انشای دانش آموزی از زبان بالش
انشای دانش آموزی از زبان بالش به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
انشا ادبی از زبان بالش
مدتهاست که با خود فکر میکنم، اگر این همه نرم و تپل نبودم چقدر خوب میشد. من وزن بسیار سبکی دارم. با این وجود هرکس که به من نگاه میکند، معتقد است که یک جسم بسیار چاق دیده است. انسانها من را خیلی دوست دارند. آنها وقتی دلشان برای مادرشان تنگ میشود، من را در آغوش میگیرند و آنقدر فشارم میدهند که پرهایم بیرون میریزند. راستی من از پر مرغان محافظت میکنم و آنها را درون خود نگه میدارم. برخی روزها فکر میکنم که این مسئولیت من به عنوان یک بالش است؛ اما به راستی نمیدانم که قرار است این پرها چه شوند؟
من بالش یک مادربزرگ هستم. در واقع میتوان گفت که گاوصندوق او نیز محسوب میشوم. البته به من گفته است که رازش را با کسی در میان نگذارم. مادربزرگ هر شب من را نزدیک خودش نگه میدارد و اگر روزی بخواهد به سفر برود، من باید همراه او باشم. او مراقب بسیار خوبی است؛ به طوری که تا به حال هیچ کس جز خودش من را زیر سر نگذاشته تا بخوابد.
مادربزرگ پولهایش را کنار پرهای من گذاشته است تا بتواند آنها را مخفی کند. از زمانی که این کار را انجام داده است، وزنم بیشتر از قبل شده و دیگر نمیتوانم به راحتی حرکت کنم. بقیه بالشهای خانه مادربزرگ به من حسودی میکنند. من از آنها زیباتر و شگفتانگیزتر هستم. شکل من مانند یک شکلات بزرگ است. پتوی مادربزرگ معتقد است که او شکلاتها را بسیار دوست دارد و از این رو من نیز شبیه آنها هستم.
باید بگویم که خدمت کردن به مادربزرگ تا زمانی خوب است که او نخواهد من را داخل ماشین لباسشویی بیندازد. این کار باعث میشود که از چرخشهای بیشمار لباسشویی، سرگیجه بگیرم. یک روز نوه مادربزرگ من را به اشتباه، همراه دیگر بالشها برداشت تا با ما یک قلعه بسازد. مادربزرگ چنان عصبانی شد که او دیگر هیچ وقت به من دست نزد. گاهی فکر میکنم که مادربزرگ یک خانم خسیس است که همیشه پولهایش را در یک بالش قدیمی ذخیره میکند؛ اما شاید او میخواهد هدیهای ارزشمند برای فرزندانش بخرد و منتظر است که پولهایش جایگزین پرهای درون من شوند.
موضوعات پیشنهادی انشاهای دانش آموزیانشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی