انشا دانش آموزی درباره خانه مادربزرگ
انشا با موضوع خانه مادربزرگ به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا خانه مادربزرگ
خانه مادربزرگ از آن مکانهاییست که هر چقدر آن را توصیف کنیم باز هم کم گفتهایم. مگر میشود روزی تعریف کردن خاطرات این خانه تمام شود؟ من که بعید میدانم این اتفاق رخ دهد. چه روزهایی که به همراه پدر و مادر در رویدادهای مهم سال، مانند یلدا و نوروز به خانه مادربزرگ رفتهایم. این خانه مانند یک انار سرخ زیباست و مانند پرتقال تازه پوستگرفته شده، خوشبوست.
خانهای دو طبقه با راهپله ای طولانی؛ این خانه مادربزرگ است که هربار برای زودتر در آغوش گرفتن او، پلهها را دوتایکی میکنیم. این خانه امید است، تا طولانیترین شب سال را در آن به صبح برسانیم. به قصههای هزار و یک شب، گوش فرا دهیم و فال حافظ بگیریم. خانه مادربزرگ یک خانه معمولی نیست. آنجا پر از جادوهای رنگارنگ است. جادوهایی از جنس شکلات و آبنبات که بذر مهربانی را دلهایمان میکارند تا مبادا در زمستانی که میآید، با یکدیگر نامهربان باشیم. آخرین روز پاییز که یلدا نام دارد را در خانه مادربزرگ میمانیم تا با یکدیگر در انتظار زمستان سپید مو بنشینیم.
وصف شبنشینی در خانه مادربزرگ ناممکن است. کرسیای در وسط اتاق پذیرایی قرار دارد، همه دور آن نشستهاند و مادربزرگ به ما درس زندگی میدهد. او قصه فصلها را برای ما تعریف میکند تا بدانیم گاهی مانند بهار خوشحال هستیم و گاهی مانند پاییز، غمها به ما هجوم میآورند. تنها کاری که باید انجام دهیم این است که مانند زمستان صبور باشیم تا مثل تابستان، هدفهایمان به ثمر برسند. مادربزرگ معتقد است، معنای زندگی را میتوان در طبیعت پیدا کرد. به گذر رودها بیندیشیم، به آواز گنجشکها گوش بسپاریم و زیر باران، قدم بزنیم. هر کدام از اینها به ما میآموزند که زندگی آسان است و تنها باید مانند بادها رها باشیم تا به مسیر درست هدایت شویم.
خانه مادربزرگ، عشق را به ما آموخته است و ما اکنون میدانیم که در این زندگی کوتاه، چیزی جز مهربانی ارزشمند نیست.
انشا در مورد ثانیه هاانشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی