خانه » ضرب المثل ایرانی » معنی ضرب المثل ” سرم را سَرسَری متراش ای استاد سَلمانی “

معنی ضرب المثل ” سرم را سَرسَری متراش ای استاد سَلمانی “

همه چیز درباره معنی ضرب المثل سرم را سَرسَری متراش ای استاد سَلمانی 💇‍♂️، که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی

ضرب المثل سرم را سَرسَری متراش ای استاد سَلمانی

در ادامه با معنی، مفهوم و داستان این ضرب المثل ایرانی آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.

معنی ضرب المثل سرم را سَرسَری متراش ای استاد سَلمانی

این ضرب المثل را کسی به کار می برد که در جایی غریبه باشد و توجه مردم را به مهم و سرشناس بودن خویش جلب کند. یعنی من در دیار خود فرد مشهور و سرشناسی هستم.

داستان ضرب المثل

یکی از عارفان بزرگ به نام ابراهیم ادهم بلخی، پادشاهی سرزمینی را بر عهده داشت. او فرد عادل و خداشناسی بود و دوست داشت از نزدیک جویای احوال مردمان سرزمینش باشد. به همین دلیل تصمیم گرفت سفری را آغاز کند. با لباس مبدل و چهره ای ناآشنا به شهرهای اطراف سفر کرد.

در هر شهری که می ماند، مشغول به کار شده و با درآمدش آب و غذا تهیه می کرد و در عین حال از اوضاع مردم باخبر می گشت. همان روزها وقتی خانواده ابراهیم از غیبت طولانی او نگران شدند، به ماموران دستور دادند به تمام شهرها رفته و هرکس که ابراهیم را پیدا کند، با طلا و جواهرات از او قدردانی شود.

ابراهیم مدت زیادی در سفر بود. موهای سر و رویش زیاد شده و نیاز به اصلاح داشت اما دیگر پولی برایش باقی نمانده بود که با آن بتواند به نظافت خود بپردازد. در یکی از دکان ها به مرد سلمانی گفت: بیا موهای مرا کوتاه کن. من الان پولی با خود ندارم اما می توانم بعدا آن را به تو بازگردانم.

مرد آرایشگر درخواست او را با تندی رد کرد و گفت اینجا نسیه نمی گیریم. اصلاح موهای زیاد تو کلی زمان می برد. برو جای دیگر! شاگرد سلمانی اجازه خواست که خودش به کار او برسد ولی استادش تهدید کرد که اگر وقتش را صرف این مرد فقیر کند او را اخراج خواهد کرد.

شاگرد تصمیم گرفت موهای ابراهیم را اصلاح کند و دیگر هم پایش را در مغازه آن مرد بداخلاق نگذارد. هردو به میدان شهر رفتند و ابراهیم روی تخته سنگی نشست و شاگرد مشغول اصلاح او شد. ساعتها طول کشید. یکباره صدای ماموران پادشاه در میدان شهر پیچید که هرکس ابراهیم را بیابد، تمام جواهراتی که در صندوق گذاشته شده به او تعلق می گیرد.

ابراهیم به شاگرد گفت: برو بگو من جای ابراهیم را میشناسم و من را نشانشان بده و هدیه ات را بگیر. شاگرد که باورش نمیشد او خود پادشاه باشد، خبر را به ماموران گفت و صندوقچه را گرفت و استادش هم از کار خویش پشیمان گشت.

⭕ این ضرب المثل به افراد سرشناسی مانند ابراهیم در داستان اشاره می کند که با وجود شأن اجتماعی بالا، در موقعیتی قرار می گیرند که ناشناخت بودن آنها گاهی سبب می شود احترام آنها حفظ نشده یا مورد سوء ظن واقع شوند.

اختصاصی-دانشچی

ضرب المثل با کلمه سر
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *