انشا دانش آموزی از زبان بخاری
انشا ذهنی از زبان بخاری به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
موضوع انشا از زبان بخاری
ننه سرما به شهر بازگشته است. موهای سپیدش رو زمین ریخته و کودکان با شادمانی از آن آدمبرفی میسازند. برفها به صورت قطاری به سمت زمین سرازیر شدهاند. هوا بسیار سرد است. میتوانم از پشت پنجره آسمان و درختان بلند قامت را ببینم. من به خانواده گرما میدهم. نامم بخاری است. پاییز و زمستان که میشود، میتوانم از کارتن قدیمیام خارج شوم و در هوای تازه نفس بکشم. علاوه بر گرم کردن محیط برای جلوگیری از یخ زدن اعضای خانواده، مسئولیتهای دیگری نیز دارم. من مسئول گرم نگه داشتن غذا و خشک کردن لباسها نیز هستم. البته این کارها برایم مانند آب خوردن است.
امسال مرا دیرتر از سالهای پیش از قفس کاغذیام نجات دادند. شوفاژ رقیب من در خانه است. او رنگش پریده و مانند گچ دیوار سفید شده است. زمانی که عصبانی باشم شعلههای درونم نیز بزرگتر میشوند و خانه بیش از اندازه گرم میشود. هیچکس توان رقابت با من را ندارد؛ زیرا من بسیار قدرتمند هستم. البته باید اعتراف کنم که کمی نیز خطرناکم. شاید هم وحشتناک باشم. روزی برای خانواده مهمان آمده بود. آنها فرزند کوچکی به همراه داشتند. زمانی که کودک به من نزدیک شد، صدای هیاهو و جیغ برخاست. من تعجب کرده بودم که چرا همه به ناگهان فریاد زدند.
مادرش به او گفت که بخاری بسیار داغ است و ممکن بود دستش بسوزد. زمانی که او با گامهای کوچکش به شوفاژ نزدیک میشد، کسی فریاد نزد. کودک دستانش را به شوفاژ زد اما گریه نکرد و دستانش نسوختند. در این زمان گمان کردم که شوفاژ، چهره مهربانتری دارد و بیخطر نیز هست. با این حال هنوز نیز گمان میکنم که قدرت من در گرم کردن بیشتر از اوست.
به پنجره نگاه میکنم. بخار روی شیشه نشسته است. گوشهای از پنجره شفاف است. برف همچنان از آسمان میبارد. گلدانها لباس سفید به تن کردهاند تا شاخههای بدون برگشان نمایان نباشد. راستی من با برف دشمن هستم و هیچکدام دوست نداریم که در کنار یکدیگر قرار بگیریم. تنها میتوانیم از پشت دیوار شیشهای هم را تماشا کنیم. شاید اگر من گرم و او سرد نبود، دوستان محبوبی میشدیم.
انشا از زبان چتر 🌂انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی
خدایی یه انشا قشنگ تر از این هم بود ها