خانه » پایه هشتم » پاسخ سوالات درس ششم نگارش هشتم با سنجش و مقایسه، آسان‌تر بنویسیم

پاسخ سوالات درس ششم نگارش هشتم با سنجش و مقایسه، آسان‌تر بنویسیم

جواب به سوالات و فعالیت درس ششم نگارش هشتم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس ششم نگارش هشتم با سنجش و مقایسه، آسان‌تر بنویسیم

پاسخگویی به سوالات درس ششم کتاب نگارش هشتم با سنجش و مقایسه، آسان‌تر بنویسیم صفحات ۶۸، ۶۹، ۷۰، ۷۱، ۷۲، ۷۳، ۷۴، ۷۵، ۷۶ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش هشتم درس ششم با سنجش و مقایسه، آسان‌تر بنویسیم ( پاسخ گام به گام )

فعالیت‌های نگارشی درس ششم 

متن‌های زیر را بخوانید و مشخّص کنید، کدام متن بر پایه شیوه مقایسه، نوشته شده است؟

الف) قد نسبتاً کشیده‌ای داشت که کمی پشتش را خمیده نشان می‌داد. چهره‌اش سفید و کم گوشت بود، دماغ کشیده و نوک تیز و پیشانی صاف و مرتبی داشت که در وزش باد، قسمتی از آن را موهایش می‌پوشاند. حالت چشمانش آرام بود و در قعرشان موجی از غم در آرامشی ناگوار یخ بسته بود. چانۀ استخوانی و صافی داشت که دهانش را زیباتر جلوه می‌داد، موهای بلندش که دور گوش‌ها و گردنش را پوشانده بود، قدری تیره‌تر از رنگ ساقه‌های درو شدۀ گندم بود.

ب) صبح بود و پرتو آفتاب مانند طلا روی امواج ملایم دریا می‌درخشید. نزدیک به یک کیلومتر دور از ساحل یک قایق ماهیگیری آب را شکافته، به پیش می‌رفت. از سوی دیگر هلهله و آوای مرغان دریایی که برای به دست آوردن غذای خود به ساحل روی آورده بودند در فضا طنین افکنده بود. روز پر تحرک دیگری شروع می‌شد.

پ) هر دسته از مردم، مقررات ویژه‌ای برای آداب معاشرت دارند. دست دادن با دوستان در هنگام ملاقات در بسیاری از بخش‌های جهان معمول است. چینیان به جای اینکه به یکدیگر دست بدهند؛ دو دست خود را بر هم می‌گذارند و تکان می‌دهند. در بسیاری از کشورها برداشتن کلاه، نشان ادب است ولی بومیان غنا در افریقا به جای این کار، قبای خود را از یک شانه به پایین می‌اندازند.

📗 پاسخ: متن «پ» بر اساس شیوه مقایسه نوشته شده است. در این متن آداب معاشرت در کشورهای مختلف و در فرهنگ‌های مختلف با یکدیگر مقایسه شده است.

تصوّر کنید دو حالت زیر را تجربه کرده‌اید؛ با مقایسة آنها، متنی بنویسید.

برخاستن از خواب در صبح روستا، برخاستن از خواب در صبح شهر

📗 پاسخ: ما ساکن یک شهر بزرگ هستیم. هرروز در سروصدا، شلوغی و ترافیک شهر به بیرون می‌رویم، کارهایمان را انجام می‌دهیم و شب به خانه برمی‌گردیم. صبح‌ها معمولاً با صدای بوق ماشین‌های در ترافیک مانده و صدای بلندگوی وانتی‌هایی که برای خرید یا فروش فریاد می‌زنند،‌ از خواب بیدار می‌شویم. هوای شهر، آلوده و سنگین است. گاهی صبح‌ها به سختی می‌توان نفس کشید و بوی دود احساس نکرد.

در تابستان چند روزی به روستای پدریم رفتیم. شب بسیار خسته بودیم و خیلی سریع به خواب رفتیم. سکوت مطلق شب‌های روستا و آرامشی که در آنجا موج می‌زد، خیلی زود خستگی ما را از تن به در کرد، به صورتی که با طلوع آفتاب و صدای خروس همسایه بیدار شدیم. چه صبح دل‌انگیزی بود. هوا پاک و تمیز و جز صدای پرندگان صدای دیگری به گوش نمی‌رسید. بوی نان تازه از تنور بیرون آمده در فضا پیچیده بود. به جرأت می‌توانم بگویم که در شهر من حتی وقتی ساعت ۱۱ صبح هم بیدار می‌شدم باز خسته و کسل بودم. اما اینجا طلوع آفتاب بیدار شدم و چنان سرحال بودم که انگیزه یک کوهنوردی حرفه‌ای را در خودم می‌دیدم. به حیاط خانه آمدم و با تمام قدرت ریه‌هایم را از هوای تازه پر کردم. چای روی هیزم دم می‌کشید و نان و پنیر محلی و گردوی تازه از درخت چیده شده،‌ انتظار ما را می‌کشید.

درست‌نویسی

جمله‌های زیر را ویرایش کنید:

شرکت کننده‌گان در مراسم امروز، از عملکرد دانش‌آموزان این مدرسه، خرسند بودند.

📗 پاسخ: شرکت‌کنندگان در مراسم امروز، از عملکرد دانش‌آموزان این مدرسه، خرسند بودند.

نخبه‌گان با دیده‌گانی باز و با آگاهی، همه امور را پی می‌گیرند.

📗 پاسخ: نخبگان با دیدگانی باز و با آگاهی، همه امور را پی می‌گیرند.

مَثَل‌نویسی

ضرب‌المثل زیر را بازآفرینی کنید.

ضرب‌المثل: « زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد »

بازآفرینی مَثَل:

📗 پاسخ: روزی روزگاری مردی خیاط در شهری که حاکم سخت‌گیر و بی‌رحمی داشت زندگی می‌کرد. حاکم شهر بسیار به افراد چاپلوس علاقه داشت و به هرکس که از او تعریف و تمجید می‌کرد، هدایای گران‌بهایی می‌داد. خیاط که از اخلاق حاکم باخبر بود، تصمیم گرفت یکی از بهترین لباس‌های خود را بدوزد و نزد پادشاه به هدیه ببرد.

پس از جستجوی فراوان،‌ خیاط یک پارچه مناسب پیدا کرد، آن را زربافت کرد و با دقت و سختی فراوان یک لباس گران‌بها و زیبا برای حاکم دوخت. هرکس این لباس را می‌دید تحسین می‌کرد و مشتری‌های زیادی برای خرید آن پیدا شدند، اما خیاط لباس را به هیچ‌کس نفروخت و گفت این هدیه‌ای برای حاکم است.

بالاخره لباس آماده شد، خیاط آن را داخل یک جعبه بسیار زیبا و تزئین شده قرار داد و به قصر رفت. نگهبانان از ورود او به قصر جلوگیری کردند، اما خیاط با تملق و چاپلوسی بالاخره وارد شد. به حاکم خبر دادند که خیاطی ماهر، هدیه‌ای برای شما آورده است.

خیاط نزد حاکم رفت و لباس را با دقت زیادی از جعبه بیرون آورد و تقدیم به حاکم کرد. حاکم بسیار از لباس خوشش آمد و دستور داد هدیه گران‌بهایی به خیاط بدهند. پس از آن حاکم از درباریان پرسید که این لباس مناسب چه مراسمی است؟

هرکس نظری داد. سرانجام حاکم رو به خیاط کرد و گفت تو نظرت را بگو. خیاط هم که عادت نداشت قبل از سخن گفتن کمی فکر کند، به حاکم گفت: این لباس مناسب مراسم تدفین شماست که با جلال و شکوه به خاک سپرده شوید.

حاکم که بسیار از این حرف عصبانی شده بود، دستور داد او را به زندان ببرند و گردن او را بزنند.

جواب درس‌های بعدی نگارش هشتم دانلود PDF کتاب نگارش هشتم
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *