طریق نظرات برای ما ارسال کنید.
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *