آشنایی با زندگینامه لقمان حکیم و حکایت های او
زندگینامه لقمان حکیم
لُقمان، نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داود پیغمبر(ع) زندگی می کرد. لقمان به حکمت، مواعظ و داستانهای اخلاقی مشهور بود و سورهای از قرآن به نام او است. عدم شرک به خدا، تواضع در برابر مردم، وقار در راهرفتن، میانهروی در زندگی، ویژگیهای همنشین خوب، ادب آموختن از بیادبان از جمله حکمتهای معروف لقمان است.
داستانهای زیادی از لقمان حکیم در شعر و ادب فارسی نیز نقل شده است. برخی از مورخان به دلیل شباهتهای داستانی، لقمان را با برخی شخصیتهای تاریخی یکی پنداشتهاند. در روایات به عدم نبوت لقمان تصریح شده است.
لقمان حکیم به عنوان یکی از شخصیتهای معروف اخلاقی و دانا مورد پذیرش مورخان قرار گرفته است؛ اگرچه به دلیل شباهتهای داستانی با بعضی از شخصیتهای تاریخی و افسانهای از جمله لقمان بن عاد اساطیری، ازوپ، بلعم باعورا، احقیار و لقمان معمر، یکی پنداشته شده است.
درباره اصل و نژاد لقمان نیز اختلاف وجود دارد بعضی او را به قوم عاد نسبت داده و برخی او را از قوم بنی اسرائیل میدانند. عدهای معتقدند او غلام حبشی یکی از ثروتمندان بنیاسرائیل در زمان داود نبی بود که به دلیل داشتن حکمت و دانایی از طرف ارباب خود آزاد گشت.
لقمان حکیم قبل از اسلام نیز در بین اعراب مشهور بود. آنان برخی از سخنان او را بهصورت مکتوب در اختیار داشتند. گفتهاند سوید بن صامت در مقابل دعوت پیامبر اسلام(ص) با استناد به سخنانی که از لقمان در دست داشت مدعی بود «آنچه نزد من است همانند آن چیزی است که نزد توست».
شهرت لقمان حکیم در بین مسلمانان به دلیل وجود سورهای در قرآن به نام او و حکمتهای دهگانهای است که خداوند از زبان لقمان به فرزندش بیان کرده است. وصایای لقمان به فرزندش و شخصیت وی مضمون بسیاری از روایات شیعه و اهل سنت است.
در احادیثْ تفکر عمیق، ایمان و یقین عالی، سکوت، امانتداری، راستگویی و حل اختلافات مردم از ویژگیهای لقمان نام برده شده است و تصریح کردهاند که او به مقام نبوت نرسید ولی با داود نبی(ص) در امر قضاوت همکاری داشت.
پندهای لقمان حکیم
داستان حکمتها و مواعظ لقمان در شعر و ادب فارسی توسط شعرای معروفی مانند سنایی غزنوی در حدیقه الحقیقة، مولوی در مثنوی معنوی و سعدی در بوستان و گلستان مورد استفاده قرار گرفته است.
در گلستان سعدی (باب دوم حکایت ۲۱) آمده است که: «لقمان را گفتند ادب از که آموختی گفت از بیادبان هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم:
نگویند از سر بازیچه حرفی کزان پندی نگیرد صاحب هوش
و گر صد باب حکمت پیش نادان بخواند آیدش بازیچه در گوش
بخشی از اندرزهای لقمان حکیم در قرآن ذکر گردیده است:
← ظلم عظیم
«و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم»
هنگامی که لقمان به فرزند خود، که وی را پند میداد، گفت: خدا را به یکتائی بپذیر و هیچ کس و هیچ چیز را شریک او مگیر که شرک به خدا ستم و ناروا و ناشایستی بس بزرگ است.
لقمان دورانی به بردگی روزگار میگذرانید که او را به اسارت از حبشه به بیت المقدس آورده بودند، روزی مولایش او را بخواند و به وی گفت: گوسفندی ذبح کن و بهترین دو عضوش را به نزد من آر.
وی به دستور عمل نمود و دل و زبان گوسفند را به نزد مولا آورد. روز دیگر او را گفت گوسفندی بسمل کن و پستترین دو عضو آن را برای من بیاور. وی گوسفند را بکشت و زبان و دل آن را به حضور ارباب خویش آورد. مولی سبب پرسید، وی گفت: آری، اگر این دو عضو پاک و سالم بودند بهترین عضو، و اگر ناپاک و پلید بودند بدترین عضو خواهند بود.
← جواب از زشترویی
او را گفتند: چه زشت رویی؟! گفت: بر نقش (چهره) عیب میگیری یا چهره نگار را معیوب میدانی؟!
نصیحت های لقمان حکیم به فرزندش
◊ در کتاب «من لا یحضره الفقیه» آمده که لقمان به فرزندش گفت: ای فرزندم! همانا دنیا دریائی ژرف است که خلق بسیار در آن به هلاکت رسیدهاند، پس کشتی خویش را در آن ایمان به خدا، و بادبانش را توکل بر خدا، و توشه ات را در آن خدای ترسی قرار ده، که اگر نجات یافتی به رحمت خدا بود، و اگر به غرقاب هلاکت رسیدی بر اثر گناهانت باشد.
◊ ای پسرم! در هر سختی صبر و شکیبائی را پیشه خویش ساز، و به وجود خدا یقین داشته باش و با هوای نفست بجنگ و بدان که شرافت و زهد و شفقت در صبر است، که چون بر محرمات الهی صبر کردی و به زخارف دنیوی وقعی ننهادی و مصائب دنیا را به چیزی نگرفتی، هیچ چیزی به نزد تو محبوب تر و بهتر از مرگ نباشد، و پیوسته در انتظار آن باشی.
◊ ای پسرک من! به کارهای خیر روی آور و از اعمال شر اجتناب ورز، که خیر خاموش کننده شر است، و آن کس که گوید: شر به شر خاموش میشود دروغ گفته است، زیرا اگر آتشی به کنار آتشی دیگر بیفروزی بر اشتعال آن بیفزاید، پس آن چه شر را فرو مینشاند اعمال خیر است، همان گونه که خاموش کننده آتش، آب است.
◊ ای پسرک من! امر به معروف و نهی از منکر کن و بر مصائب روزگار صبور باش و پیش از آن که تو را حساب رسی کنند به محاسبه خویش بپرداز، و راه خطا از صواب تشخیص ده تا از لغزش مصون مانی.
پیوسته گناهان را پیش چشم دار و اعمال نیکت را پشت سر قرار ده و از گناهان به خدا پناه ببر و اعمال خویش را حقیر شمار.
◊ ای پسرک من! خدای را مطیع باش که هر آن کس خدای را اطاعت کند خداوند وی را از شر مخلوقین در پناه خویش بدارد. به دنیا اعتماد مورز و دل خود را بدان مشغول مساز. بر بلایا صبور باش و مصائب خویش را پنهان دار، که کتمان مصائب و بلایا گنجی است از گنجهای نیکی و ذخیرهای است برای روز معاد، و به اندک قانع باش و بدان چه مقدر است شاکر، به روزی دیگران چشم مدوز که این صفت تو را تباه خواهد نمود.
◊ اندرون را از طعام خالی دار و تا توانی از حکمت آکنده ساز. با حکما مجالست کن و از سخنانشان پند گیر که دانش تو را بیفزاید. زنهار که سخنان حکمت آمیز در نزد نا اهلان عرضه کنی و یا از اهل آن دریغ داری.
◊ مزاح مکن و جدال مورز و در حال سکوت به یاد خدا باش و اگر سخن گویی جز از حکمت مگوی، و به اندک چیزی شادمان مشو که دلیل بر سست عنصری تو باشد. شخص شقاوت شعار، اگر سخن گوید سخنش او را به وقاحت کشد و اگر سکوت کند به فضاحت منتهی گردد، اگر بی نیاز شود طغیان کند و اگر تهی دست شود از رحمت حق نومید گردد، اگر شاد شود شرارت پیشه کند و اگر قدرتمند گردد فحاش و وقیح شود و اگر مغلوب گردد به زودی قبول خواری کند و چون به گریه آغازد، عربده کشد.
◊ اگر چیزی از او بخواهند بخل ورزد و اگر چیزی از او دریغ بدارند تندی کند، اگر عطا کند منت نهد و اگر به وی عطا نمایند سپاس نگزارد. اگر رازی با وی در میان نهند فاش سازد، و اگر خود اسرارش را به نزد تو گوید ترا متهم سازد، اگر با تو همراه بود رنجورت سازد، و اگر از او کناره کنی آسوده ات نگذارد.
◊ اگر عالم باشی نادان شقی با تو تکبر ورزد و اگر جاهل باشی مسخره ات کند، اگر قوی باشی با تو مدارا کند و اگر ضعیف باشی حمله آرد. دانش را شرط انسانیت نداند و علم را جزء صفات نیکو نشمرد، انسان جاهل شقاوتمند به جامه کهنه میماند که اگر از یک سمت آن را رفو کنی سمت دیگرش بشکافد، و به شیشه شکسته میماند که نه متصل گردد و نه قبول وصله کند.
◊ بدان ای پسرک من: از جمله اخلاق حکیم و انسان سعادتمند، وقار و آرامش و دور اندیشی و نیکی و عدالت و حلم و وزانت و احسان و دانش و پرهیزکاری و خدای ترسی است. از گنه کار در گذرد و با زیر دست، فروتنی کند.
وفات و قبر لقمان حکیم
ابراهیم ادهم گوید: قبر لقمان میان مسجد لقمه (از شهرهای فلسطین) و بازار امروز است. علاوه بر قبر لقمان قبور هفتاد تن از انبیاء عظام که پس از لقمان حکیم وفات کردهاند در آن جا است، جهتش آن که بنی اسرائیل، انبیاء را از نزد خود اخراج و در رمله محصور کردند و در آن جا بودند تا همگی از گرسنگی هلاک شدند.
آوردهاند که روزی لقمان با پسر خویش در عیش نشسته بود، همین که آثار مرگ بر او ظاهر گردید به گریه آغازید، پسر گفت: ای پدر گریه تو از خوف مرگ است یا حرص دنیا؟ گفت: هیچ کدام، گریه من برای آن است که در پیش روی خود بیابان هولناک و عقبات طولانی و بار گران میبینم با نداشتن زاد و راحله، و ندانم که این بار گران از دوشم بر دارند، یا با آن به سوی دوزخ رهسپار گردم.
پیشنهادی: همه چیز درباره عبید زاکانی و اشعار او