آشنایی با مَثل نابرده رنج گنج میسر نمی شود *** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد 🥇 + متن کامل شعر
در این پست با معانی، داستان و انشای ضرب المثل ایرانی ” نابرده رنج، گنج میسر نمی شود – مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد” از کتاب فارسی پنجم آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
معانی ضرب المثل نابرده رنج، گنج میسر نمی شود *** مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
۱- یعنی انسان بدون تلاش و پشتکار موفقیتی به دست نمیآورد.
۲- به کسانی گفته می شود که در مسیر زندگی با تحمل و سختی به موفقیت میرسند.
۳- بدون زحمت چیزی عاید نمیشود.
۴- گاهی انسان باید سختی های زندگی را با صبر و تلاش تحمل کند تا به پیروزی برسد.
۵- هر موفقیتی یک بهایی دارد و برای به دست آوردن آن باید هزینه کرد؛ هزینه ای از فکر و هوش و تلاش و پشتکار.
۶- با توجه به شعر نابرده رنج گنج میسر نمیشود می توان فهمید که تلاش و پشتکار زیاد در انجام هرکاری حتماً ما را به موفیت میرساند. شاید بارها شکست بخوریم اما هرگز نباید ناامید شد و دست از تلاش برداشت.
۷- کاربرد ضربالمثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود در مواردی است که فردی بدون هیچ تلاش و سختی توقع رسیدن به موفقیتهای بزرگ را داشته باشد، در این صورت این بیت شعر را برای او به کار میبرند.
ایموجی این ضرب المثل | ❌🥵🥇✅❌ |
نابرده رنج، گنج میسر نمیشود به انگلیسی
No pain, No gain
متن شعر نابرده رنج گنج میسر نمیشود
“نابرده رنج گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد” از کیست؟ سراینده این شعر زیبا “سعدی شیرازی” میباشد. در ادامه با ما همراه باشید تا متن کامل شعر را مطالعه کنید.
فضل خدای را که تواند شمار کرد؟
یا کیست آنکه شکر یکی از هزار کرد؟
آن صانع قدیم که بر فرش کائنات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد
ترکیب آسمان و طلوع ستارگان
از بهر عبرت نظر هوشیار کرد
بحر آفرید و بر و درختان و آدمی
خورشید و ماه و انجم و لیل و نهار کرد
الوان نعمتی که نشاید سپاس گفت
اسباب راحتی که نشاید شمار کرد
آثار رحمتی که جهان سر به سر گرفت
احمال منتی که فلک زیر بار کرد
از چوب خشک میوه و در نی شکر نهاد
وز قطره دانهای درر شاهوار کرد
مسمار کوهسار به نطع زمین بدوخت
تا فرش خاک بر سر آب استوار کرد
اجزای خاک مرده، به تأثیر آفتاب
بستان میوه و چمن و لالهزار کرد
این آب داد بیخ درختان تشنه را
شاخ برهنه پیرهن نوبهار کرد
چندین هزار منظر زیبا بیافرید
تا کیست کو نظر ز سر اعتبار کرد
توحیدگوی او نه بنی آدمند و بس
هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد
شکر کدام فضل به جای آورد کسی؟
حیران بماند هر که درین افتکار کرد
گویی کدام؟ روح که در کالبد دمید
یا عقل ارجمند که با روح یار کرد
لالست در دهان بلاغت زبان وصف
از غایت کرم که نهان و آشکار کرد
سر چیست تا به طاعت او بر زمین نهند؟
جان در رهش دریغ نباشد نثار کرد
بخشندهای که سابقهٔ فضل و رحمتش
ما را به حسن عاقبت امیدوار کرد
پرهیزگار باش که دادار آسمان
فردوس جای مردم پرهیزگار کرد
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت
دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد
دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفی
جای نشست نیست بباید گذار کرد
دارالقرار خانهٔ جاوید آدمیست
این جای رفتنست و نشاید قرار کرد
چند استخوان که هاون دوران روزگار
خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد
ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت از او بماند
عادل برفت و نام نکو یادگار کرد
عیسی به عزلت از همه عالم کناره جست
محبوبش آرزوی دل اندر کنار کرد
قارون ز دین برآمد و دنیا برو نماند
بازی رکیک بود که موشی شکار کرد
ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم
کان تکیه باد بود که بر مستعار کرد
بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست
بیدولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد
وین گوی دولتست که بیرون نمیبرد
الا کسی که در ازلش بخت یار کرد
بیچاره آدمی چه تواند به سعی و رنج
چون هرچه بودنیست قضا کردگار کرد
او پادشاه و بنده و نیک و بد آفرید
بدبخت و نیک بخت و گرامی و خوار کرد
سعدی به هر نفس که برآورد چون سحر
چون صبح در بسیط زمین انتشار کرد
هر بندهای که خاتم دولت به نام اوست
در گوش دل نصیحت او گوشوار کرد
بالا گرفت و دولت والا امید داشت
هر شاعری که مدح ملوک دیار کرد
شاید که التماس کند خلعت مزید
سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد
شاعر: سعدی
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
۳ داستان در مورد ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود
برای مطالعه داستانهای مرتبط با این ضرب المثل در ادامه نوشته با دانشچی همراه باشید.
داستان شماره ۱- معلم زیرک
ایران در گذشته پادشاهی داشت که به تعلیم و تربیت اهمیت زیادی میداد اما مشکل اینجا بود که سواد و رشد و پیشرفت را تنها برای درباریان مناسب میدانست و مردم عامی را در خور آموزش نمیدید. پادشاه پسری داشت که مدتها در جستجوی یک معلم خوب و باتجربه برای تعلیم او بود. به همین دلیل معلمهای زیادی به قصر آمدند و با پادشاه مذاکره کردند، اما شاه هیچکدام را مناسب نیافت. تا اینکه روزی یک معلم با سواد و باتجربه نزد پادشاه آمد. شاه که خیلی مشتاق بود او تعلیم فرزندش را به عهده بگیرد، به او گفت در صورت پذیرش این کار ثروت قابل توجهی به معلم خواهد داد.
معلم به پادشاه گفت: تعلیم فرزندت را به عهده میگیرم در صورتی که شرط مرا بپذیری. شرط معلم این بود که در فرایند تعلیم، پادشاه دخالتی نکند و اگر لازم بود، حتی ولیعهد را تنبیه کند. پادشاه پذیرفت و پسرش را به دست معلم سپرد. معلم آموزش خود را آغاز کرد و هرروز به ولیعهد تکالیفی میداد. در صورتی که ولیعهد در انجام تکالیفش کوتاهی میکرد، مورد تنبیه قرار میگرفت. داخل قصر یک درخت آلبالو بود که معلم یکی از چوبهای آن را به عنوان ترکه برای تنبیه ولیعهد آماده کرده بود. در سالهایی که معلم شاگردش را تربیت میکرد، بارها از این ترکه استفاده کرد و ولیعهد که از تنبیههای معلمش خسته شده بود، به پدرش شکایت کرد.
پدر که به معلم قول داده بود واز طرفی رشد و پیشرفت فرزندش را به چشم میدید، معلم را بازخواست نمیکرد و با او همکاری میکرد. ولیعهد که نتوانست کاری از پیش ببرد، بسیار دلخور شد و هر روز کینه معلم را بیشتر به دل میگرفت. سالها گذشت و ولیعهد به پسر جوان و برازندهای تبدیل شد. پسر پادشاه به تمام علوم زمان خود مسلط شد و شاه بسیار از این موضوع خرسند بود به همین دلیل ثروت زیادی به معلم داد و او را راهی خانهاش کرد. پس از آن ولیعهد تحت تعلیم علوم نظامی قرار گرفت. اما اینبار که معلمها به رتبه و درجه ولیعهد آگاه بودند، بسیار به او احترام میگذاشتند و هرگز در انجام کارها سختگیری نمیکردند. همین امر سبب شد که هیچگاه سختگیری معلم از خاطر ولیعهد پاک نشود.
پس از چند سال پادشاه فوت کرد و ولیعهد جانشین او شد. شاه جوان روزی در باغ قدم میزد که درخت آلبالو را دید و تمام خاطرات تلخ گذشته برایش زنده شد. ترکهای از درخت جدا کرد و به نگهبان قصر دستور داد تا معلمش را احضار کند. معلم که با شنیدن پیغام نگهبان متوجه کینه دیرینه شاگردش شده بود، در راه مقداری آلبالو تازه و رسیده خرید. وقتی به قصر رسید، ترکه آلبالو را در دست شاه جوان دید. شاه به معلم گفت: این ترکه را میشناسی؟ معلم پاسخ داد: بله میشناسم، این ترکه آلبالو است. بهتر است این ترکه را جایی بگذاری که همیشه آن را ببینی. شاه جوان با تعجب پرسید: چرا باید آن را پیش چشمم بگذارم؟
معلم زیرک آلبالوها را از جیبش درآورد و به پادشاه نشان داد، سپس گفت: این آلبالوهای تازه و خوشمزه را میبینی، اگر آن درخت سرما و گرما و شرایط سخت را تحمل نمیکرد، اکنون چنین میوه زیبایی نمیداد. شاگردان من هم اگر سختی و مرارت آموزش را تحمل نکنند، سواد و درک و فهم امروزی را نخواهند داشت. شاه از این تعبیر خرسند شد و از معلمش خواست تا مقام وزارت دربار را بپذیرد و همیشه در انجام امور به او مشاوره دهد.
داستان شماره ۲- راز موفقیت
مرد جوانی در جستجوی یافتن رمز موفقیت بود، به همین خاطر نزد سقراط رفت و از او در این مورد سؤال کرد. سقراط به مرد جوان گفت فردا صبح نزدیک رودخانه بیا. آنها هردو صبح زود نزدیک رودخانه رفتند و باهم وارد رودخانه شدند. آنقدر جلو رفتند تا آب به زیر گردنشان رسید. سقراط سر مرد جوان را زیر آب برد و باعث تعجب او شد. مرد تلاش میکرد تا رها شود. اما سقراط با نیروی بیشتری سر او را زیر آب نگه میداشت. انقدر این کار را ادامه داد تا صورت مرد کبود شد. در این لحظه سقراط سر مرد را رها کرد، مرد جوان سرش را بیرون از آب آورد و نفس عمیقی کشید.
سقراط از جوان پرسید: در آن وضعیت تنها چیزی که میخواستی چه بود؟ پسر جواب داد: هوا. سقراط گفت: این همان راز موفقیت است، تو برای به دست آوردن هوا هر تلاشی انجام دادی، اگر برای یافتن موفقیت نیز همین اندازه تلاش کنی، به آن دست خواهی یافت.
داستان شماره ۳- تنبلی یا تلاش؟
در گذشته پسری بود که از تنبلی همه خانواده را به ستوه آورده بود. پدر خانواده از این ماجرا بسیار ناراحت بود و هرچه سعی کرد کاری انجام دهد تا پسرش تنبلی را کنار بگذارد، موفق نشد. تا اینکه روزی او را نزد حکیمی برد و از او خواست راه حلی نشانش دهد. حکیم با لبخند به پسر گفت: اگر حرفهایی که پدرت درباره تو میزند، واقعیت داشته باشد، زندگی سختی در پیش رو خواهی داشت. آیا این موضوع را میدانستی؟
پسر تنبل با بیتفاوتی شانهای بالا انداخت و گفت: مهم نیست.
حکیم به پسر نگاهی کرد و با لبخند به او گفت: چقدر خوب است که حرفی برای گفتن داری. میتوانی همین جمله را درشت روی این تخته بنویسی و چند روزی را مهمان این مدرسه باشی؟ پسر کاری که حکیم از او خواسته بود را انجام داد و برای استراحت به اتاقی رفت. صبح روز بعد هنگام صبحانه، حکیم به آشپز گفت که برای این پسر تنبل غذای کمی آماده کند. آشپز خواسته حکیم را انجام داد. پسر تنبل که از غذای کم خود ناراحت شده بود، نزد حکیم رفت و به او شکایت کرد. حکیم با بیتفاوتی شانهای بالا انداخت و به نوشته روی تخته اشاره کرد و از پسر خواست که نوشته را با صدای بلند بخواند! سپس به او گفت این همان حرفی است که خودت نوشتهای.
ظهر و شب نیز به همین صورت گذشت، پسر گرسنه بود و شکایت را نزد پدرش برد. پدر و پسر با هم نزد حکیم آمدند، پسر گفت: من اگر همینطور کم غذا بخورم که خواهم مرد. حکیم دوباره به تخته اشاره کرد و گفتجواب تو همین است که خودت همیشه میگویی! روز سوم پسر تنبل زار و نحیف نزد حکیم آمد و گفت: لطفاً به من بگویید اگر بخواهم غذای کافی به دست آورم چه کار کنم؟
حکیم پسر را به آشپزخانه فرستاد و از آشپز خواست تا در انجام کارها از پسر کمک بگیرد. پسر تا ظهر کار کرد و در نهایت ناهار خوبی خورد تا کاملاً سیر شد. سپس با خوشحالی نزد حکیم رفت و گفت: چقدر خوب است که راهی برای نجات از گرسنگی پیدا کردم! بعد به آشپزخانه برگشت و مشغول کار شد.
پدر که تلاش فرزندش را میدید نزد حکیم رفت و گفت: راز تلاش فرزندم چیست؟ حکیم گفت: تو چون پدر بودی همیشه با دلسوزی جور کمکاریهای پسرت را میکشیدی، اما من مانند یک معلم سعی کردم نتیجه اعمالش را به خودش نشان دهم. حالا او میداند هرکاری که انجام دهد، نتیجهاش به خودش بازمیگردد. بنابراین از این پس برای داشتن یک زندگی بهتر، تلاش میکند.
۳ انشا در مورد ضرب المثل نابرده رنج گنج میسر نمیشود
در ادامه چند انشای پیشنهادی درباره این ضرب المثل معروف آورده شده است.
انشای شماره ۱- تلاش و موفقیت
کسب موفقیت در زندگی آرزوی هر شخصی است. در این مورد جوانان به طور ویژه سعی دارند تا راههای کسب موفقیت را پیدا کرده و برای رسیدن به آن تلاش کنند. نکته مهم در کسب موفقیت، همین تلاش کردن است. اگر کسی سختیها و ناملایمات مسیر را تحمل نکند و با کوچکترین شکستی از مسیر اصلی موفقیت منحرف شود، هیچگاه به آرزوی خود نرسیده و به سعادت و خوشبختی نمیرسد.
تعریف سعادت و خوشبختی از دید هرکس متفاوت است. یکی سعادت را در کسب پول زیاد میبیند و دیگری در کسب یک موقعیت شغلی خوب. برخی در کسب مدارج بالای علمی میبینند و برخی دیگر در تشکیل خانواده و کمک به دیگران. همه اینها نوعی موفقیت محسوب میشوند که برای رسیدن به آنها باید سالها تلاش کرد و سختی کشید.
کسی در این مسیر موفقتر است که امید بیشتری داشته باشد و از شکستها و سختیهای مسیر هراسی نداشته باشد. سعدی چه خوش گفت که “نابرده رنج، گنج میسر نمیشود، مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد”. هیچ کس بدون تحمل سختی و تلاش نتوانسته مسیر موفقیت را طی کند و به آن گنج یا به تعبیر دیگر آرزوی خود، برسد. مزد تلاش، همان رسیدن به خواستهها و آرزوهاست.
انشای شماره ۲- پول یا ثروت؟
ثروتمند شدن آرزوی خیلیها در دنیاست؛ آرزویی که همت بلند میخواهد، سری پر شور و البته کفشهایی آهنین. سرگذشت هر کدام از سرمایهداران جهان و افت و خیزهای زندگی آنها به خوبی نشان میدهد که هیچ کار دنیا بیحساب و کتاب نیست.
ابرثروتمندان و افراد مطرح هم مثل بسیاری از مردم عادی قبل از رسیدن به ثروتی کلان، کار خود را با مشاغل پایین و پست آغاز کردهاند اما چنگ زدن به فرصتها و تلاش برای رسیدن به بهترینها مسیر زندگی آنها را تغییر داده است. نقطه شروع زندگی خانوادگی و کاری ۱۰ ثروتمند اول دنیا خواندنی است.
بیل گیتس، رئیس و موسس شرکت مایکروسافت در سال ۱۹۵۵ در یک خانواده متوسط در شهر سیاتل ایالاتمتحده متولد شد. گیتس از کودکی عاشق رقابت بود و سعی میکرد در هر زمینهای از دوستان خود بهتر و جلوتر باشد. درست در زمان تحصیلات ابتدایی بود که با کامپیوتر آشنا شد و به سرعت در استفاده از آن مهارت کسب کرد و در ۱۳سالگی اولین نرمفزار خود را که یک بازی ساده بود، نوشت.
در سال ۱۹۷۳ بود که وارد دانشگاه هاروارد شد و در آنجا با استیو بالمر آشنا شد اما خیلی زود به خاطر مایکروسافت هاروارد را ترک کرد و هیچوقت درسش را تمام نکرد و مدرک نگرفت. بیل گیتس در سال ۱۹۷۵ به کمک دوست دوران کودکیاش پل آلن شرکت کوچکی به نام Microsoft با شعار «در هر خانه یک کامپیوتر» ایجاد کرد.
در سال ۱۹۸۰ شرکت IBM برای اینکه از بازار کامپیوترهای شخصی عقب نماند تصمیم گرفت کامپیوتر خود را که بعدها PCنام گرفت (چیزی شبیه کامپیوترهای امروزی) وارد بازار کند بنابراین در اتفاقی باورنکردنی، کار نرمافزار آن را بر عهده شرکت مایکروسافت گذاشت که همین نقطه پررنگی در کارنامه کاریشان شد.
گیتس زمانی که فقط ۱۹ سال داشت مایکروسافت را مدیریت میکرد. او به قدری کار میکرد که حتی گاهی چند روز محل کار خود را ترک نمیکرد و به همراه کارمندان خود به سختی روی پروژههای مختلف و سفارش مشتریان کار میکرد.
بعد از تصمیم به کنارهگیری اش از مایکروسافت با ۲۹ میلیارد دلار سرمایه، بنیاد خیریه « بیل و ملیندا » را تاسیس کرد و آوازهاش را به خاطر کارهای خیرخواهانه در از بین بردن فقر و مبارزه با بیماریهایی همچون ایدز و مالاریا چندین برابر کرد.
بیل گیتس، میلیاردر معروف در خانهای ۱۲۵میلیون دلاری زندگی میکند. خانه مجلل او کنار تپهای مشرف به دریاچه واشنگتن قرار دارد که مالیات سالانه این خانه ۹۹۱ هزار دلار است. بیل گیتس ۵۸ ساله که اکنون ثروتمندترین فرد جهان است توانست در سال گذشته با افزایش ۸/۱۵ میلیارد دلاری سرمایه خود دوباره جایگاه اول را در میان سرمایه دارهای دنیا به دست بیاورد.
انشای شماره ۳- کار و درمان
بی کاری، ناهماهنگی با آفرینش است. در جهانی که هر ذره ای در آن، به کاری و وظیفه ای مشغول است، بی کاری یعنی نواختن ساز مخالف در جمع هم نوای عالم هستی که در نتیجه سبب ظهور زشتی در مجموعه جهان آفرینش خواهد شد.
افزون بر آن، بی کاری بستری مناسب برای بروز انواع ناهنجاری های اخلاقی و ارتکاب لغزش هاست. نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. گاهی همین گنج را می توان به خلاصی از افکار بیهوده و اعمال باطل نیز تعبیر کرد.
یکی از دانشمندان می نویسد:
در بهداشت روانی به ثبوت رسیده است که بی کاری و عدم فعالیت و اشتغال فکری موجب خلأ روحی و دشمن سلامت روح است. کسانی که از فعالیت های زایا و خلاق و مفید بازمانند، ناچار، مشغولیت ها و سرگرمی های زیان مند برای خود فراهم می کنند و به قمار و باده گساری و مواد مخدر و تنوع جویی های جنسی، خودخوری، حسادت، کینه توزی های دور از منطق، عیب جویی از دیگران و رفتارهای انحرافی دیگر توسل می جویند.
درمان به وسیله کار، تفریح و فعالیت های گوناگون، یکی از مهم ترین شیوه های تکاپوی درمانی، در معالجه بیماران روانی به شمار می رود. نه تنها حفظ سلامت روح و پیش گیری از شبیخون ناراحتی های روانی، نیازمند به سرگرمی و فعالیت و اشتغال فکری است، بلکه لازمه پرورش استعدادها و رشد صحیح شخصیت نیز، به کار گماشتن نیروهای فکری و پرهیز از تنبلی فکری است.
پاسکال نیز گفته است:
منشأ کلیه مفاسد فکری و اخلاقی، بی کاری است. هر کشوری که بخواهد این عیب بزرگ اجتماعی را رفع کند، باید مردم را به کار وادارد تا آن آرامش عمیق روحی که عده اندکی از آن آگاهند، در وجود همه برقرار شود.
دیده بی کاری، افزون بر آنکه ناهماهنگی با آفرینش است، بستری مناسب برای ارتکاب لغزش ها و انحراف ها به شمار می آید.
پیام قرآنی نابرده رنج، گنج میسر نمیشود
خداوند در در سوره نجم قرآن مجید می فرماید:
وَ أَنْ لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری. (النّجم: ۳۹ و ۴۰)
و نیست از برای انسان مگر کوشش و تلاشی که انجام داده است و قطعاً ثمره کوشش و تلاش خود را خواهد دید.
در قرآن کریم بیش از دویست مرتبه «عمل انسان» ملاک شخصیت او معرفی شده است و تنها هفت مرتبه «ماده» یا به تعبیر دیگر «صنع» که به معنی انجام دادن کار است نام برده شده. بنابراین نتیجه میگیریم خداوند نیز کار و کوشش را ملاک شخصیت انسانها بیان کرده است.
همچنین قرآن کریم در آیه های ۷۹ و ۸۰ سوره توبه، در مقام ستایش از کار و تلاش چنین می فرماید:
کسانی که مردم مؤمن را که در بذل صدقات گشاده دست هستند، نکوهش می کنند و کسانی که اشخاصی را که جز بازوانشان، یعنی جز کوشش و کارشان مالک نیستند، مسخره می کنند، خداوند آنها را مسخره می کند و به آنها عذاب دردناک خواهد چشاند. و تو (ای پیامبر) چه برای آنها طلب مغفرت کنی و چه نکنی و اگر هفتاد بار هم برای آنان طلب آمرزش کنی، من آنها را نخواهم بخشید؛ زیرا که آنها به خدا و رسولش کفر ورزیدند و خداوند فاسقان را هدایت نمی کند.
در این دو آیه یک نکته قابل دقت و در عین حال تکان دهنده هست. خداوند، آن دسته از انسان ها را که مردمان اهل کار و تلاش را مسخره می کنند، هم ردیف کافران قرار میدهد؛ آنها را فاسق معرفی می کند و از هدایت خویش بیبهره می دارد. این، خود سندی است محکم برای دریافتن میزان اهمیت کار و کوشش نزد خداوند.
ضرب المثلهای ایرانی بیشتری بخوانیدانشا، داستان و معنی نابرده رنج، گنج میسر نمی شود _ دانشچی