خانه » زندگینامه » تحقیق در مورد زندگی عبید زاکانی + شعر

تحقیق در مورد زندگی عبید زاکانی + شعر

همه چیز درباره عبید زاکانی و اشعار او

تحقیق در مورد زندگی عبید زاکانی

آشنایی با زندگی نامه عبید زاکانی

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر، نویسنده و طنزپرداز فارسی‌زبان قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه.ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود.

علت شهرت ایشان به زاکانى، انتساب او است به خاندان “زاکانیان” که اصلا شاخه اى بود از عرب بنى خفاجه. از این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند نخست شعبه اى که بنابر گفته معاصر و همشهرى عبید یعنى حمدالله مستوفی، اهل دانش هاى معقول و منقول بودند و دوم شعبه اى که این مورخ، افراد آن را «ارباب صدور» یعنى وزیران و دیوانیان خوانده است. عبید را حمدالله مستوفى “صاحب معظم نظام الدین عبیدالله زاکانی” مى خواند و از شعبه دوم معرفى مى کند.

ولادت عبید بنابر قرینه هاى موجود باید در پایان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اتفاق افتاده باشد زیرا حمدالله مستوفى در تاریخ گزیده – که به سال ۷۳۰ هـ تألیف آن به انجام رسیده است – او را شاعر و نویسنده و آثارش را «خوب» و «بى نظیر» معرفى مى کند.

با این همه از وزارت و صدارت یا مقام بلندى در ردیف آن براى عبید اطلاع دقیقى در دست نیست اما اینقدر معلوم هست که در دستگاه پادشاهان محترم بوده است. از آغاز زندگانیش نیز چندان آگاهى نداریم لکن چون به «ارباب صدور» انتساب داشت مسلما با خط و ادب و فنون دبیرى و دانش ها و آگاهى هاى عمومى که در تمدن اسلامى روزگار او رایج بود آشنا شده و آنها را با هنر شاعرى و نویسندگى همراه داشته است. از شعرها و اثرهاى او نیز درجه آگاهیش از دانشهاى زمان و از زبان و ادب عربى آشکار است و پیدا است که بر علم نجوم وقوف داشته است.

در آغاز عهد استیلاء شاه شیخ ابواسحق اینجو (۷۴۲-۷۵۸ هـ) بر شیراز، عبید از عراق به فارس رفت و در آنجا اقامت گزید و از سال ۷۴۶ هـ در خدمت شاه شیخ گذرانید و به مدح او و وزیر فاضلش رکن الدین عمیدالملک سرگرم بود.

پس از کشته شدن شاه شیخ ابواسحق، عبید علاقه اى به امیر مبارزالدین محمد مظفرى نشان نداد و آن مرد ریاکار و خونریز را مدحى نگفت بلکه چندگاهى سلطان اویس جلایرى (۷۵۷-۷۷۷ هـ) را که در بغداد و تبریز مستقر بود در چند قصیده و یک ترکیب بند ستود و ظاهرا مدتى هم در بغداد در خدمت آن پادشاه و در مصاحبت سلمان ساوجى گذراند.

پس از آن که امیر مبارزالدین را پسرانش مقید و ملخوع و کور کردند و شاه شجاع (۷۵۹-۷۸۶ هـ) به سلطنت نشست عبید از دربار اویس جلایرى روى به کرمان نهاد و به درگاه شاه شجاع که پادشاهى شاعر و ادب دوست بود پیوست و از آن پس پیوسته شاه شجاع را مدح گفت و در سال ۷۶۷ همراه او به شیراز رفت. وفات عبید به سال ۷۷۱ یا ۷۷۲ اتفاق افتاد.

عبید در نگاه تاریخ

بنا به گفتهٔ تاریخ نویسان عبید در طول حیات خود لقب‌هایی را از امراء و حکام زمان خود گرفته‌است؛ و اشعار خوب و رسائل بی‌نظیری دارد.

عباس اقبال در مقدمه دیوان عبید می‌نویسد:

از شرح حال و وقایع زندگانی عبید زاکانی اطلاع مفصل در دست نیست. اطّلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر و همشهری قزوینی عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خود، تألیف شده در قرن ۸۹۲ ه.ق. در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او به دست داده و مؤلف ریاض العلماء در باب بعضی از تألیفات او ذکر کرده‌است. معلومات دیگری نیز از اشعار و مؤلفات عبید به‌دست می‌آید.

از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید نوشته‌است، مطالب زیر استنباط می‌شود:

۱- اینکه او از جمله صدور وزرا بوده، ولی در هیچ منبعی به آن اشاره نشده‌است.

۲- نام شخص شاعر نظام الدین بوده‌است، در صورتی که در ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمه‌هایی که بر آن نوشته‌اند وی را نجم الدین عبید زاکانی یاد کرده‌اند.

۳- نام شخصی شاعر عبیدالله و عبید تخلص شعری او است. خود او نیز در تخلص یکی از غزلهای خود می‌گوید:

گر کنی با دیگران جور و جفا        با عبیدالله زاکانی مکن

۴- عبید در هنگام تألیف تاریخ گزیده که قریب چهل سال پیش از مرگ اوست به اشعار خوب و رسائل بی‌نظیر خود شهرت داشته‌است. در تذکره دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او به‌نام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست.

عبید در تألیفات خود از چندین تن از پادشاهان و معاصران خود مانند علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس جلایری و شاه شجاع مظفری را یاد کرده‌است. وی از نوابغ بزرگان است. می‌توان او را تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر دانست.

وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکره خود سال ۷۷۲ دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را ذیل وقایع سال ۷۷۱ آورده‌است. امر مسلم این که عبید تا اواخر سال ۷۶۸ ه.ق. هنوز حیات داشته‌است… و به نحو قطع و یقین وفات او بین سنوات ۷۶۸ و ۷۶۹ یا ۷۷۲ رخ داده‌است و در دزفول یکی از شهرهای استان خوزستان دفن شد و تا ۵۰ سال پیش سنگ قبرش نیز موجود بود.

از تألیفاتی که از او باقی است معلوم است که بیشتر منظور او انتقاد اوضاع زمان به زبان هزل و طیبت بوده‌است. مجموع اشعار جدی که از او باقی‌است و در کلیات به طبع رسیده‌است از ۳۰۰۰ بیت تجاوز نمی‌کنند.

شیوه و روش عبید زاکانی

شیوه عبید در سخنورى شیرین و دلپسند است. نثر او بسیار روان و ساده و وافى به مقصود و خالى از حشو و زوائد است. شعرش سلیس و روان و دور از تعقید و ابهام و در عین حال داراى واژه هاى متقن و منتخب و ترکیب هاى منسجم و مستحکم است که به سخن استادان پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم نزدیک است.

در قصیده بیشتر به شیوه سنایی و انوری و در مثنوى به نظامى و در غزل به سعدى توجه داشته است. بر روى هم نیروى ابتکار در عبید زیاد است چنان که برخى از اثرهاى او به کلى در ادب فاسى تازگى دارد و آن تازگى را هنوز هم حفظ کرده است.

طنز عبید زاکانی

صرفنظر از این‌که عبید شاعر بوده‌است، همگان نام او را با طنز و هزل عجین و اغلب عامه او را به لطایفش می‌شناسند. در این میان منظومه موش و گربه شهرت بسیار داشته و ریش نامه و صد پند از همه لطیف ترند. مانند بسیاری از طنزپردازان متقدم مانند سعدی شیرازی، طنز و هزل به یکسان در لطایف او راه یافته‌است.

دیوان لطایف او شامل بخش‌های زیر است:

⭕ رسالهٔ اخلاق الاشراف
⭕ ریش نامه
⭕ صد پند
⭕ ترجیع بند ج…
⭕ تضمینات و قطعات
⭕ رباعیات
⭕ رسالهٔ دلگشا
⭕ تعریفات ملا دو پیاز
⭕ منظومه موش و گربه
⭕ منظومه سنگتراش
⭕ رسالهٔ تعریفات ملا دو پیازه

اشعار عبید زاکانی

کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را

کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را

تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت

خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را

ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم

می‌کند حلقهٔ زلف تو پریشان ما را

تا به دامان وصالت نرسد دست امید

دست کوته نکند اشگ ز دامان ما را

در ره کعبهٔ وصل تو ز پا ننشینیم

گرچه در پا شکند خار مغیلان ما را

ای عبید از پی دل چند توان رفت آخر

کرد سودای تو بس بی سر و سامان ما را

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت

یکدم خیال روی توام از نظر نرفت

جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد

سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت

هرکو قتیل عشق نشد چون به خاک رفت

هم بیخبر بیامد و هم بی‌خبر برفت

در کوی عشق بی سر و پائی نشان نداد

کو خسته دل نیامد و خونین جگر نرفت

عمرم برفت در طلب عشق و عاقبت

کامی نیافت خاطر و کاری بسر نرفت

شوری فتاد از تو در آفاق و کس نماند

کو چون عبید در سر این شور و شر نرفت

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

خدایا تا خم طاق دو رنگی

گهی رومی نماید گاه زنگی

خم ایوان شاه کامران را

ابواسحاق سلطان جهان را

به رفعت با فلک دمساز گردان

بدچرخ از جنابش باز گردان

در او قبلهٔ اقبال بادا

حریمش کعبهٔ آمال بادا

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

هرچند که درد دل هر خسته بسیست

وز دست فلک رشتهٔ بگسسته بسیست

زنهار ز کار بسته دل تنگ مدار

در نامهٔ غیب راز سربسته بسیست

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

تا یار برفت صبر از من برمید

وز هر مژه‌ام هزار خونابه چکید

گوئی نتوانم که ببینم بازش

«تا کور شود هر آنکه نتواند دید»

بیشتر بخوانید: خلاصه زندگینامه خواجه نظام الملک طوسی
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *