معانی و داستان ضرب المثل مثل سگ پشیمان است 🐕
در این پست داستان و معانی ضرب المثل ایرانی ” مثل سگ پشیمان است ” قرار داده شده است، از خواندنشان لذت ببرید. با دانشچی همراه باشید.
معنی ضرب المثل مثل سگ پشیمان است
⭕ به کسی می گویند که به خاطر بی عقلی و سهل انگاری اش کار اشتباهی انجام داده و بعد آن پشیمان شده است.
⭕ به سخت پشیمان شدن کسی از کار خویش می گویند.
⭕ یعنی کاری که بدون فکر و عاقبت اندیشی انجام شود، پشیمانی به بار می آورد.
⭕ مفهوم کلی این مَثَل افسوس و پشیمانی زیاد بعد از انجام اشتباه و خطای بزرگ.
داستان ضرب المثل مثل سگ پشیمان است
حکایت شده است که سگی در روستایی زندگی میكرد. این سگ، تنبل و بیكار و همیشه گرسنه بود و هیچ وقت یک وعدهی سیر غذا نمیخورد، چون باید كسی دلش برای او میسوخت تا تكه گوشتی یا استخوانی برایش بیندازد. یا یكی از همسایه ها اضافهی غذای روز گذشته را كه میخواست دور بریزد، جلو سگ می انداخت.
بعد از چندین سال سگ از این وضعیت خسته شد. عزمش را جزم كرد و خواست به دنبال كاری برود تا غذای ثابتی داشته باشد. با خود گفت: میتوانم سگ پلیس شوم؟ نه اگر سگ پلیس شوم شب و نیمه شب ممكنه به مأموریت اعزام شوم و باید از خوابم بزنم، نه این كار را نمیتوانم انجام بدهم.
با خودش گفت یكی از دوستانش سگ نگهبان است. آن سگ از كارش و اوضاع زندگیاش خیلی راضی است. تمام شب را بیدار است و كل روز را میخوابد. با خود فكر كرد و گفت: نه اینطورم نمیشه من شبها را باید بخوابم باید به دنبال كاری باشم كه روزها باشد و من شبها را استراحت كنم.
در همین افكار بود كه یک گله گوسفند را كه از ده به چرا میرفتند دید. سه سگ هم با چوپان این گله را هدایت میكردند. سگ داستان از یكی از سگها پرسید: كار شما چیه؟ گفت: ما باید مواظب گوسفندها باشیم تا حیوانات درّنده به آنها نزدیک نشوند.
صبح تا عصر مراقب این گوسفندها هستیم و شبها را استراحت می كنیم. سگ تنبل كه فكر میكرد این كار دیگه خواب و خوراک خوبی داره خواست به دنبال این كار رود. ولی این روستا كه سگ مواظب گله داشت. تصمیم گرفت آن شب را استراحت كند و فردا صبح به راه بیفتد، به روستاهای اطراف سر بزند، تا اگر آنها سگ نگهبان گله ندارند، برای آنها كار كند.
آن شب را خوابید، فردا صبح كه قصاب محل یک تكه استخوان برایش انداخت آن را نخورد و به دندان گرفت و از روستا خارج شد تا وقتی خیلی گرسنه و خسته شد، آن تكه استخوان را بخورد. وقتی از روستا خارج شد از تپّه بالا رفت تا به پشت آن رسید، كم كم نزدیک رودخانه میشد، سگ تشنه بود.
به كنار رودخانه رفت تا آب بخورد كه ناگهان نگاهی به رودخانه انداخت و دید یک سگ با استخوانی در دهانش در آب است. با خود فكر كرد كه اگر آن استخوان را به دست آورم مدت بیشتری میتوانم سیر بمانم و روستاهای بیشتری را میتوانم دنبال كار بگردم.
با این فكر سگ خود را به داخل رودخانه پرتاب كرد تا استخوان سگ داخل رودخانه را بگیرد. هرچه در آب تلاش كرد و گشت سگی پیدا نكرد. فقط در حین پریدن در آب استخوان خودش از دهانش افتاد و به ته رودخانه رفت و گم شد. در آب درواقع سگی نبود، سگ تنبل كه فكر میكرد زرنگی كرده عكس خود را در آب دیده بود و با این زرنگی فقط تكه استخوان خودش را از دست داده بود.
پیشنهادی: ضرب المثل درباره پشیمانیسگ با این افكار در آب تقلا میكرد تا بتواند از آب خارج شود كه ناگهان به لبه آبشاری رسید و به پایین آبشار سقوط كرد. سگ بیچاره در حال غرق شدن بود و كسی هم نبود او را نجات دهد. در نهایت سگ با كلی زحمت و تلاش توانست خود را به تكه سنگی كه پایین رودخانه بود برساند و خودش را نجات دهد. آنجا بود که سگ، پشیمان شد! این ضرب المثل را هم زمانی بکار می برند که کسی مانند این سگ پشیمان شود!
منبع: مجموعه هزار سال داستان