خانه » پایه دهم » پاسخ سوالات درس هشتم نگارش دهم نوشته‌های داستان‌گونه

پاسخ سوالات درس هشتم نگارش دهم نوشته‌های داستان‌گونه

جواب به سوالات و فعالیت درس هشتم نگارش دهم ( پاسخ ها به صورت گام به گام )

پاسخ سوالات درس هشتم نگارش دهم نوشته‌های داستان‌گونه

پاسخگویی به سوالات درس هشتم کتاب نگارش دهم نوشته‌های داستان‌گونه صفحات ۱۱۷، ۱۱۸، ۱۱۹، ۱۲۲ با دانشچی همراه باشید.

جواب سوالات نگارش دهم درس هشتم نوشته‌های داستان‌گونه ( پاسخ گام به گام )

کارگاهِ نوشتن درس هشتم

۱- نوشته زیر را بخوانید و عناصر آن را مشخّص کنید.

در یکی از افسانه‌ها آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می‌بست… چوب را روی شانه‌اش می‌گذاشت و برای خانه‌اش آب می‌برد.

یکی از کوزه‌ها کهنه‌تر بود و ترک‌های کوچکی داشت. هربار که مرد، مسیر خانه‌اش را می‌پیمود، نصف آب کوزه می‌ریخت.

مرد، دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو، مغرور بود که وظیفه‌ای را که برای آن خلق شده، به طورکامل انجام می‌دهد. امّا کوزه کهنه و ترک‌خورده، شرمنده بود که فقط می‌تواند نصف وظیفه‌اش را انجام دهد.

هر چند می‌دانست آن ترک‌ها حاصل سال‌ها کار است. کوزۀ پیر آن قدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می‌شد تا از چاه آب بکشد، تصمیم گرفت با او حرف بزند: «از تو معذرت می‌خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده‌ای، فقط از نصف حجم من سود برده‌ای…

فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه‌ات منتظرند، فرو نشانده‌ای.»

مرد خندید و گفت: «وقتی برمی‌گردیم، با دقّت به مسیر نگاه کن.»

موقع برگشت، کوزه متوجّه شد که در یک سمت جاده… سمت خودش… گل‌ها و گیاهان زیبایی روییده‌اند.

مرد گفت: «می‌بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می‌دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.»

این طرف جاده، بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می‌دادی. به خانه‌ام گل برده‌ام و به بچه‌هایم کلم و کاهو داده‌ام. اگر تو ترک نداشتی، چه طور می‌توانستی این کار را بکنی؟

بررسی متن:

شخصیت: 📗 پاسخ: مرد، کوزه سالم (نو و مغرور)، کوزه کهنه (ترک‌دار)

ماجرای داستان: 📗 پاسخ: کوزه کهنه علاوه بر آب رساندن به خانه مرد، سبب رشد گیاهان و سبزی‌های اطراف جاده نیز می‌شود.

فضا (حال و هوا، مکان و زمان): 📗 پاسخ: فضای دوستانه بین مرد و کوزه کهنه، زمان: هرروز، مکان: مسیر چاه آب تا خانه

روایت:

الف) شیوه بیان: 📗 پاسخ: عاطفی

ب) زاویه دید: 📗 پاسخ: سوم شخص مفرد (دانای کل)

۲- نوشته‌ای داستان‌گونه بنویسید؛ پیش از نوشتن، عناصر آن را مشخّص کنید.

📗 پاسخ: شخصیت: خانم مغرور، خانم سال‌خورده، پسر بچه دست‌فروش

📗 پاسخ: ماجرای داستان: تحقیر شدن یک پسر دست‌فروش در مترو و دلداری دادن او توسط یک زن سال‌خورده

📗 پاسخ: فضا: عصر دوشنبه در مترو

📗 پاسخ: روایت: شیوه بیان: عاطفی؛ زاویه دید: سوم شخص مفرد (دانای کل)

📗 پاسخ: خسته و بی‌رمق خود را به ایستگاه مترو رساندم. عصر دوشنبه بود و در مترو ازدحام جمعیت عجیبی دیده می‌شد. قطار سوم که رسید بالاخره وارد آن شدم. چون کمی بیشتر انتظار کشیده بودم، قطار خلوت‌تری نصیبم شد. داخل قطار عده‌ای مشغول دست‌فروشی بودند.

پسر بچه‌ای که شاید ۱۱ سال بیشتر نداشت، سعی می‌کرد چند بیسکوییت به مسافران بفروشد. در مسیر حرکتش، ناگهان به یک خانم برخورد کرد. خانم با نگاه غضب‌آلودی دستی به مانتوی گران‌قیمتش کشید و گفت: «پسرجان حواست کجاست؟ مانتوی مرا کثیف کردی» پسر با شرمندگی پاسخ داد: «ببخشید خانم، قطار ناگهان ایستاد.» خانم که دست بردار نبود به ظاهر نامرتب پسر نگاه تحقیرآمیزی کرد و چند جمله ناراحت‌کننده دیگر زیر لب زمزمه کرد.

پسر که بسیار خسته بود از حرف‌های زن دل‌شکسته شد و آرام به گوشه‌ای از قطار پناه برد تا به ایستگاه برسد. یک خانم سال‌خورده کنار پسر رفت، چند بیسکویت از او خرید و به او گفت: «پسرم، دنیا پر از آدم‌هایی است که چیزی از احوال بقیه نمی‌فهمند، تو ناراحت نباش، آینده این کشور دست تو و امثال توست که با این سن کم، نان حلال به خانه می‌برید. به خودت افتخار کن، به مردانگی و غیرتت افتخار کن و اجازه نده حرف‌های کوچک و بی‌اهمیت، روز تو را خراب کنند.»

پسر لبخندی زد و از قطار پیاده شد و من در این فکر بودم که چه ساده می‌شود با کلمات دلی را شکست و یا لبخندی بر لبی نشاند.

مَثل‌نویسی

مثل‌های زیر را بخوانید، سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

با ماه نشینی، ماه شوی، با دیگ نشینی، سیاه شوی.

تهی پای رفتن، بهِ از کفش تنگ.

جایی که نمک خوردی، نمکدان مشکن.

فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه.

شاهنامه، آخرش خوش است.

📗 پاسخ: جایی که نمک خوردی، نمکدان مشکن

ضرب‌المثل به این معنی است که اگر کسی به تو خوبی کرد و نان و نمک او را خوردی، نباید به او بدی کنی و در حق کارهای خوب او ناسپاسی کنی.

مردی در صحرا زندگی می‌کرد، روزی یک سوارکار خسته و گرسنه به او رسید. مرد به او غذا و آب داد و اسب او را تیمار کرد. سوارکار پس از رفع خستگی، کیسه پول‌های مرد مهمان‌نواز را برداشت و سوار بر اسبش شد و از آنجا گریخت. وقتی به شهر رسید،‌ نزد دوستش رفت و با خوشحالی ماجرا را برای او تعریف کرد.

دوستش به او گفت: جایی که نمک خوردی، نمکدان مشکن. آن مرد به تو خوبی کرد و تو را از تشنگی و گرسنگی رهایی بخشید، چرا در حق او چنین کاری کردی؟

سوارکار که بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بود، از کار خود شرمنده شد، هدیه‌ای برای مرد خرید و با کیسه پول‌هایش راهی صحرا شد تا کار اشتباهش را جبران کند.

📗 پاسخ: شاهنامه آخرش خوش است.

ضرب‌المثل به این معنی است که تا کاری به پایان نرسیده، درباره نتیجه آن قضاوت نکنیم.

مردی در روستایی زندگی می‌کرد. روزی تنها اسب او فرار کرد و در صحرا گم شد. اهالی به حال او تأسف زیادی خوردند ولی مرد ناراحت نبود و به تقدیر الهی راضی بود، روز بعد اسبش به همراه گله‌ای از اسب‌های وحشی به خانه بازگشت. چند روز بعد پسر مرد از روی یکی از اسب‌ها به زمین افتاد و دست و پایش شکست. بازهم اهالی برای او ناراحت شدند، ولی مرد همیشه راضی به رضای خدا بود.

فردای آن روز پادشاه تمام پسران روستا را برای جنگ برد و تنها پسر این مرد بود که در خانه ماند. مرد همیشه می‌گفت: شاهنامه آخرش خوش است و هیچ‌گاه از اتفاقات بد زندگی خود ناراحت و غمگین نمی‌شد، او اعتقاد داشت اگر راضی به رضای خدا باشیم و مطمئن باشیم که اتفاق خوبی در راه است، حتماً چنین خواهد شد.

جواب درس‌های بعدی نگارش دهم دانلود PDF کتاب نگارش دهم
ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *