جواب به سوالات و فعالیت درس سوم نگارش هفتم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )
پاسخگویی به سوالات درس سوم کتاب نگارش هفتم طبقهبندی موضوع صفحات ۳۸، ۳۹، ۴۰، ۴۱، ۴۲، ۴۳، ۴۴، ۴۵، ۴۶ با دانشچی همراه باشید.
جواب سوالات نگارش هفتم درس سوم طبقهبندی موضوع ( پاسخ گام به گام )
فعالیتهای نگارشی درس سوم
نوشتة زیر را بخوانید و موضوع کلّی و ریزموضوعهای آن را با رسم نمودار نشان دهید. (پاسخ ها با رنگ سبز)
موضوع: دنیای عجیب جانوران
بخش آغازین (مقدمه): در دنیا عجایب و شگفتیهای زیادی وجود دارد. یکی از شگفتیهای جهان خلقت، جانوران هستند. جانوران، گونههای مختلفی دارند.
بخش میانی (بدنه):
بند ۱: با موضوع پرندگان: پرندگان، جانورانی هستند که پرواز میکنند. پَرو بال برای پرندگان، مهمترین عضو است. پرها اگرچه ظریفاند، قوی نیز هستند. پر و بالِ پرندگان كه در زمان پرواز، گسترده میشوند، در زمان سرما، لحافی گرم و پوشنده و در وقت خطر سپری برای مخفی شدن پرنده است. برخی از پرندگان، مثل تیر پرواز میکنند. بعضی دیگر به راحتی تغییر جهت میدهند و عدّهای نیز در آب شیرجه میزنند. شتر مرغ، بزر گترین پرنده است و نمیتواند پرواز کند و مرغ مگسخوا ر به اندازة سر انگشت است و کوچکترین پرندۀ جهان است.
بند ۲: با موضوع خزندگان: خزندگان هم موجودات عجیبی هستند. آنها به روی زمین میخزند. بدنشان فلس دارد و معمولاً تخم میگذارند. بزرگترین خزنده، «تمساح» به طول هفت متر، و کوچکترین آنها، مارمولک خانگی است كه تنها ۱۸ میلیمتر طول دارد.
بند ۳: با موضوع آبزیان: آبزیان، به جای زندگی در خشکی، در آب زندگی میکنند. آنها به جای شُش، آبشش دارند؛ به همین خاطر میتوانند در زیر آب نفس بکشند. ماهیها یکی از انواع این آبزیان هستند.
بند ۴: با موضوع دوزیستان: دوزیستان، جانورانی هستند که قادرند هم در آب و هم در خشکی زندگی کنند. آنها در نوزادی ابتدا، آبشش دارند؛ امّا به تدریج با رشدكردن، صاحب یک جفت شُش میشوند و در خشکی، نفس میکشند.
بخش پایانی (نتیجهگیری): این گونهگونی و شگفتی خلقت جانوران، یکی از نشانههای قدرت خداوند است و برای ما درسها و حکمتهای زیادی دارد.
با استفاده از روش طبقهبندی كردن موضوع، متنی با یکی از موضوعهای زیر بنویسید.
خانه، عینک، کلاغ
📗 پاسخ: موضوع: خانه
بخش آغازین (مقدمه):
خانه مکانی امن و آرام برای زندگی کردن و محلی است که همه اعضای یک خانواده در آن جمع میشوند، با یکدیگر سخن میگویند، استراحت میکنند و غمخوار یکدیگر میشوند.
بخش میانی (تنه):
بند ۱: بنای خانه: من همیشه خانهمان را دوست داشتم. خانهای قدیمی، در دو طبقه که از آجر ساخته شده و حیاطی که روبروی آن قرار دارد و تمام خاطرات کودکی من را با خود به همراه دارد. خانه ما مانند تمام خانههای قدیمیساز دارای یک بالکن سرتاسری است. در هر دو طبقه سه اتاق، یک راهرو و یک آشپزخانه قرار دارد. در طبقه اول کنار آشپزخانه یک حیاط خلوت کوچک نیز قرار دارد.
بند ۲: مرور خاطرات: به یاد دارم که در زمانهای قدیم روی دیوار بالای طاقچه نقاشیهای زیبایی میکشیدند و حاشیه آن را با گچبریهای چشمنوازی تزئین میکردند. من هنوز صدای بازیها و خندههای کودکی خود را از دیوارهای خانه میشنوم. حیاط آنجا پر از گلدانهای مختلف از حسن یوسف و نسترن و… بود. وسط حیاط، محل دوچرخهسواری ما بود. ما دورتادور آنجا دوچرخه بازی میکردیم و پس از اینکه خسته شدیم به کنار حوض میرفتیم و با آب خنک، دست و روی خود را میشستیم.
بند ۳: توصیف خانه: در خانه ما مهمانهای زیادی رفتوآمد داشتند. مادر و پدر من همیشه با روی خوش از مهمان استقبال میکنند و با آمدن آنها به خانه خوشحال میشوند. به یاد دارم در مناسبتهای مختلف مذهبی خانهی ما رنگ دیگری میگرفت. در ایام عزاداری سیاهپوش میشد و در ایام جشن و شادی چراغانی خانه روشن میشد.
بند پایانی (نتیجهگیری):
خانه تنها ساختمانی از آجر و سیمان نیست. به نظر من خانه مانند انسانها روح دارد، با شادی ما میخندد و با غمهای ما غمگین میشود. خانهای که سرشار از خاطرات ماست و تک تک قسمتهای آن مرور خاطرات خوب و بد ماست.
📗 پاسخ: موضوع: عینک
بخش آغازین (مقدمه):
عینک وسیله پرکاربردی است. چه نوع طبی آن که افراد خاصی استفاده میکنند و چه نوع آفتابی آن که عموم مردم حداقل یکی از آن را دارند. اما آیا تا به حال به خود عینک فکر کردهاید؟ به کارش و به تواناییهایش.
بخش میانی (تنه):
بند ۱: اجزای عینک: عینک هم مانند بدن ما از اجزای مختلفی تشکیل شده است. شیشهها که حکم چشم عینک را دارند، دستهها که مانند دستهای بدن هستند و برای استوار ماندن، محکم به گوشهای ما چسبیدهاند؛ و دماغی که دوست و همراه بینی ماست. بعضی از عینکها قاب دارند که از شیشههای عینک محافظت میکند و بعضی فاقد قاب میباشند.
بند۲: نحوه کار عینک: من فردی هستم که از عینک استفاده میکنم. بدون عینک دنیا را تار میبینم و کلمات را به سختی میتوانم بخوانم. اما زمانی که عینک میزنم دنیا برای من شفاف میشود و رنگها جان تازهای میگیرند. کلمات مرتب کنار هم قرار میگیرند و من به راحتی مطالعه میکنم.
بند ۳: توصیف عینک: گاهی به فلسفهی وجودی عینک فکر میکنم. همیشه آماده است تا دنیای زیباتری به من نشان دهد. خسته نمیشود، گاهی لکه و غبار روی آن مینشیند و کارش سختتر میشود، اما وقتی آن را تمیز میکنم، همان عینک سابق میشود و مناظر را با همان درخشش و شادابی سابق به من نشان میدهد.
بند پایانی (نتیجهگیری):
رابطه ما و دنیا هم مانند رابطه عینک و چشم است. اگر ما اجازه دهیم غم و غصه همه وجود ما را فرا بگیرد و بر همه لحظات زندگی ما تأثیرگذار باشد، دنیا را تیره و بیرنگ میبینیم. از زندگی لذتی نمیبریم و ادامه مسیر زندگی برای ما به کاری خستهکننده تبدیل میشود. اما اگر خوشحال باشیم و شاد زندگی کنیم، دنیا را شفاف و با رنگهایی زنده میبینیم. همهچیز برای ما رنگ و بوی دیگری دارد و ادامه زندگی برای ما لذتبخش خواهد شد.
درستنویسی
جملههای زیر را ویرایش كنید.
پروانه در میان گلها چرخیدند.
📗 پاسخ: پروانه در میان گلها چرخید.
ملکه با زنبورهای عسل به سمت باغ گلها پرواز کردند.
📗 پاسخ: ملکه با زنبورهای عسل به سمت باغ گلها پرواز کرد.
دانشآموز و معلّم، در کلاس مهارتهای نوشتاری مینوشت.
📗 پاسخ: دانشآموز و معلّم، در کلاس مهارتهای نوشتاری مینوشتند.
مَثَلنویسی
اکنون، ضربالمثل زیر را گسترش دهید.
ضرب المثل: «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر»
بازآفرینی مثل
📗 پاسخ: در زمانهای قدیم در یکی از روستاهای دورافتاده مرد ثروتمندی زندگی میکرد که خانه بزرگ و املاکی وسیع داشت. هیچکس دوست این مرد ثروتمند نبود، چون او مرد متکبر و مغروری بود و همیشه اموالش را به رخ دیگران میکشید.
مرد ساده روستایی چند محله آن طرفتر زندگی میکرد. او هرروز به همه محلهها سر میزد و مسیر آب را بررسی میکرد تا اگر چیزی راه آب را مسدود کرده، آن را بردارد. سپس به زمین کشاورزی خود میرفت و مشغول کار میشد. این کار او به دلیل این بود که در آن روستا، باران و برف زیادی میبارید و اگر مسیر آب بسته میشد، سیلاب به خانههای آنها نفوذ میکرد.
هروقت از کنار آن خانه مجلل رد میشد، مرد ثروتمند به او طعنه میزد که خانه کوچک و محقر تو را اگر سیلاب ببرد، اتفاقی نمیافتد.
تا اینکه یک روز در زمستان برف سنگینی بارید و هوا به شدت سرد شد. مرد روستایی خیلی سریع برف روی بام خودش را پارو کرد و از سرما به خانه پناه برد. اما مرد ثروتمند که بام خانهاش بسیار بزرگ بود و او هم کاری بلد نبود، ناچار به خانه مرد روستایی رفت تا از او کمک بخواهد.
در آنجا بود که مرد روستایی به او گفت: «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر»
حکایت ضربالمثل:
میگویند که در روزگاران قدیم پادشاهی زندگی میکرده که به بیماری سختی مبتلا میشود. قبل از مرگ وصیت میکند چون وارث و جانشینی نداشته، اولین کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.
فردای آن روز گدایی وارد شهر شد که لباس کهنهای بر تن داشت و تنها اندوختهاش خرده پولی بود. بنا به دستور پادشاه درگذشته، او را به عنوان شاه جدید معرفی میکنند و بر تخت پادشاهی مینشانند.
روزها گذشت و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، امور مملکت را اداره میکند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر میدارند و با دشمنان دست به یکی میکنند. شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از دست داده بود، ناچار بخشی از قدرتش را به آنها واگذار میکند.
روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق گرمابه و گلستانش بود، وارد شهر میشود و میشنود که رفیقش اکنون پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او میرود.
پادشاه جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش میگوید: «ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک غم جهانی را بر دوش میکشم و سختیها و رنجهای بسیاری را متحمل گشتهام.
و در اینجاست که رفیق دیرینش میگوید: «هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.»
جواب درسهای بعدی نگارش هفتم دانلود PDF کتاب نگارش هفتم
اختصاصی_دانشچی