آشنایی با معنی و مفهوم ضرب المثل فوت کوزه گری 💨
در این پست با معانی، ریشه و مفهوم اصلی فوت کوزه گری این ضرب المثل ایرانی و قدیمی آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید.
فوت کوزه گری کنایه از چیست؟
۱- به کسی می گویند که ادعا دارد تمام قواعد و اصول کار را بلد ایست اما آن فن اصلی که به کارش کیفیت می دهد را بلد نیست. اصطلاحا باید فوت و فن همه کار را بداند.
۲- یعنی همه چیز می داند ولی نکته مهم را نمی داند.
ریشه و داستان ضرب المثل
کوزه گر ماهری در روستایی زندگی می کرد که در کوزه گری کسی روی دستش نمیزد. (بسیار چیره دست بود و همیشه اول بود). کوزه گر شاگردی داشت که پسر جوانی بود و بهعنوان دستیار در کنارش کار میکرد. شاگرد خیلی باهوش بود و طبق آنچه از استادش آموخته بود، کوزه های بسیار زیبایی درست میکرد که توجه همهی اهالی دهکده را به خود جلب کرده بود.
شاگرد جوان مدتی در کنار استادش شاگردی کرد و اصول و قواعد کوزهگری را آموخته و به این نتیجه رسید بهتر است مستقل شود و جداگانه برای خودش کار و مغازهی کوچکی اجاره کند. به همین دلیل به فکر بهانهای بود تا استاد خود را ترک کند.
یک روز که در کارگاه مشغول کار کردن بود رو به استادش گفت: من در اینجا زحمت زیادی میکشم، اما حقوق کمی به من میدهید. با این شرایط نمیتوانم در اینجا کار کنم. استاد که مردی دلسوز بود حقوق او را افزایش داد، ولی بعد از چند وقت شاگردش دوباره بهانه گرفت و گفت حقوقی که شما به من میدهید خیلی ناچیز است و دیگر نمیتوانم در کارگاه شما کار کنم. به همین دلیل از اینجا میروم.
استاد به او گفت آیا کسی در این روستا هست که حقوق بالاتری به تو بدهد؟! پسر جوان که میدانست حق با استادش است سرش را پایین انداخت و گفت شما استاد بسیار ماهری هستید، ولی من ترجیح میدهم برای خودم کار کنم و مطمئن هستم که فوت و فن کوزهگری را کاملا آموختهام و به همین خاطر کارگاه کوچکی اجاره کردهام.
استاد از اینکه شاگردش قصد ترک کردن او را داشت ناراحت و غمگین بود و به شاگردش گفت اگر امکان دارد پیش من بمان. پسر جوان که روی تصمیمش مصمم بود، به استادش گفت من خیلی برای شما احترام قائل هستم، اما واقعا دیگر نمیتوانم شاگردی کنم. سپس خداحافظی کرد و رفت.
شاگرد مدتی در کارگاه خودش کاسهها و کوزههای سفالی درست کرد، اما نمیتواست مانند استادش به آنها رنگ و جلا بدهد. او مطمئن بود قوانین کوزهگری را رعایت کرده است، اما اشکال کارش را متوجه نمیشد. به همین دلیل یکی از کوزههایش را نزد استادش برد و از او خواست تا کمکش کند.
استاد با مهربانی و با روی باز از او استقبال کرد و به شاگردش گفت یکبار تمام فنونی را که برای ساختن این کوزه به کار بردی را برایم توضیح بده. پسر جوان هم از اول تا آخر برای استادش تمام مراحل را بیان کرد. استاد به او گفت اگر قول بدهی در کنار من بمانی، من اصل آن چیزی را که تو نمیدانی، به تو میآموزم. پسر جوان هم پیشنهاد استادش را پذیرفت و و در کنار استادش ماند.
ماهها گذشت و یک روز که در کارگاه مشغول ساختن کاسهی سفالی بود، از استادش خواست تا فن اصلی کوزهگری را به او یاد بدهد. استاد هم طبق قولی که به او داده بود به همراه شاگرد به کوره رفتند و هنگامی که خواست کاسهها را داخل کوره قرار دهد، کاسهها را فوت کرد و آنها را داخل کوره قرار داد و به شاگردش گفت تو این فوت آخر را انجام نمیدادی و همین باعث شده بود ظروفت رنگ و لعاب نداشته باشند. شاگرد که متوجه حرفهای استادش نشد، گفت فوت کردن چه ربطی در شفاف شدن ظروف من دارد؟!
استاد رو به شاگردش کرد و گفت: هنگامی که ظرفها را کنار هم قرار میدهی بعد از چند روز گرد و خاک روی آنها مینشیند و اگر قبل از گذاشتن داخل کوره با فوت کردن، خاک روی آن را از بین نبری، تمام زحماتت از بین میرود و ظروف شفاف و دلنشین نمیشوند.
🔶 نتیجه: اعتماد بیش از حد به دانسته های خود، مضر است! گاهی انسان نکته ای را که به نظرش بی اهمیت می آمد را نمی داند و همین نداستن باعث می شود کاری که انجام می دهد از کیفیت لازم برخوردار نباشد.
بیشتر بخوانید: معنی ضرب المثل همه کاره و هیچ کاره