انشا ادبی از زبان سنگ
انشا با موضوع سنگ از زبان خودش به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند با دانشچی همراه باشید.
انشا سنگ از زبان خودش
ما همهجا هستیم. روی زمین، در دل کوهها، اعماق اقیانوسها، در نمای ساختمانها و حتی گاهی در قلب برخی آدمها. سفت و سخت بودنمان بارزترین ویژگیایست که ما را با آن میشناسند. اولین مامنگاه انسان بودهایم و تنها حافظ روزگاران کهن. سنگنوشتهها و غارنوشتههای آغاز بشریت را هنوز در دل خود حفظ کردهایم و نسل به نسل به رخ جهانیان میکشیم.
در مقابل باد و باران ایستادگی کردهایم و سینه ابرهای گذرا را شکافتهایم. تنها انسان بود که حریف ما شد و به تنمان تیشه نشاند. شدیم نماد عشق شیرین و فرهاد و یا نماد شکوه هخامنشیان. سالها گذشت و کم کم از دل زمین جدایمان کرده و با ما خانه به پا کردند؛ جواهرات گرانبها درست کردند و یا ابزارهای محکم ساختند. برایمان اسم انتخاب کردند و رویمان قیمت گذاشتند.
گاهی در دستان کودکی جا گرفتیم و شیشهای را نشانه رفتیم. داخل تیر و کمان پر پرندهای را آزردیم و یا وسیله بازی بچهها شدیم و یه قول دو قل را به راه انداختیم. من ما شاید هیچکدامشان را تجربه نکرده باشم.
از وقتی به خاطر دارم کنار جادهای دور افتاده روزگار میگذراندم. گاهی با رد شدن خودرویی به کمی آنطرفتر پرت میشدم و دوباره به جاده خیره میماندم. تا اینکه روزی دختری که برای کمی تنفس از ماشین پیاده شده بود، من را برداشت و با ذوق زیادی به شوهرش نشان داد. باهم سوار ماشین شدیم و به خانه آمدیم. اولین بار بود که شهر را میدیدم.
سالهای درازیست که گوشه گلدان بزرگی نظارهگر زندگیشان هستم. صمیمیترین دوستم سنگی است که لبه پنجره را پوشانده. بارها از خاطراتش برایم تعریف کرده است. از اینکه چگونه تراش خورده و زیر دستگاههای عظیمالجثه رفته است. بعضی وقتها به این فکر میکنم که چه خوب که اینها را تجربه نکردهام. کوچک بودن گاهی زیاد هم بد نیست. چند روز پیش گل گلدان خشک شد. صبح دیدم بار دیگر کنار جادهام. اینبار اما از داخل گلدان به خیابان خیره ماندم. کودکی گونی به دست نزدیک و نزدیکتر میآید. کاش من را از گلدانم جدا نکند.
پیشنهادی : ضرب المثل نرود میخ آهنین در سنگ