انشا درباره انتخابات شورا دانش آموزی
انشا با موضوع انتخابات شورا دانش آموزی به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا انتخابات شورا دانش آموزی
همهچیز از یک روز عادی در مدرسه شروع شد. سر کلاس علوم نشسته بودم که ناگهان بلندگوی مدرسه روشن شد و صدای مدیر مدرسه آمد. “دانشآموزان عزیز! به اطلاع میرسانیم که هفته آینده انتخابات شورا دانشآموزی برگزار خواهد شد. کسانی که علاقهمند به کاندید شدن هستند، لطفا به دفتر مراجعه کنند.”
راستش همیشه دوست داشتم در کارهای مدرسه نقش داشته باشم، اما هیچوقت جرئت نکرده بودم که خودم را کاندید کنم. آن روز چیزی درونم تغییر کرد. تصمیم گرفتم که این بار شانسم را امتحان کنم. بعد از کلاس، مستقیم به دفتر رفتم و فرم ثبتنام را پر کردم.
روز بعد، نوبت تبلیغات بود. من که قبلا تجربهای نداشتم، تصمیم گرفتم از دوستانم کمک بگیرم. با چند نفر از همکلاسیهایم پوسترهایی طراحی کردیم و شعارهایی مثل “مدرسه بهتر با همکاری ما” نوشتیم. سعی کردم بیشتر به مشکلات واقعی مدرسه فکر کنم. برای مثال ما همیشه از غذای بوفه ناراضی بودیم یا اینکه ساعتهای ورزشمان خیلی کم بود. برنامهام این بود که اگر انتخاب شدم، این مشکلات را با مدیریت مدرسه در میان بگذارم و راهحلهایی برای آنها پیدا کنم.
تا روز انتخابات، همهچیز پر از شور و هیجان بود. هر جا که میرفتم، بچهها درباره کاندیداها صحبت میکردند. هرکسی یک نظر داشت و از کاندیدای خودش حمایت میکرد. بعضیها به خاطر دوستیشان رأی میدادند و بعضیها هم با توجه به برنامههای هر کاندیدا تصمیم میگرفتند. من سعی میکردم در گفتگوها شرکت کنم و توضیح بدهم که چرا باید به من رأی بدهند. ولی در دل نگران بودم؛ آیا واقعا میتوانستم به قولهایم عمل کنم؟
بالاخره روز انتخابات رسید. وقتی وارد سالن شدم، همه جا پر از هیجان بود. بچهها یکییکی وارد اتاق رأیگیری میشدند و برگههای رأی را داخل صندوق میانداختند. من هم نوبتم شد. قلبم تندتر از همیشه میزد. به خودم گفتم: “این فقط یک تجربه است. اگر انتخاب نشدم هم چیزی از دست ندادهام.”
بعد از رأیگیری، همه منتظر نتایج بودیم. بچهها با اضطراب دور هم جمع شده بودند و با هم صحبت میکردند. ناگهان صدای آقای مدیر از بلندگو پخش شد. “و حالا نوبت به اعلام نتایج انتخابات شورا دانشآموزی میرسد.” نفسهایمان در سینه حبس شده بود. نام هر کاندیدایی که اعلام میشد، بچهها فریاد خوشحالی سر میدادند.
وقتی اسم من خوانده شد، حس عجیبی داشتم؛ بین خوشحالی و ترس. خوشحال از اینکه اعتماد بچهها را جلب کرده بودم و ترس از اینکه آیا میتوانم انتظارات را برآورده کنم. ولی هرچه بود، تصمیم گرفتم تمام تلاشم را بکنم.
حالا که عضو شورا شدهام، مسئولیت سنگینی بر دوشم احساس میکنم. باید یاد بگیرم که چطور با دیگر اعضای شورا همکاری کنم و چگونه مسائل مدرسه را به بهترین شکل مدیریت کنیم. اما از یک چیز مطمئنم؛ این تجربه به من یاد داده که هیچوقت نباید از تلاش برای بهتر شدن دست بکشم، حتی اگر مسیر سخت و پرچالش باشد.
انشا دغدغه های یک دانش آموزانشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی