سید حسن حسینی شاعر انقلابی
سید حسن حسینی در ۱ فروردین سال ۱۳۳۵ در تهران چشم به جهان گشود. او از هنرمندان انقلابی و مذهبی بشمار میرود و بعضیها به او لقب سیدالشعرای شعر انقلاب دادهاند. همچنین او در نخستین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش آئینی برگزیده شد.
سید حسن حسینی بر اثر سکته قلبی، در ۹ فروردین سال ۱۳۸۳ از دنیا رفت و در پی درگذشت او آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران پیام تسلیت صادر نمود.
زندگی نامه سید حسن حسینی
سید حسن حسینی پس از پایان دوره متوسطه، مدرک لیسانس خود را در رشته تغذیه از دانشگاه مشهد دریافت نمود. سپس کارشناسی ارشد و دکترای خود را، در رشته ادبیات فارسی گذراند. او به زبان عربی مسلط بود، همچنین با زبانهای انگلیسی و ترکی در حد صحبت، نوشتن و استفاده از منابع و مآخذ آشنایی داشت.
حسینی از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعات قبل از انقلاب بخصوص مجلهی فردوسی آغاز کرد. در سال ۱۳۵۸، به همراه آیتالله امامی کاشانی، محمد رضا حکیمی و رخ صفت و تهرانی حوزهی اندیشه و هنر اسلامی را که راهاندازی کرد که به همراه قیصر امین پور مسئولیت بخش ادبیات و شعر را بر عهده داشت.
زمانی که او در دورهی آموزشی سربازی بود، جنگ تحمیلی ایران و عراق آ رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدغاز شد. بعد از اتمام دورهٔ آموزشی، با اینکهن جنگ به حوزههنری بازگشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزههنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا داد و مشغول به تدریس در دانشگاه الزهرا (س) و دانشگاه آزاداسلامی شد.
پیشنهادی: زندگینامه قیصر امین پوراز سال ۱۳۷۸ دکتر سید حسن حسینی در واحد ویرایش رادیو تهران تا پایان عمر حضور داشت. اوایل دهه هشتاد شمسی دوباره به حوزه اندیشه و هنر اسلامی در خیابان حافظ دعوت شد که کلاس های آزاد سبک هندی را برگزار مینمود. او در سال ۱۳۷۹ مجموعهی کامل غزلیات بیدل دهلوی (نزدیک به سه هزار غزل) را به صورت ضبط شده خواند. او در اواخر عمر خود مشغول به سبکشناسی قرآن و زبانشناسی حافظ بود.
در چهارمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۳، سید حسن حسینی مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر معاصر نامگذاری شده است.
آثار سید حسن حسینی
- برادهها: مجموعهای از تأملات اجتماعی و ادبی
- همصدا با حلق اسماعیل: یکی از دفتر شعرهای منتشر شده در دهه شصت
- گنجشک و جبرئیل: شعر
- گزیدهی شعر جنگ و دفاع مقدس: انتخاب، توضیح و نقد شعر
- بیدل، سپهری و سبک هندی: پژوهشی در زمینهی سبکشناسی
- نوشداروی طرح ژنریک: شعر طنز
- شقایق نامه
- مشت در نمای درشت: مقایسهی ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان
- بالهای بایگانی: مجموعه اشعار منتشرنشدهی سید حسن حسینی در زمان حیاتش
- سکانس کلمات: مقالات، روایات و خاطرات
- سفرنامهی گردباد: شعر
- نوشداروی طرح ژنریک: شعر طنز
- از شرابههای روسری مادرم: شعر
- تنها طرف آفتاب را گرفت: شعر
- در ملکوت سکوت: شعر
- طلسم سنگ: نثرهای عاشورایی
ترجمه
- شعر و آیینه: تئوری شعر و مکاتب شعری ترجمه کتاب فن الشعر احسان عباس
- حمام روح: ترجمهی گزیدهای از آثار جبران خلیل جبران
- نگاهی به خویش: مصاحبه با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، همراه با موسی بیدج
اشعار
هلا، روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو
به مهمان شراب عطش می دهد
شگفت است مهمانی چشم تو
بنا را بر اصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو
پر از مثنوی های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو
تویی قطب روحانی جان من
منم سالك فانی چشم تو
دلم نیمه شب ها قدم می زند
در آفاق بارانی چشم تو
شفا می دهد آشكارا به دل
اشارت پنهانی چشم تو
هلا توشه راه دریا دلان
مفاهیم طوفانی چشم تو
مرا جذب آیین آیینه كرد
كرامات نورانی چشم تو
از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو
شاهد مرگ غم انگیز بهارم چه کنم؟
ابر دلتنگم اگر زار نبارم چه کنم؟
نیست از هیچ طرف راه برون شد ز شبم
زلف افشان تو گردیده حصارم چه کنم؟
از ازل ایل و تبارم همه عاشق بودند
سخت دلبستهی این ایل و تبارم چه کنم؟
من کزین فاصله غارت شدهی چشم تو ام
چون به دیدار تو افتد سر و کارم چه کنم؟
یک به یک با مژههایت دل من مشغول است
میلههای قفسم را نشمارم چه کنم؟
بیا عاشقی را رعایت كنیم
ز یاران عاشق حكایت كنیم
از آن ها كه خونین سفر كرده اند
سفر بر مدار خطر كرده اند
از آن ها كه خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان
غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود
عزای كهنسال را عید كرد
شب تیره را غرق خورشید كرد
حكایت كنیم از تباری شگفت
كه كوبید درهم، حصاری شگفت
از آن ها كه پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند
ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق
چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند
سر عارفان سرفشان دیدشان
كه از خون دل خرقه بخشیدشان
به رقصی كه بی پا و سر می كنند
چنین نغمه عشق سر می كنند:
«هلا منكر جان و جانان ما
بزن زخم انكار بر جان ما
اگر دشنه آذین كنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان
بزن زخم، این مرهم عاشق است
كه بی زخم مردن غم عاشق است
بیار آتش كینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار
در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است
بیا در خدا خویش را گم كنیم
به رسم شهیدان تكلم كنیم
مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق
بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم
ببین لاله هایی كه در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست
چو فریاد با حلق جان می كشند
تن از خاك تا لامكان می كشند
سزد عاشقان را در این روزگار
سكوتی از این گونه فریادوار
بیا با گل لاله بیعت كنیم
كه آلاله ها را حمایت كنیم
حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است