خانه » مهارت نوشتاری » انشا درباره سرگذشت یک دانه از زبان خودش

انشا درباره سرگذشت یک دانه از زبان خودش

انشای دانش آموزی سرگذشت یک دانه از زبان خودش

انشا درباره سرگذشت یک دانه از زبان خودش

انشا با موضوع سرگذشت یک دانه از زبان خودش به صورت ادبی و توصیفی برای دانش آموزان آماده شده تا با نحوه نگارش و مهارت نوشتاری آشنا شوند. با دانشچی همراه باشید.

موضوع انشا سرگذشت یک دانه از زبان خودش

در مغازه‌ای به نام بذر و گیاه در یک سبد خاکستری بودم. نمی‌دانم در ابتدا کجا بوده‌ام و چگونه به این مغازه رسیدم. حتی نام خود را نمی‌دانستم. روزها سپری می‌شدند و من هر روز در آن سبد خاک می‌خوردم‌. به این نتیجه رسیدم که آینده‌ای در انتظارم نیست و هیچ‌کس مرا نخواهد خرید. گوشه سبد نشسته بودم و از پشت ویترین به کودکی که یک بادکنک در دستش داشت، نگاه می‌کردم. او به مادرش چیزی گفت و آن دو با یکدیگر به مغازه آمدند.

اندوهگین به بیرون خیره شدم و به آدم‌هایی که در گذر بودند، نگاه می‌کردم. دستی آمد و مرا درون یک کیسه انداخت. چه اتفاقی در حال افتادن بود؟ آیا اکنون زمان مرگم فرارسیده بود؟ چشمانم را بستم تا بیش از این زندگی غمگینم را تماشا نکنم. به خواب رفته بودم. چشمانم را که باز کردم درون خانه‌ای زیبا قرار داشتم. کودک و مادرش با مهربانی با من صحبت می‌کردند. آن دو گلدانی زیبا آماده کردند تا مرا درون آن بکارند. من نمی‌دانستم چه دانه‌ای هستم. باید صبر می‌کردم تا دوره پنهان من درون خاک تمام شود.

مرا درون خاک گذاشتند تا رشد کنم. خاک سرد و تاریک بود. چشمانم هیچ‌کجا را نمی‌دید. من حتی نمی‌دانستم چه زمانی روز یا چه زمانی شب است. روزها گذاشتند. حس می‌کردم که دیگر دانه‌ای کوچک نیستم. پاهایم از داخل بدنم پدیدار شدند و به انتهای گلدان رفتند. قدم بلندتر شده بود. روزی از روزها نوری کم‌رنگ را در بالای گلدان دیدم. خوشحال شدم که قرار است بالاخره به آن‌چیزی که باید تبدیل شوم. چند روزی گذشت و من بزرگ و بزرگ‌تر شدم. من آن‌قدر رشد کرده بودم که دایره‌هایی قرمز رنگ از شاخه‌هایم آویزان شده بودند. روزی کودک من را جلوی آینه قرار داد و من برای اولین بار از چهره خود دیدن کردم. من یک بوته گوجه فرنگی بودم. شاخه‌هایی سبز که گوجه‌های کوچک قرمز به آن چسبیده بودند. من چندین سال است که در این خانه زندگی می‌کنم و هر سال از سال پیش بزرگ‌تر می‌شوم.

انشا از زبان یک رود

انشا اختصاصی _ نویسنده: حدیثه قاسمی

ℹ️ اشتراک گذاری به دوستان خود:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *