خانه » پایه یازدهم » پاسخ سوالات درس پنجم نگارش یازدهم سفرنامه

پاسخ سوالات درس پنجم نگارش یازدهم سفرنامه

جواب به سوالات و فعالیت درس پنجم نگارش یازدهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس پنجم نگارش یازدهم سفرنامه

پاسخگویی به سوالات درس پنجم کتاب نگارش یازدهم سفرنامه صفحات ۹۸، ۱۰۰، ۱۰۱، ۱۰۲، ۱۰۳ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش یازدهم درس پنجم سفرنامه ( پاسخ گام به گام )

فعالیت (۱) درس پنجم

چند موضوع از موضوعاتی که اطّلاعات و دلبستگی بیشتری نسبت به آن دارید، بنویسید.

📗 پاسخ:

سفر خانوادگی به شمال

سفر عیدانه به بوشهر

اردوی دانش‌آموزی به کویر

سفر به مشهد مقدس

اصفهان‌گردی با خانواده

سفر به شیراز پر رمز و راز

 فعالیت (۲)

یکی از موضوع‌های فعّالیت (۱) را انتخاب کنید. ابتدا زمان، مکان، علتّ و مدّت سفرتان را بنویسید؛ سپس صحنه‌هایی از آن سفر را در خاطراتتان جست‌وجو و تجسّم کنید و بنویسید.

📗 پاسخسفر خانوادگی به شمال

زمان: شهریور ۹۷

مکان: بابلسر

علت سفر: تفریح تابستانه

مدت سفر: ۴ روز

بسته شدن ناگهانی جاده، به دست پلیس

خوردن ناهار در ماشین

اجاره سوییت کنار دریا

شنا کردن در دریا و خوردن بلال لب ساحل

سوار شدن بر موتور سه چرخ

اسب سواری کنار ساحل

پیاده روی در ساعات اولیه صبح

 فعالیت (۳)

طرح اوّلیۀ نوشتۀ خود را تنظیم کنید و به پرسش‌های زیر پاسخ دهید. (پاسخ ها با رنگ سبز)

الف) بخش میانی نوشتۀ شما چند بند دارد؟ 📗 پاسخ: ۳ بند

ب) در هر بند، می‌خواهید دربارۀ چه موضوعی بنویسید؟

📗 پاسخ: بسته شدن جاده، سوارکاری و موتورسواری، خوردن شام در بالکن سوئیت

زمان مکان موضوع کلی و

لحظات خاص سفر

نکات جالب
صبح روز اول سفر جاده هراز بسته شدن جاده توسط پلیس خوردن ناهار در ماشین
عصر روز دوم سفر کنار ساحل دریا سوارکاری و موتور سواری آموزش ابتدایی سوارکاری
شب سوم سفر سوئیت کنار دریا خوردن شام در بالکن سوییت نپخته بودن گوشت‌ها

فعالیت (۴)

با توجّه به طرح سفرنامۀ خود، پیش‌نویس آن را بنویسید.

📗 پاسخ:

بند آغازین

شهریور سال ۹۷ بعد از سال‌ها تصمیم گرفتیم، همه خانواده برای چند روز کارمان را تعطیل کنیم و به شمال سفر کنیم.

بندهای میانی

صبح روز اول: بسته شدن جاده توسط پلیس

همیشه عادت داشتیم برای سفر صبح خیلی زود راه میفتادیم و صبحانه را در مسیر می‌خوردیم. آن روز هم بعد از نماز صبح حرکت کردیم و در کنار یک رودخانه برای خوردن صبحانه ایستادیم. صبحانه را که خوردیم به راه افتادیم. یک ساعتی که مسیر را طی کردیم، ناگهان همه ماشین‌ها توقف کردند.

بله! پلیس مسیر را برای برگشت بسته بود. نیم ساعتی که توقف کردیم ماشین‌ها کم‌کم به راه افتادند. ظاهراً پلیس هر نیم ساعت یک طرف جاده را می‌بست. این کار انقدر ادامه یافت تا ظهر شد، گرسنه بودیم و مسیر هم بسته بود. پس نشستیم زیر کولر ماشین و بساط ناهار را روی پایمان چیدیم و شروع به خوردن کردیم.

عصر روز دوم: سوارکاری و موتورسواری

میتونم بگم ما وقتی میریم شمال، دوزیست میشیم!! تعجب می‌کنید؟! دلیل این حرفم این است که ما در طول روز چند بار تن خود را به آب می‌سپاریم. عصر روز دوم که برای رفتن به دریا آماده می‌شدیم، برادرم پیشنهاد داد که سوار موتورهای سه‌چرخ بشویم. من هم با شوق فراوان قبول کردم. نفری یک موتور کرایه کردیم و سوار شدیم. موتورسواری چه لذتی داشت.

بعد از آن وسوسه شدیم، کمی هم سوارکاری کنیم. راکب اسب به ما گفت روی اسب نشینید و حالت نیم‌خیز بگیرید و ناگهان شلاقی به پشت اسب زد. اسب به حالت یورتمه حرکت می‌کرد. در ابتدا با وحشت فراوان به اسب چسبیده بودم، اما بعد برایم جالب شد و سعی کردم آموزه‌های مربی را به یاد بیاورم. سوارکاری لذت‌بخشی بود.

شب سوم: خوردن شام در بالکن سوئیت

سوئیتی که کرایه کرده بودیم، کنار ساحل بود و از آنجا به راحتی دریا دیده می‌شد و صدای آرام‌بخش حرکت موج‌ها روی ساحل شنیده می‌شد. تصمیم گرفتیم شام را در بالکن سوئیت بخوریم. میز را چیدیم. کته کبابی غذای پیشنهادی مادرم بود. اولین لقمه را که به دهان گذاشتیم متوجه شدیم که جویده نمی‌شود. بله، گوشتش خیلی خوب پخته نشده بود. با هر زحمتی که بود غذا را خوردیم و به صدای زیبای امواج گوش سپردیم.

بند پایانی

پس از سال‌ها دوری از سفر، این شمال پر از خاطره، عجیب به جانمان چسبید. حتی اکنون که سال‌ها از آن می‌گذرد، تمام لحظه لحظه آن را به خوبی به یاد دارم.

 فعالیت (۵)

پیش‌نویس را بخوانید و از نظر ساخت جمله و واژه‌ها، آن را اصلاح کنید و در صورت لزوم گسترش دهید.

📗 پاسخ:

بند آغازین

کار خواهران و برادرم همیشه جوری بود که زمان زیادی برای سفر پیدا نمی‌کردیم. شهریور سال ۹۷ بعد از سال‌ها تصمیم گرفتیم، همه خانواده برای چند روز کارمان را تعطیل کنیم و به شمال سفر کنیم.

بندهای میانی

صبح روز اول: بسته شدن جاده توسط پلیس

همیشه عادت داشتیم برای سفر صبح خیلی زود راه میفتادیم و صبحانه را در مسیر می‌خوردیم. آن روز هم بعد از نماز صبح حرکت کردیم و در کنار یک رودخانه برای خوردن صبحانه ایستادیم توقف کردیم. با اینکه هنوز تابستان بود ولی هوا کمی سرد بود. صبحانه را که خوردیم به راه افتادیم. یک ساعتی که مسیر را طی کردیم، ناگهان همه ماشین‌ها توقف کردند.

بله! پلیس مسیر را برای برگشت بسته بود یک‌طرفه کرده بود. نیم ساعتی که توقف کردیم ماشین‌ها کم‌کم به راه افتادند. ظاهراً پلیس هر نیم ساعت یک طرف جاده را می‌بست. این کار انقدر ادامه یافت تا ظهر شد، گرسنه بودیم و مسیر هم بسته بود. بیرون از ماشین هم هوا خیلی گرم بود. پس نشستیم زیر کولر ماشین و بساط ناهار را روی پایمان چیدیم و شروع به خوردن کردیم.

عصر روز دوم: سوارکاری و موتورسواری

میتونم بگم ما وقتی میریم شمال، دوزیست میشیم می‌توانم بگویم ما وقتی به شمال می‌رویم، دوزیست می‌شویم!! تعجب می‌کنید؟! دلیل این حرفم این است که ما در طول روز چند بار تن خود را به آب می‌سپاریم. عصر روز دوم که برای رفتن به دریا آماده می‌شدیم، برادرم پیشنهاد داد که سوار موتورهای سه‌چرخ بشویم. من هم با شوق فراوان قبول کردم. نفری یک موتور کرایه کردیم و سوار شدیم. موتورسواری چه لذتی داشت، تا به حال خودم به تنهایی سوار موتور نشده بودم.

بعد از آن وسوسه شدیم، کمی هم سوارکاری کنیم. پس اسبی کرایه کردیم و با سختی فراوان بالای آن پریدیم. راکب اسب به ما گفت روی اسب نشینید ننشینید و حالت نیم‌خیز بگیرید و ناگهان شلاقی به پشت اسب زد. اسب به حالت یورتمه حرکت می‌کرد. در ابتدا با وحشت فراوان به افسار اسب چسبیده بودم، اما بعد برایم جالب شد و سعی کردم آموزه‌های مربی را به یاد بیاورم. با رعایت نکاتی که مربی گفته بود، سوارکاری لذت‌بخشی بود را تجربه کردم.

شب سوم: خوردن شام در بالکن سوئیت

سوئیتی که کرایه کرده بودیم، کنار ساحل بود و از آنجا به راحتی دریا دیده می‌شد و صدای آرام‌بخش حرکت موج‌ها روی ساحل شنیده می‌شد. تصمیم گرفتیم شام را در بالکن سوئیت بخوریم. میز را چیدیم و پدر و برادرم با غذاهای خریداری شده آمدند. کته کبابی غذای پیشنهادی مادرم بود. اولین لقمه را که به دهان گذاشتیم متوجه شدیم که جویده نمی‌شود. بله، گوشتش خیلی خوب پخته نشده بود. با هر زحمتی که بود غذا را خوردیم و به صدای زیبای امواج گوش سپردیم.

بند پایانی

پس از سال‌ها دوری از سفر، این شمال پر از خاطره، عجیب به جانمان چسبید. حتی اکنون که سال‌ها از آن می‌گذرد، تمام لحظه لحظه آن را به خوبی به یاد دارم می‌آورم.

 فعالیت (۶)

متن سفرنامۀ خود را پاک‌نویس کنید.

📗 پاسخ:

بند آغازین

کار خواهران و برادرم همیشه جوری بود که زمان زیادی برای سفر پیدا نمی‌کردیم. شهریور سال ۹۷ بعد از سال‌ها تصمیم گرفتیم، همه خانواده برای چند روز کارمان را تعطیل کنیم و به شمال سفر کنیم.

بندهای میانی

صبح روز اول: بسته شدن جاده توسط پلیس

همیشه عادت داشتیم برای سفر صبح خیلی زود راه میفتادیم و صبحانه را در مسیر می‌خوردیم. آن روز هم بعد از نماز صبح حرکت کردیم و در کنار یک رودخانه برای خوردن صبحانه توقف کردیم. با اینکه هنوز تابستان بود ولی هوا کمی سرد بود. صبحانه را که خوردیم به راه افتادیم. یک ساعتی که مسیر را طی کردیم، ناگهان همه ماشین‌ها توقف کردند.

بله! پلیس مسیر را برای برگشت یک‌طرفه کرده بود. نیم ساعتی که توقف کردیم ماشین‌ها کم‌کم به راه افتادند. ظاهراً پلیس هر نیم ساعت یک طرف جاده را می‌بست. این کار انقدر ادامه یافت تا ظهر شد، گرسنه بودیم و مسیر هم بسته بود. بیرون از ماشین هم هوا خیلی گرم بود. پس نشستیم زیر کولر ماشین و بساط ناهار را روی پایمان چیدیم و شروع به خوردن کردیم.

عصر روز دوم: سوارکاری و موتورسواری

می‌توانم بگویم ما وقتی به شمال می‌رویم، دوزیست می‌شویم!! تعجب می‌کنید؟! دلیل این حرفم این است که ما در طول روز چند بار تن خود را به آب می‌سپاریم. عصر روز دوم که برای رفتن به دریا آماده می‌شدیم، برادرم پیشنهاد داد که سوار موتورهای سه‌چرخ بشویم. من هم با شوق فراوان قبول کردم. نفری یک موتور کرایه کردیم و سوار شدیم. موتورسواری چه لذتی داشت، تا به حال خودم به تنهایی سوار موتور نشده بودم.

بعد از آن وسوسه شدیم، کمی هم سوارکاری کنیم. پس اسبی کرایه کردیم و با سختی فراوان بالای آن پریدیم. راکب اسب به ما گفت روی اسب ننشینید و حالت نیم‌خیز بگیرید و ناگهان شلاقی به پشت اسب زد. اسب به حالت یورتمه حرکت می‌کرد. در ابتدا با وحشت فراوان به افسار اسب چسبیده بودم، اما بعد برایم جالب شد و سعی کردم آموزه‌های مربی را به یاد بیاورم. با رعایت نکاتی که مربی گفته بود، سوارکاری لذت‌بخشی را تجربه کردم.

شب سوم: خوردن شام در بالکن سوئیت

سوئیتی که کرایه کرده بودیم، کنار ساحل بود و از آنجا به راحتی دریا دیده می‌شد و صدای آرام‌بخش حرکت موج‌ها روی ساحل شنیده می‌شد. تصمیم گرفتیم شام را در بالکن سوئیت بخوریم. میز را چیدیم و پدر و برادرم با غذاهای خریداری شده آمدند. کته کبابی غذای پیشنهادی مادرم بود. اولین لقمه را که به دهان گذاشتیم متوجه شدیم که جویده نمی‌شود. بله، گوشتش خیلی خوب پخته نشده بود. با هر زحمتی که بود غذا را خوردیم و به صدای زیبای امواج گوش سپردیم.

بند پایانی

پس از سال‌ها دوری از سفر، این شمال پر از خاطره، عجیب به جانمان چسبید. حتی اکنون که سال‌ها از آن می‌گذرد، تمام لحظه لحظه آن را به خوبی به یاد می‌آورم.

 کارگاه نوشتن

تمرین (۱) متن زیر را بخوانید و جدول را کامل کنید. (پاسخ ها با رنگ سبز)

«…شهر مصر بر کنار نیل نهاده است به درازی. و بسیاریِ کوشک‌ها و منظرها چنان است که اگر خواهند، آب به ریسمان از نیل بردارند، امّا آب شهر همه سقّایان آورند از نیل، بعضی به شتر و بعضی به دوش. و سبوها دیدم از برنجِ دمشقی که هر یک سی من آب گرفتی و چنان بود که پنداشتی زرّین است. یکی مرا حکایت کرد که زنی است که پنج هزار از آن سبو دارد که به مزد می‌دهد، هر سبو، ماهی به یک درم و چون بازسپارند، باید سبو درست باز سپارند…»

مکان مصر
موضوع کلّی و لحظات خاص آب برداشتن از نیل با روش‌های متفاوت
نکات جذّاب یا عجیب سبوهایی از جنس برنج دمشقی که هریک سی من آب می‌گرفت و به نظر می‌رسید که از جنس طلاست.

 زنی که پنج هزار سبو داشت و آنها را ماهیانه کرایه می داد.

تمرین (۲) موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، سفرنامه‌ای بنویسید.

📗 پاسخ:

بند آغازین

همیشه آرزوی رفتن به جنوب کشور را داشتم. آب و هوای گرم و شرجی، صفا و صمیمیت مردم جنوب کشور، خلیج نیلگون فارس، همه و همه مرا برای دیدن اینهمه زیبایی ترغیب می‌کرد.

بندهای میانی

آغاز سفر: جاده پرپیچ و خم

عید سال ۹۵ بود که تصمیم گرفتیم برای دو روز به جنوب کشور سفر کنیم. تا به حال به این مسیر نرفته بودیم و دیدن این جاده پرپیچ و خم جذابیت خاصی برایم داشت. هوای ابری که گاهی نم باران آن را شستشو می‌داد، درختان تازه جوانه زده و هوای لطیف و پاکیزه صبح‌گاهی خواب را از سر هر بیننده‌ای می‌پراند.

بوشهر رنگارنگ و گرم

نزدیک ظهر وارد بوشهر شدیم و هوا به شدت گرم و شرجی شده بود. خسته و گرسنه بودیم اما این موضوع چیزی از زیبایی بوشهر کم نمی‌کرد. به یک رستوران رفتیم و با توافق اعضای خانواده، کباب سفارش دادیم. از تندی غذای آنجا سخنی نگویم که تا انتهای معده همگی ما را سوزاند. اما این تندی لذت‌بخش و خوشمزه بود. پس از ناهار به پیشنهاد یکی از اهالی شهر، در هتلی اسکان پیدا کردیم تا از گرمای هوا کاسته شود سپس به گشت‌وگذار برویم.

خلیج نیلگون فارس و بازارچه صنایع دستی

نزدیک غروب، کنار ساحل ریشهر بوشهر رفتیم. ساحل زیبا و جذاب و آن آبی بی‌کران چشمانمان را به دریا دوخته بود. کمی قدم زدیم تا آرامش دریا را در وجود خود احساس کردیم. نزدیک ساحل یک بازارچه صنایع دستی قرار داشت. گل‌سرهایی که با صدف درست شده بودند، کیف‌های بافته شده توسط هنر دست زنان بوشهری، لباس‌های سنتی و تمام صنایع زیبایی که دیدنش خالی از لطف نبود. دو روز سفر ما خیلی زود به پایان رسید، در حالی که ما هنوز از دیدن زیبایی‌های این شهر خیال‌انگیز سیر نشده بودیم.

بند پایانی

سفر به بوشهر زیبا گرچه کوتاه بود، اما تجربه به یاد ماندنی و جذابی شد. بی‌صبرانه منتظرم تا دوباره فرصتی برای دیدن این شهر پر رمز و راز و مردم خونگرمش پیدا کنم.

 شعرگردانی درس پنجم

شعر زیر را بخوانید و دریافت خود را از آن بنویسید.

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی           از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی

📗 پاسخ: بوی خوش نسیم نوروزی که مایه زنده شدن زمین است، از کوچه‌ای که یار در آن است، به مشام می‌رسد. اگر از این باد کمک می‌خواهی، چراغ دلت را روشن کن و به سوی آن برو تا آن نسیم، چرا غ دل تو را فروزان‌تر کند.

جواب درس‌های بعدی نگارش یازدهم دانلود PDF کتاب نگارش یازدهم
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *