معنی و مفهوم شعر نیکی فارسی پایه یازدهم از سعدی
در این پست، معنی و مفهوم شعر نیکی از سعدی ( کتاب فارسی یازدهم ) را برای شما دوستان عزیز آماده کرده ایم. با دانشچی همراه باشید.
معنی شعر نیکی
۱- یکی روبهی دید بی دست و پای
فرو ماند در لطف و صنع خدای
معنی: شخصی روباهی را دید که دست و پا نداشت. با دیدن او در این وضع و ساختار جسمانی، از لطف و آفرینش خدا شگفت زده شد.
۲- که چون زندگانی به سر می برد
بدین دست و پای از کجا می خورد
معنی: که این روباه بی دست و پا، چگونه زندگی می کند؟ بدون دست و پا چگونه غذا می خورد و خودش را سیر نگه می دارد؟
۳- در این بود درویش شوریده رنگ
که شیری برآمد شغالی به چنگ
معنی: آن مرد درویش رنگ پریده، همانطور متحیر و مبهوت در فکر فرو رفته بود تا اینکه شیری که شغالی را شکار کرده بود، از راه رسید.
۴- شغال نگون بخت را شیر خورد
بماند آنچه روباه از آن سیر خورد
معنی: شیر، شغالی را که شکار کرده بود خورد و از ته مانده ی شکارش، هرچه باقی ماند را روباه خورد و سیر شد.
۵- دگر روز باز اتفاقی فتاد
که روزی رسان قوت روزش بداد
معنی: روز بعد هم دوباره این اتفاق تکرار شد که روزی رسان اصلی روباه (یعنی خدا)، غذای کل روز روباه را برایش فراهم کرد.
۶- یقین مرد را دیده بیننده کرد
شد و تکیه بر آفریننده کرد
معنی: مرد درویش، از آنچه با چشمان خود دید بود، به یقین رسید. تصمیم گرفت که به قدرت روزی رسانندگی خدا تکیه کند.
۷- کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور
معنی: که از این به بعد میخواهم مانند مورچه یک گوشه بنشینم ( چرا که خدا روزی ام را میرساند!) زیرا فیل ها با آن همه قدرتشان، از زور بازوی خود سیر نمیشوند.(بازهم خدا روزی رسان آنهاست!)
۸- زنخدان فرو برد چندی به جیب
که بخشنده روزی فرستد ز غیب
معنی: مدتی در فکر فرو رفت و هیچ کاری انجام نداد زیرا به روزی خدا چشم بسته بود که برایش از غیب بفرستد!
زنخدان: چانه، زیر چانه
جیب: یقه
زنخدان به جیب فرو بردن کنایه از: در فکر فرو رفتن و دست از کار کشیدن
۹- نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست
چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست
معنی: در این مدت هیچ کسی (نه دوست و نه غیردوست) غصه او را نخوردند و به فکر او نبودند. او هم آنقدر لاغر شده بود که فقط پوست و استخوان برایش باقی مانده بود.
۱۰- چو صبرش نماند از ضعیفی و هوش
ز دیوار محرابش آمد به گوش
معنی: وقتی از شدت ضعف بی هوش شد، ناگهان از دیوار محرابش صدایی شنید:
۱۱- برو شیر درنده باش ای دغل
مینداز خود را چو روباه شل
معنی: ای حیله گر! تو باید مانند آن شیر درنده باشی که شکار میکرد نه آن روباه شَلی که دست و پا نداشت! (خودت را به شَلی نزن!!)
۱۲- چنان سعی کن کز تو ماند چو شیر
چه باشی چو روبه به وامانده سیر
معنی: باید انقدر تلاش کنی که مثل شیر هم خودت را سیر کنی و هم بقیه را! نه آنکه مثل روباهِ شل، محتاج ته مانده ی غذای دیگران باشی تا سیر شوی!
۱۳- چو شیر آن که را گردنی فربه است
گر افتد چو روبه سگ از وی به است
معنی: کسی که مانند شیر، گردن کلفت و قوی است، اگر خودش را مانند روباهِ شل، به زمین بیندازد، سگ از او شرافتش بیشتر است.
۱۴- بچنگ آر و با دیگران نوش کن
نه بر فضله دیگران گوش کن
معنی: روزی ات را خودت تلاش کن و با دست خودت فراهم کن و با دیگران بخور نه آنکه ته مانده غذای کثیف دیگران را بخوری.
۱۵- بخور تا توانی به بازوی خویش
که سعیت بود در ترازوی خویش
معنی: تا می توانی از نان بازوی خودت بخور (برای بدست آوردن روزی ات خودت تلاش کن) که این سعی و تلاش تو بیهوده نخواهد بود و در ترازوی اعمالت ثبت میشود. (و به آن پاداش داده میشوی)
۱۶- بگیر ای جوان دست درویش پیر
نه خود را بیگفن که دستم بگیر
معنی: ای جوان! دست درویش پیر را بگیر و به او کمک کن نه آنکه خودت را به زمین بیندازی تا کمکت کنند.
۱۷- خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
معنی: خدا به بنده ای لطف می کند و گناهانشان را می آمرزد که دیگران با وجود او در آسایش باشند. (کمک رسان دیگران باشد)
۱۸- کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
که دون همتانند بی مغز و پوست
معنی: آنکس که عاقل باشد، به دیگران می بخشد. اما آنکه بی خرد باشد و بر کمک به دیگران همت نکند، جز تن و پوست ظاهری چیزی ندارد.
۱۹- کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
معنی: کسی در دنیا و آخرت خوشبخت و سعادتمند میشود که به خلق خدا کمک رساند.
پیشنهادی: شعر خواندنی از سعدی
اختصاصی-دانشچی
چو چنگش رگ و استخوان ماندو پوست
ازآنجایی که دراویش چنگی به همراه داشتند احتمال داره شاعر قامت تکیده درویش را مانند سازچنگ مثل سیم و چوب تشبیه کرده باشد که فقط سیم رگ یا روده پوست و استخوانهای تشکیل دهنده ساز چنگ.