همه جیز درباره زندگی آیت الله ابوالقاسم کاشانی و اقداماتش
در سال ۱۲۵۴ سیدابوالقاسم کاشانی، فرزند مجتهد و مرجع عالیقدر، سید مصطفی کاشانی در تهران متولد شد. در ادامه با زندگی ایشان بیشتر آشنا می شوید. با دانشچی همراه باشید.
زندگی نامه آیت الله ابوالقاسم کاشانی
وی تحصیلات اولیهی خود را همچون دیگر دانشآموزان در تهران گذراند و در سن ۱۶ سالگی برای انجام حج به همراه پدرش عازم مکه شد و سپس برای زیارت عتبات عالیات به عراق سفر کرد. در این سفر تصمیم گرفته شد او برای تحصیلات مذهبی و فقهی خود در نجف اشرف اقامت کند.
سیدابوالقاسم شاگرد آخوند خراسانی و میرزا حسین خلیل تهرانی بود. پس از ۹ سال اقامت در نجف و تحصیل در رشته ی فقه، در سن ۲۵ سالگی به درجه ی اجتهاد رسید.
آغاز فعالیتهای سیاسی
در جنگ جهانی اول انگلیس به عراق حمله کرد. در پی اشغال بصره، آیتالله کاشانی به همراه دیگر علمای شیعه، نه تنها فتوای جهاد داد بلکه خود عازم نبرد شد. در همان ابتدا توانست با جلب اعتماد مردم عراق به عضویت کمیته عالی جنگ دربیاید. او در متحد ساختن مردم عراق برای شرکت در جنگ مقابل انگلیس تا پای مبارزات مسلحانه پیش رفت. اما در نهایت عراق تسلیم نیروهای مهاجم انگلیسی شد.
کمیسر عالی جنگ از طرف انگلستان برای صلح با عراق، تسلیم شدن سران مقاومت از جمله کاشانی را خواستار شد. کاشانی مخفی شد و دولت انگلیس حکم اعدام او را صادر کرد. به همین جهت او در لباس مبدل کردی از راههای صعبالعبور در دی ۱۲۹۹ وارد ایران شد و سه روز قبل از کودتای ۳ اسفند به تهران رسید.
کاشانی در بدو ورود به ایران متمایل به حزب جمهوری خواهان و از طرفداران رضا شاه بود. از آنجا که خود رضاخان علاقهای به روابط با انگلیس نداشت و بیشتر به ایجاد روابط با آلمان علاقهمند بود، کاشانی توانست به نمایندگی مجلس موسسین درآید. در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ به پایان حکومت احمدشاه قاجار و آغاز سلطنت رضا شاه پهلوی رای داد.
با به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه، کاشانی در نامهای به شاه بر تصویب قوانینی اصرار ورزید که بر طبق آن “قوانین الهی” حاکم شود. قوانینی همچنین حق رای زنان، مخالفت با رفتار سو پلیس با زنان و افراد معمم.
در این زمان کاشانی که از قبل متهم به انگلیس ستیزی بود، از طرف دولت انگلیس ستون پنجم المان در ایران شناخته شد و به همراه ۱۶۴ نفر دیگر در گلابدره شمیران بازداشت و به زندانی در کرمانشاه فرستاده شد.
با اینکه در چهاردهمین دورهی مجلس شورای ملی در لیست نمایندگان بود، نامش از لیست حذف و خودش به زندان روسها در رشت منتقل شد. در سال ۱۳۲۴ با حکم حبس خانگی به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۵ در درگیری بین حزب توده و کارگران به عنوان مسبب شناخته شد و به خمین تبعید شد.
آغاز ارتباط با مصدق
در دی ماه ۱۳۲۵ همزمان با انتشار لیست کاندیداهای مجلس، کاشانی نامهای به مصدق نوشت و در پی آن مصدق نیز نامهای به قوام السلطنه نوشت و خواستار آزادی کاشانی شد و همین امر سبب ایجاد دوستی بین مصدق و کاشانی شد.
قوام السلطنه به توصیهی مصدق کاشانی را آزاد کرد و کاشانی توانست به نمایندگی مجلس شورای ملی برسد. در این دوره کاشانی مرجع تقلید حزب فدائیان اسلام بود.
بیشتر بخوانید: درباره زندگی محمد مصدق و اقداماتشاقدامات آیت الله کاشانی
کاشانی در این زمان حکم ارتداد احمد کسروی را اعلام و وی را محدور الدم اعلام کرده بود. همچنین در واکنش به تقسیم شدن اراضی فلسطین و حضور اسرائیلیان صهیونیستی، کمپین مبارزاتی علیه اقدامات یهودیان راه اندازی کرد. او مجمع مسلمان مجاهد را در سال ۱۳۲۷ با مشارکت محمود شروین و شمس قنات پایهگذاری کرد.
بعد از ترور شاه در بهمن ۱۳۲۷ به عنوان مسبب این ترور به همراه دامادش دستگیر و به قلعه فلک الافلاک فرستاده شد و از آنجا به لبنان تبعید شد. پس از گذشت یک سال و۱۴ ماه، مصدق از طریق علی منصور، نخست وزیر وقت پیگیر بازگرداندن کاشانی به ایران شد و در نهایت در ۲۰ خرداد ۱۳۲۹ وی در میان استقبال باشکوه وارد مهرآباد شد.
در مسئله ملی شدن صنعت نفت، کاشانی در کنار مصدق به متحد کردن احزاب مختلف در این زمینه تلاش کرد. او با فدائیان اسلام و نواب صفوی در ارتباط نزدیکی بود، که تاثیر فراوانی بر موفقیت آنها داشت.
در ۱۳۳۰ در جلسهای که برای تایید مصدق برپا کرده بود تمام قد از او حمایت کرد و پس از استعفای مصدق تظاهراتی علیه قوام جانشین مصدق برپا کرد و علیرغم درگیریهای زیاد و مجروح و کشته شدن تعداد زیادی از طرفداران مصدق ،قوام السلطنه عزل و مصدق مجدد به نخست وزیری رسید.
اختلاف میان مصدق و کاشانی
پس از قیام ۳۰ تیر آیت الله کاشانی به ریاست مجلس شورای ملی منصوب شد. از همین زمان بود که وی خود را در دولت و دربار شریک کرد و شروع به عزل و نصبهای توصیهای و رابطهمند کرد. این موضوع تا جایی پیش رفت که ۱۵۰۰ توصیه نامه از کاشانی و فرزندانش در وزارتخانهها جمع شد و به دست مصدق رسید و همین موضوع زمینهساز نخستین اختلافات بین مصدق و کاشانی شد.
کاشانی با غره شدن به جایگاه خود لقب” شیر پامنار” را که روزنامه تایمز لندن به او داده بود بر سر زبانها انداخت و در جواب اعتراضات مصدق، او را بیسواد خواند. در جواب مذهبیونی که او را از نتیجه اختلاف با مصدق میترساندند گفته بود “هر چوبی را که جای مصدق بگذارم کار او را خواهد کرد”. او خود را رهبر و زعیم مسلمانان جهان نامید ولی با وجود سید حسین طباطبایی بروجردی هرگز رویای او محقق نشد.
با آشکار شدن اختلافات مصدق و کاشانی به خصوص بعد از عزل مصدق، دربار رابطهی نزدیک و صمیمی با کاشانی برقرار کرد و پس از دستگیری مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، در جراید و روزنامهها مصدق را خائن و مستحق مرگ خواند و سرنوشت او را نشانهی عدل الهی دانست.
دوران انزوا
با رسیدن زاهدی به نخست وزیری، کاشانی خانهنشین شد و به طور کامل از سیاست کنار گذاشته شد. او چندین بار مصاحبههای تند و اعتراض آمیزی درباره نخست وزیری زاهدی انجام داد و همین باعث دستگیری مجدد او شد. در سال ۱۳۳۴ در مراسم درگذشت فرزندش، حسین اعلا مورد سوءقصد گروه فدائیان اسلام قرار گرفت. هرچند این سوءقصد نافرجام بود، اما سران فدائیان اسلام تیرباران شدند که نواب صفوی در راس آنها بود.
روز بعد از تیرباران نواب صفوی، کاشانی به جرم مشارکت در قتل رزمآرا بازداشت شد. پس از ۳ ماه حبس و بازجویی و دادگاههای مکرر کاشانی و هشت نفر دیگر از متهمان به قتل رزم آرا به توصیهی “حائریزاده”، “بروجردی” و “بهبهانی” با قید مشروط آزاد شدند.
پایان
در سال ۱۳۴۰ کاشانی به پروستات مبتلا شد و علیرغم همکاری شاه و دربار برای معالجهی وی در آلمان این معالجات ثمربخش نبود و در اسفند ۱۳۰۴ در خانه خودش دار فانی را وداع گفت. پیکر وی در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.