خانه » زندگینامه » تحقیق در مورد زندگی شهید احمد متوسلیان + وصیت نامه

تحقیق در مورد زندگی شهید احمد متوسلیان + وصیت نامه

خلاصه زندگی نامه شهید متوسلیان

زندگی شهید احمد متوسلیان

احمد متوسلیان، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۳۲ در تهران به دنیا آمد و دو بزرگوار به نام‌های غلامحسین متوسلیان (پدرش) و معصومه حسینی‌زاده (مادرش) به تربیت و پرورش او پرداختند.

مبارزه با رژیم پهلوی و تلاش برای دفاع از مردم مظلوم مسلمان، فعالیت‌های دوران زندگی او را تشکیل می‌داد و سرانجام در سال ۱۳۶۱ در لبنان ربوده شد.

زندگینامه شهید احمد متوسلیان

متوسلیان تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه مصطفوی به اتمام رساند و در ضمن تحصیل به کار در مغازه شیرینی‌فروش پدرش هم مشغول بود.

بعد از پایان دوران ابتدایی به تحصیل در رشته برق صنعتی پرداخت و در سال ۱۳۵۱ مدرک دیپلم فنی دریافت کرد.

بعد از آن به خدمت سربازی اعزام شد و در دوره‌های تخصصی در زمینه تانک شرکت کرد، سپس به تیپ ۳ لشکر ۸۱ زرهی سر پل ذهاب اعزام شد. در دوران سربازی به فعالیت‌های سیاسی و مذهبی می‌پرداخت و از شناساندن چهره واقعی رژیم شاهنشاهی واهمه‌ای نداشت.

در سال ۱۳۵۶ موفق به قبولی در رشته مهندسی الکترونیک در دانشگاه علم و صنعت ایران شد.

خصوصیات اخلاقی احمد متوسلیان

او مهربان، منظم، مقتدر، مردمی و محبوب بود. در زمینه مسائل اجتماعی و سیاسی آگاهی و شناخت وسیعی داشت. تدبیر و دقت داشت، در انجام کارها قاطع و جدی بود، و هنگام  انجام کارهای جمعی بین نیروهایش حضور داشت و کار می‌کرد.

به مطالعه و بحث در مورد مسائل مختلف علاقه داشت و برای بالا بردن سطح آگاهی هم‌رزمانش تلاش می‌کرد.

برای خانواده شهدا احترام قائل بود و در رفع حوایج آنها کوشا بود.

فعالیت‌های سیاسی

استخدام در یک شرکت خصوصی تأسیساتی مرحله دیگری از زندگی او را تشکیل داد. در همین شغل به خرم‌آباد منتقل شد و همچنان به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه داد. در سال ۱۳۵۴ توسط ساواک دستگیر و به زندان فلک الافلاک خرم‌آباد منتقل شد.

۵ ماه شکنجه‌های زندان را تحمل کرد و سپس آزاد شد اما همچنان به فعالیت‌های سیاسی و مذهبی خود ادامه داد، به طوری که با گروه‌های مذهبی در ارتباط و هماهنگ‌کننده تظاهرات مردم جنوب تهران بود.

بعد از انقلاب، مسئول کمیته انقلاب اسلامی محله خودش شد و بعد از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این تشکیلات پیوست.

در اسفند ۱۳۵۷ با آغاز ناآرامی‌ها در کردستان داوطلبانه عازم بوکان و بعد سقز و بانه و سنندج شد. در خرداد ۱۳۵۹ مسئول سپاه مریوان شد. در دی ماه ۱۳۶۰ با همراهی محمد ابراهیم همت فرماندهی عملیات محمد رسول الله را به عهده گرفتند و این عملیات آغازی برای تأسیس لشکر ۲۷ محمد رسول الله شد.

در سال ۱۳۶۰ وقتی از سفر حج برگشت، از طرف فرمانده کل سپاه به فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله منصوب و به جبهه‌های جنوب اعزام شد.

در سال ۱۳۶۱، لشکر ۲۷ محمد رسول الله در دو عملیات به فرماندهی احمد متوسلیان پیروزی را نصیب ایرانیان کرد: عملیات فتح‌المبین و عملیات بیت‌المقدس که آزادی خرمشهر را به همراه داشت.

در اواخر خرداد همان سال به همراه هیئتی رسمی از مسئولان سیاسی و نظامی ایران، با هدف یافتن راه‌های کمک به لبنان، علیه حمله اسرائیل، عازم سوریه شد.

در این سفر به هماهنگی گروهی که مدت‌ها بعد حزب الله لبنان را تشکیل دادند، پرداخت. بعد از مدتی امام خمینی به منظور تمرکز نیروهای نظامی بر جنگ ایران با عراق، فرمان بازگشت متوسلیان به ایران را صادر کرد.

ربوده شدن

قبل از حرکت حاج احمد به سمت ایران، خبر رسید که در حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، سفارت ایران در محاصره قرار گرفته است. تصمیم بر این شد که اسناد موجود در آن را به نحوی خارج کنند. حاج احمد به همراه سه نفر دیگر ـ سید محسن موسوی، تقی رستگار مقدم  و کاظم اخوان ـ عازم این مأموریت شدند.

در یکی از ایست‌های بازرسی خودروی سفارت متوقف و سرنشینان آن با وجود داشتن مصونیت دیپلماتیک گروگان گرفته شدند.

بعد از آن، تلاش‌هایی در جهت معاوضه گروگان‌ها انجام شد ولی هیچ‌کدام به سرانجام نرسید.

۳۸ سال بعد نیروهای حزب فالانژ لبنان ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی را تأیید کرده و اعتراف کردند که آنها را در ساحل مدیترانه تیرباران کردند و محل دفنشان معلوم است، اما مقامات ایرانی با توجه به سخنان عده‌ای دیگر مبنی بر زنده دیدن دیپلمات‌ها، به این گفته‌ها مشکوک هستند.

احمد متوسلیان و هنر

تندیسی از احمد متوسلیان در مارون‌الرأس در مرز فلسطین نصب شده که در آن، انگشت اشاره این فرمانده غیور ایرانی به سمت سرزمین‌های اشغالی فلسطین است.

در سال ۱۳۹۴ فیلم «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمد حسین مهدویان در مورد زندگی احمد متوسلیان ساخته شد.

وصیت‌نامه احمد متوسلیان

وصیت‌نامه‌ای از احمد متوسلیان به دست نیامده، لذا به قسمتی از سخنرانی‌های ایشان اشاره می‌کنیم.

در سی‌ام اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در جمع نیروهای تحت فرمانش این‌چنین گفت:

«بسیجی‌ها! شما می‌گویید اگر ما در روز عاشورا بودیم، به امام حسین (علیه السلام) و سپاه او کمک می‌کردیم. بدانید امروز روز عاشورا است.»

سپس نگاه پر از لطفی به برادران – که اکثراً با سر و صورت و دست و پای زخمی روبه‌روی او به خط شده بودند – کرد و ادامه داد:

«به خدا قسم! من از یک‌یک شما درس می‌گیرم. شما بسیجی‌ها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید. من به شما که با این حالت در منطقه مانده‌اید، حجتی ندارم. می‌دانم که تعداد زیادی از دوستان شما شهید شده‌اند. می‌دانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بی‌امان در منطقه می‌جنگید و خسته‌اید و شاید در خودتان توان ادامه رزم سراغ ندارید. ولی از شما خواهش می‌کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا که شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم خرمشهر را آزاد کنیم.»

در آخر صحبت‌هایش، در حالی که اشک از چشمانش سرازیر شده بود، گفت:

«خدایا! راضی نشو که حاج احمد زنده باشد و ببیند ناموس ما، خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده، خدایا! اگر بنابر این است که خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ حاج احمد را برسان!»

در سخنی دیگر از ایشان نقل شده که گفت:

««ما با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد، هرکس مرد این راه است بسم الله هرکس نیست خداحافظ…»

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *