انشای دانش آموزی از زبان صندلی اتوبوس
انشای دانش آموزی از زبان صندلی اتوبوس به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.
انشا ادبی از زبان صندلی اتوبوس
توصیف کردن خودن برای دیگران، بسیار سخت است. با یک معما حدس بزنید من چیستم؟ سودمندترین اشیا در یک وسیلهی متحرک که چرخهای زیاد و شکل مستطیلی دارد. شاید معمای سختی باشد، پس بیدرنگ خودم را معرفی میکنم. من صندلی اتوبوس هستم. البته شاید بهتر باشد که بگویم، روزگاری صندلی اتوبوس بودم. اکنون در یک گاراژ زندگی میکنم و دوران پیری خود را میگذرانم. پوست من دچار فرسایش شده است و ابرهایم بیرون زدهاند.
سالها پیش من یک صندلی شاد و خوشحال بودم که میتوانستم به انسانهای پیر و جوان کمک کنم. من تمام خیابانهای شهر را میشناختم و با چراغهای راهنمایی و رانندگی آشنایی داشتم. من جزو ۵ صندلی بلند قد یک اتوبوس بودم که همه دوست داشتند روزی، روی آن بنشینند. آه! چه بگویم از روزهای شاد و زیبایم. روزی اتوبوس را برای یک مدرسه کرایه کرده بودند. آن روز، بهترین و آخرین روز کاری من بود. به دنبال دانشآموزان رفتیم تا آنها را به اردو ببریم. هر کدام از آنها مانند یک شکوفه بهاری زیبا بودند. به باغ وحش رفتیم. آفتاب به شیشهها میتابید و گرمایی چندبرابر، درون اتوبوس ایجاد شده بود. به مقصد رسیدیم و پس از چند ساعت، دوباره دانشآموزان را سوار کردیم تا به مدرسه برگردیم.
کنار پنجره، جایگاه من بود و هر کس آرزو داشت تا به این جا دست یابد. پس از پایان کار، همراه با راننده به پارکینگ برمیگشتیم تا کمی استراحت کنیم و روز بعد را پرقدرتتر آغاز نماییم. در راه کامیونی حواسپرت به اتوبوسی که مانند خورشید میرخشید، برخورد کرد. من و دیگر صندلیها آنقدر به یکدیگر نزدیک شده بودیم که چیزی تا فشرده شدنمان نمانده بود. هزینه تعمیر چند صندلی خراب کار بیهودهای بود. به همین دلیل راننده تصمیم گرفت تا اتوبوسی جدید با صندلیهای نو بخرد. از آن روز من دیگر شور و نشاط قبل خود را نداشتم و باید در این گاراژ قدیمی میماندم. روزها را با خاطرات خوش زمان جوانیم به سر میبرم و شبها زود میخوابم تا غمگین نشوم. امیدوارم هیچوقت صندلیهای اتوبوسی، به روزگار من دچار نشوند.
انشا از زبان چتر 🌂انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی